Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
to hold one's tongue
ساکت ماندن زبان خودرانگاه داشتن
Other Matches
hold one's tongue
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
keep quiet
<idiom>
ساکت ماندن
to hush up
ساکت نگاه داشتن
tongue tie
لکنت زبان داشتن
To have a loose tongue.
زبان شل وولی داشتن
vertical take off and landing
هواپیمایی که بدون داشتن سرعت نسبی قادر به برخاستن از سطح زمین معلق ماندن در هوا و فرودمجدد باشد
to oil one's tongue
زبان چرب و نرم داشتن
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
translator
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translators
برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
assembly
زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
language
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
languages
برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
languages
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
host language
زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler
که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol
Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
targetted
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental
زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targetting
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
modula
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
author language
زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
professional slang
زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
mealymouthed
ادم چرب زبان شیرین زبان
bal
زبان ساده شده زبان اسمبلی
He is speechless (inarticulate).
سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
quieter
ساکت تر
whist
ساکت
dormant
ساکت
at pause
ساکت
sh
ساکت
serene
ساکت
acquiescent
ساکت
cut it out
<idiom>
ساکت شو
tace
ساکت
lown
ساکت
sockets
ساکت
soundless
ساکت
shush
ساکت
tacet
ساکت
Arabic
زبان تازی زبان عربی
interpreted
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
language
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interpret
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
languages
مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
glib
چرب زبان زبان دار
interpreting
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interprets
ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
calmer
ساکت ساکن
calm
ساکت ساکن
input socket
ساکت ورودی
calmed
ساکت ساکن
shush
ساکت کردن
Stop talking!
<idiom>
ساکت باش!
calmest
ساکت ساکن
silent
ساکت بیصدا
Shush!
<idiom>
ساکت باش!
calms
ساکت ساکن
dead spot
منطقه ساکت
imperturbable
خونسرد ساکت
Silence!
<idiom>
ساکت باش!
Be quiet!Hold your tongue!
<idiom>
ساکت باش!
Hush up!
<idiom>
ساکت باش!
Hush!
<idiom>
ساکت باش!
Keep quiet!
<idiom>
ساکت باش!
calming
ساکت ساکن
Dry up!
ساکت باش!
whish
ساکت باش
to lie dormant
ساکت بودن
tacet
ساکت باش
conciliate
ساکت کردن
conciliated
ساکت کردن
to put down
ساکت کردن
conciliates
ساکت کردن
conciliating
ساکت کردن
still
خاموش ساکت
tace
ساکت باش
Quiet!silence!
خاموش ( ساکت ) !
quietest
ساکت کردن
stills
خاموش ساکت
quiet
ساکت کردن
stillest
خاموش ساکت
mums
ساکت بودن
mum
ساکت بودن
mutely
بطور ساکت
stiller
خاموش ساکت
assuasive
ساکت کننده
pipe down !
<idiom>
ساکت باش!
talk down
ساکت کردن
quietening
ساکت کردن
quietened
ساکت کردن
Keep your trap shut!
ساکت باش !
quieten
ساکت کردن
silencing
ساکت کردن
silences
ساکت کردن
silenced
ساکت کردن
silence
ساکت کردن
keep still
ساکت باش
hush
ساکت ارام
quietens
ساکت کردن
he stood still
ساکت ایستاد
lull
ساکت شدن
the sea was lulled
دریا ساکت شد
whist
ساکت کردن
lulling
ساکت شدن
lulls
ساکت شدن
h!
ساکت باش
lulled
ساکت شدن
silencers
فرونشاننده ساکت کننده
silencer
فرونشاننده ساکت کننده
unsettled
ساکت نشده فروننشسته
mome
ادم ساکت وگیج
stiller
ساکت کردن خاموش شدن
stillest
ساکت کردن خاموش شدن
Do you have anything quieter?
آیا چیزی ساکت تر دارید؟
It must be quiet.
باید ساکت و آرام باشد.
stanch
خاموش کردن ساکت شدن
stills
ساکت کردن خاموش شدن
still
ساکت کردن خاموش شدن
appeasing
ساکت کردن تسکین دادن
save one's breath
<idiom>
به صرفت است که ساکت باشی
appeases
ساکت کردن تسکین دادن
appeased
ساکت کردن تسکین دادن
appease
ساکت کردن تسکین دادن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
scottish gaelic
زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
pipe down
راحت باش دادن ساکت شدن
Be quiet so as not to wake the others.
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
I'm sick of that jike, cut it out, can't you?
حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
Be quiet, will you!
ساکت باش!
[صدایت خیلی بلند است]
lie off
ماندن
subsists
ماندن
fails
وا ماندن
upaemia
ماندن
to wear one's years well
ماندن
abhide
ماندن
trray
ماندن
lie
ماندن
lies
ماندن
lied
ماندن
subsisting
ماندن
subsisted
ماندن
be
ماندن
to fret one's gizzard
ته ماندن
stand
ماندن
remain
ماندن
remained
ماندن
to be left
ماندن
stay
ماندن
fail
وا ماندن
failed
وا ماندن
stayed
ماندن
stick with
<idiom>
ماندن با
subsist
ماندن
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
come through
باقی ماندن
to suffer from hunger
گرسنه ماندن
survived
<past-p.>
زنده ماندن
to go hungry
گرسنه ماندن
lags
عقب ماندن
come to nothing
عقیم ماندن
awake
بیدار ماندن
strands
متروک ماندن
keep house
در خانه ماندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com