English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (6 milliseconds)
English Persian
silent ساکت بیصدا
Other Matches
quiet بیصدا
quietest بیصدا
silently بیصدا
quietly بیصدا
silent reading بیصدا خوانی
postconsonantal بلافاصله بعد از حرف بیصدا
shush ساکت
serene ساکت
lown ساکت
soundless ساکت
at pause ساکت
sockets ساکت
quieter ساکت تر
dormant ساکت
acquiescent ساکت
sh ساکت
cut it out <idiom> ساکت شو
whist ساکت
tacet ساکت
tace ساکت
silencing ساکت کردن
lulls ساکت شدن
lull ساکت شدن
lulling ساکت شدن
lulled ساکت شدن
silenced ساکت کردن
conciliated ساکت کردن
whist ساکت کردن
silences ساکت کردن
silence ساکت کردن
hush ساکت ارام
whish ساکت باش
Quiet!silence! خاموش ( ساکت ) !
the sea was lulled دریا ساکت شد
talk down ساکت کردن
tacet ساکت باش
tace ساکت باش
keep quiet <idiom> ساکت ماندن
dead spot منطقه ساکت
mutely بطور ساکت
keep still ساکت باش
input socket ساکت ورودی
he stood still ساکت ایستاد
h! ساکت باش
assuasive ساکت کننده
to put down ساکت کردن
imperturbable خونسرد ساکت
Stop talking! <idiom> ساکت باش!
shush ساکت کردن
mum ساکت بودن
mums ساکت بودن
quieten ساکت کردن
quietened ساکت کردن
quietening ساکت کردن
quiet ساکت کردن
quietest ساکت کردن
still خاموش ساکت
stiller خاموش ساکت
Dry up! ساکت باش!
stillest خاموش ساکت
stills خاموش ساکت
quietens ساکت کردن
Shush! <idiom> ساکت باش!
Keep quiet! <idiom> ساکت باش!
calmer ساکت ساکن
pipe down ! <idiom> ساکت باش!
calmest ساکت ساکن
calming ساکت ساکن
Keep your trap shut! ساکت باش !
calms ساکت ساکن
calmed ساکت ساکن
calm ساکت ساکن
Hush! <idiom> ساکت باش!
Hush up! <idiom> ساکت باش!
Be quiet!Hold your tongue! <idiom> ساکت باش!
Silence! <idiom> ساکت باش!
conciliate ساکت کردن
conciliates ساکت کردن
conciliating ساکت کردن
to lie dormant ساکت بودن
to hush up ساکت نگاه داشتن
silencers فرونشاننده ساکت کننده
unsettled ساکت نشده فروننشسته
silencer فرونشاننده ساکت کننده
mome ادم ساکت وگیج
Do you have anything quieter? آیا چیزی ساکت تر دارید؟
appease ساکت کردن تسکین دادن
appeasing ساکت کردن تسکین دادن
appeases ساکت کردن تسکین دادن
stills ساکت کردن خاموش شدن
stillest ساکت کردن خاموش شدن
appeased ساکت کردن تسکین دادن
still ساکت کردن خاموش شدن
stiller ساکت کردن خاموش شدن
save one's breath <idiom> به صرفت است که ساکت باشی
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
stanch خاموش کردن ساکت شدن
Be quiet so as not to wake the others. ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
pipe down راحت باش دادن ساکت شدن
to hold one's tongue ساکت ماندن زبان خودرانگاه داشتن
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
Be quiet, will you! ساکت باش! [صدایت خیلی بلند است]
hold one's tongue <idiom> جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
still brith خاموش کردن ساکت کردن
calms : ارام کردن ساکت کردن
calming : ارام کردن ساکت کردن
calmest : ارام کردن ساکت کردن
calmer : ارام کردن ساکت کردن
calmed : ارام کردن ساکت کردن
muffle خاموش کردن ساکت کردن
muffles خاموش کردن ساکت کردن
calm : ارام کردن ساکت کردن
extinguish ساکت کردن ملغی کردن
extinguishes ساکت کردن ملغی کردن
extinguishing ساکت کردن ملغی کردن
muffling خاموش کردن ساکت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com