English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (7 milliseconds)
English Persian
biannual سالی دوبار دوسال یکبار
Other Matches
biyearly دوسال یکبار
bidental دوسال یکبار رخ دهنده دوساله
biyearly سالی دوبار
She comes here once in a blue moon . سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
leet دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
semimonthly دوهفته یکبار نشریه دو هفته یکبار
it occurs twice a day روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
the last two years دوسال اخیر یا گذشته
per annum هر سالی سالیانه
famines تنگ سالی
famine تنگ سالی
drouth خشک سالی
droughts خشک سالی تنگی
semiannual شش ماهه نصف سالی
novennial نه سالی به نه سال رخ دهنده
remontant سالی دوبارگل دهنده
drought خشک سالی تنگی
the year in question سالی که مورد بحث است
All the year round. Yes in year out . سالی دوازده ماه ( هر سال )
etesian سالی یک مرتبه واقع شونده
double دوبار
twice دوبار
tows دوبار
tow دوبار
doubled دوبار
doubled up دوبار
biweekly هفتهای دوبار
semi weekly هفتهای دوبار
semimonthly ماهی دوبار
dry year سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
I've been doing it for nine years. من این کار نه سالی هست که انجام میدهم.
wet year سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
relives دوبار زندگی کردن
reecho دوبار منعکس شدن
double bogey دوبار کسب امتیاز
reliving دوبار زندگی کردن
We've already been burglarized twice. [خانه ] ما را دوبار دزد زد.
relived دوبار زندگی کردن
relive دوبار زندگی کردن
vellicate دوبار دودفعه دو مرتبه دوبرابر
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
Once bitten,twice shy. <proverb> یک بار گزش ,دوبار ترس .
doubled دوبار چرخش کامل ژیمناست
doubled up دوبار چرخش کامل ژیمناست
not up توپ دوبار به زمین خورده دبل
walker cup مسابقه گلف بین مردان اماتور امریکا و انگلستان سالی یک بار
pull bread مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
once in a whiled یکبار
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled up ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
sexennial شش سال یکبار
Every now and then . Occassionally . هر چند یکبار
septan هفت وز یکبار
TAN [Transaction authentication number] رمز یکبار مصرف
that once همین یکبار
write once read many یکبار نویس
triweekly هر سه هفته یکبار
just for once یکبار استثناء
trimonthly هر سه ماه یکبار
triennial هر سه سال یکبار
this once همین یکبار
throwaway یکبار مصرف
sextan 6 روز یکبار
semiannual شش ماه یکبار
biweekly دوهفته یکبار
once یکبار دیگر
monthly ماهی یکبار
horary هرساعت یکبار
from time to time هرچندوقت یکبار
for once یکبار استثناء
every now and then هرچندوقت یکبار
ever and anon هرچندوقت یکبار
weeklies هفتهای یکبار
weekly هفتهای یکبار
once فقط یکبار
fortnights هر دوهفته یکبار
fortnight هر دوهفته یکبار
quatrerly سه ماه یکبار
triennal سه سال یکبار رخ دهنده
septennial هفت سال یکبار
Wednesday هر چهار شنبه یکبار
sepennial هفت سال یکبار
again باز [یکبار دیگر]
How often ? چند وقت یکبار ؟
septennially هفت سال یکبار
Wednesdays هر چهار شنبه یکبار
quinquennial هر پنج سال یکبار
quartan چهار روز یکبار
tertian هرسه روز یکبار
octennially هشت سال یکبار
quadrennial چهار سال یکبار
trimensual سه ماه یکبار رخ دهنده
off and on گاهی هرچند وقت یکبار
expendable packing بسته بندی یکبار مصرف
sabbatic year مرخصی هر هفت سال یکبار
old wool پشم یکبار مصرف شده
sabbatical year مرخصی هر هفت سال یکبار
Fortune Knocks at least once at everymans gate. <proverb> خوشبختى بالاخره یکبار در خانه هر کس را مى زند.
She comes here at least once a week . دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
worm چند بار بخوان یکبار بنویس
wormed چند بار بخوان یکبار بنویس
worms چند بار بخوان یکبار بنویس
needleful نخی که یکبار درته سوزن میکنند
coulomb's law نیروی بین دوبار الکتریکی یا مغناطیسی باحاصل ضرب بارهای انهانسبت مستقیم و با مربع فاصله انها از هم نسبت عکس دارد
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled up مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
casual labour کارگری که برای حمل و نقل مواد تولیدشده هر چند گاه یکبار به کارگرفته میشود
open cycle reactor system سیستم راکتوری که دران ماده سردکننده تنها یکبار از مبدل حرارتی مرکزی عبور میکند
trey پیشوندیست بمعنی دارای سه قسمت وسه قسمتی وسه تایی وهرسه واحد یکبار
bimestrial هر دوماه یکبار دوماه ادامه یابنده
typeover توانایی یک چاپگر تماسی درضربه زدن بیش از یکبار به کاراکتر و در نتیجه ایجاد اثردرشت و برجستهای از ان روی نسخه چاپی تایپ روی مطلب
DVD درایو دیسک DVD که به کاربر امکان نوشتن یکبار داده روی دیسک DVD میدهد
you hopped off safely once, little locust; you hopped off safely twice,little locust;The third time you are caught in a mans hand. <proverb> یکبار جستى ملخک, دو بار جستى ملخک, آخر بدستى ملخک.
how often چندوقت به چندوقت چندوقت یکبار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com