Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
subalpine
ساکن دامنه کوهستان الپ مربوط به دامنه کوه
Other Matches
ranged
دامنه
skirts
دامنه
skirted
دامنه
range
دامنه
slopes
دامنه
sloped
دامنه
slope
دامنه
skirt
دامنه
ranges
دامنه
tails
دامنه
tailed
دامنه
tail
دامنه
brae
دامنه
talus
دامنه
amplitude
دامنه
scope
دامنه
foot
دامنه
mountainside
دامنه
magnitude
دامنه
mountainsides
دامنه
hillside
دامنه
hillsides
دامنه
scope
دامنه رسیدگی
restriction of range
محدودیت دامنه
amplitude
دامنه بزرگی
ranges
دامنه تغییرات
flanked
دامنه جناح
flanking
دامنه جناح
total amplitude of oscillation
دامنه کل نوسان
tooth flank
دامنه دندانه
flank
دامنه جناح
talus meterial
واریزه دامنه
talus
دامنه سنگلاخی
feet
پایین دامنه
discriminating range
دامنه افتراق
double amplitude
دامنه دوبل
interval confidence
دامنه اطمینان
combe
دامنه تپه
class interval
دامنه طبقه
maximum amplitude
دامنه حداکثر
midrange
میان دامنه
range
دامنه
[ریاضی]
audio frequency
دامنه شنودپذیری
audibility range
دامنه شنودپذیری
amplitude of vibration
دامنه ارتعاش
amplitude of oscillation
دامنه نوسان
amplitude modulation
مدولاسیون دامنه
talus
دامنه تالیوز
criteria range
دامنه ملاک
hillside
دامنه کوه
range format
قالب دامنه
tolerances
دامنه تغییرات
tolerance
دامنه تغییرات
range of motion
دامنه حرکت
am
مدولاسیون دامنه
tropic range
دامنه استوایی
frequency response
خم دامنه- بسامد
hill side
دامنه تپه
pulse amplitude
دامنه تپش
range expression
عبارت دامنه
response amplitude
دامنه پاسخ
range of stress
دامنه تنش
range name
نام دامنه
f.of mountain
دامنه کوه
impluse amplitude
دامنه ایمپولز
colluvial
دامنه کوهی
hillsides
دامنه کوه
wave amplitude
دامنه موج
ranged
دامنه تغییرات
vibration amplitude
دامنه ارتعاش
two tailed test
ازمون دو دامنه
one tailed test
ازمون یک دامنه
range
دامنه تغییرات
impluse amplitude
دامنه ضربه جریان
cylinder skirt
حاشیه یا دامنه سیلندر
lifted
بالارو دامنه بالابری
lift
بالارو دامنه بالابری
double apron fence
سیم خاردار دو دامنه
skirting armor
زره دامنه تانک
lifting
بالارو دامنه بالابری
magnitude of alternating current
دامنه جریان متناوب
lifts
بالارو دامنه بالابری
foothill
تپه دامنه کوه
interquartile range
دامنه میان چالاکی
modular range
دامنه تغییرات مدول
purview
دامنه شمول قانون
semi interquartile range
دامنه نیمه چارکی
tidal range
دامنه جذر و مد دریایی
domain of definition
دامنه تعریف
[ریاضی]
domain of a function
دامنه یک تابع
[ریاضی]
The matter assumed significant proportions.
دامنه کار با لاگرفت
skirt
دامنه کوه حومه شهر
ridge
پشته تپههای دامنه کوه
ridges
پشته تپههای دامنه کوه
sidehill
واقع در کنار تپه دامنه
foot hill
تپه ای که در دامنه کوهی باشد.
skirts
دامنه کوه حومه شهر
skirted
دامنه کوه حومه شهر
neap range
دامنه نوسان جزر و مدضعیف
foehn
باد خشک وگرم دامنه کوه
coves
خور پناهگاه ساحلی دامنه کوه
daily range of soil temperature
دامنه تغییرات حرارت روزانه خاک
cove
خور پناهگاه ساحلی دامنه کوه
damping factor
نسبت دامنه هر موج به موجهای بعدی
infrasound
صدایی با توان و دامنه بسیارو فرکانس بسیار کم
stepping
قراردادن دکل درحفره مخصوص شیب تند دامنه
fumarole
شکاف دامنه اتش فشان که از ان دود وبخارمتصاعد است
step
قراردادن دکل درحفره مخصوص شیب تند دامنه
hook's law
تغییر شکل یک جسم الاستیک در دامنه الاستیسیته با تنش وارده متناسب است
wave trough
نقطه می نیمم یا ماکزیمم منفی دامنه در نیمه راه بین دو قله موج
omni axial nozzle
نازل موتور راکت که میتوانددر دامنه تعیین شده درراستاهای مختلف تنظیم شود
freeware
نرم افزاری که در دامنه عمومی قرار دارد و هر کسی بدون پرداخت میتواند از آن استفاده کند
continuous wave
امواج الکترومگنتیک که بدون فاصله تکرار میشوند ومعمولا دارای دامنه و طول موج و فرکانس ثابت میباشند
wobbulator
تولیدکننده سیگنال اف ام که فرکانس ان با دامنه ثابت بالاپایین فرکانس مرکزی تغییرمیکند
spring tide
جذر و مد با دامنه زیاد حداکثر جذر و مد نهایی دریایی
lithosol
خاک کم عمق دامنه کوه ودشت که مرکب از سنگریزه وسنگهای نیمه خاک شده میباشد
slope of cutting
دامنه برش یا سینه برش شیروانی کند
damped wave
موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
slope of bankment
دامنه خاکریز یا سینه خاکریز
mountain
کوهستان
mountains
کوهستان
intramontane
واقع در کوهستان
highlander
اهل کوهستان
hair pin bend
مارپیچ کوهستان
saint bernard
سگ راهنمای کوهستان
acclimatization
عادت کردن به هوای کوهستان
transhumant
حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
program loans
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
victual
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
elevation guidance
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
auditory
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
supervisory
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
relative
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical
مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic
مربوط به صدا مربوط به سامعه
distance angle
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
range component
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
xenial
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
civil appropriation
اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
dweller
ساکن
occupier
ساکن
resident
ساکن
residents
ساکن
occupiers
ساکن
occupants
ساکن
abider
ساکن
quiescent
ساکن
occupant
ساکن
domiciled
ساکن
inhabitant
ساکن
dwelling
ساکن
stills
ساکن
dwellings
ساکن
denizen
ساکن
stillest
ساکن
stiller
ساکن
still
ساکن
habitant
ساکن
denizens
ساکن
inmates
ساکن
abiding
ساکن
inmate
ساکن
irenic
ساکن
stationary
ساکن
stilly
ساکن
lodgers
ساکن
residing
ساکن
inert
ساکن
waveless
ساکن
dead
ساکن
slack water
اب ساکن
lodger
ساکن
static
ساکن
resting
ساکن
statist
ساکن
dwell
ساکن بودن
sylvan
ساکن جنگل
stationary phase
فاز ساکن
abide
ساکن شدن
abided
ساکن شدن
abides
ساکن شدن
colonised
ساکن شدن در
colonises
ساکن شدن در
colonising
ساکن شدن در
dwelled
ساکن بودن
dwells
ساکن بودن
stationary wave
موج ساکن
peopling
ساکن شدن
steadies
ساکن شدن
peopled
ساکن شدن
peoples
ساکن شدن
chthonic
ساکن زیرزمین
chthonian
ساکن زیرزمین
breake contact
کنتاکت ساکن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com