English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
English Persian
to animals ساکن زمین
Search result with all words
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
hyperborean ساکن دورترین نقطه شمالی زمین بسیار سرد
rain worm ساکن زمین دنیوی
tellurian ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
Other Matches
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
pancake در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancakes در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
geotaxis گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
hercules نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
regulus نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
to break up از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
geognosy زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
perelotok زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeant گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
styx نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeants گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
redstone موشک زمین به زمین رداستون
pershing موشک زمین به زمین پرشینگ
lacrosse نوعی موشک زمین به زمین
pervious ground زمین تراوا زمین نفوذپذیر
biosphere قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
dead ساکن
slack water اب ساکن
abiding ساکن
occupants ساکن
inert ساکن
stilly ساکن
dwellings ساکن
dwelling ساکن
statist ساکن
occupant ساکن
inhabitant ساکن
habitant ساکن
static ساکن
stills ساکن
irenic ساکن
stillest ساکن
stiller ساکن
still ساکن
stationary ساکن
lodgers ساکن
lodger ساکن
residents ساکن
domiciled ساکن
occupier ساکن
inmates ساکن
residing ساکن
abider ساکن
waveless ساکن
denizen ساکن
denizens ساکن
resident ساکن
resting ساکن
quiescent ساکن
dweller ساکن
inmate ساکن
occupiers ساکن
contour flight پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
little john موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
talik زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
colonised ساکن شدن در
peoples ساکن شدن
pekinese ساکن شهرپکن
pekineses ساکن شهرپکن
abided ساکن شدن
abide ساکن شدن
pekingeses ساکن شهرپکن
abides ساکن شدن
calms ساکت ساکن
colonises ساکن شدن در
electrostatics الکتریسیته ساکن
earthling ساکن جهان
people ساکن شدن
hellion ساکن جهنم
idle position وضعیت ساکن
colonize ساکن شدن در
easterner ساکن مشرق
easterners ساکن مشرق
pacific اقیانوس ساکن
northern ساکن شمال
Aborigine ساکن اولیه
hospitaler ساکن بیمارستان
freemen ساکن شهر
hibernian ساکن ایرلند
freeman ساکن شهر
peopled ساکن شدن
colonising ساکن شدن در
colonized ساکن شدن در
calmed ساکت ساکن
bedlamite ساکن تیمارستان
denizens ساکن کردن
dead load بار ساکن
quiet ساکن خاموش
quietest ساکن خاموش
peopling ساکن شدن
mountaineers ساکن کوه
chthonic ساکن زیرزمین
chthonian ساکن زیرزمین
calm ساکت ساکن
colonizes ساکن شدن در
dwelt ساکن بود
denizen ساکن کردن
colonizing ساکن شدن در
settle ساکن کردن
settles ساکن کردن
domiciled in tehran ساکن تهران
breake contact کنتاکت ساکن
calming ساکت ساکن
calmest ساکت ساکن
inhabit ساکن شدن
inhabiting ساکن شدن
inhabits ساکن شدن
abhide ساکن شدن
calmer ساکت ساکن
mountaineer ساکن کوه
silvicolous ساکن جنگل
static charge برق ساکن
dwelled ساکن بودن
dwells ساکن بودن
staticize ساکن کردن
stationary bed بستر ساکن
stationary phase فاز ساکن
stationary wave موج ساکن
suburbanite ساکن حومه
pelagic ساکن دریا
static friction اصطکاک ساکن
static electricity الکتریسیته ساکن
static electricity برق ساکن
seasider ساکن دریاکنار
rusticate ساکن ده شدن
sojourner ساکن موقتی
stagirite ساکن شهر
rest position وضعیت ساکن
populate ساکن شدن
populates ساکن شدن
populating ساکن شدن
standing wave موج ساکن
rest mass جرم ساکن
state of rest حالت ساکن
sylvan ساکن جنگل
indwell ساکن شدن
nonresidency غیر ساکن
steadiest ساکن شدن
steady ساکن شدن
nonresidence غیر ساکن
steadying ساکن شدن
lunarian ساکن ماه
levanter ساکن خاور
libyan ساکن لیبی
level point سطح اب ساکن
levantine ساکن خاور
steadies ساکن شدن
townies ساکن شهر
steadied ساکن شدن
isthmian ساکن تنگه
isthmic ساکن تنگه
townee ساکن شهر
woodsy ساکن جنگل
dwell ساکن بودن
townie ساکن شهر
compass rose دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
permafrost لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
critical point نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
slummer ساکن محلات کثیف
stanch ساکن شدن فرونشاندن
standard قسمت ساکن دستگاه
to inhabit a house در خانهای ساکن شدن
standards قسمت ساکن دستگاه
sybarite ساکن شهر سیباریس
statically در حال ایستاده یا ساکن
non-resident company [British E] شرکت غیر ساکن
static generator مولد برق ساکن
non-resident corporation [American E] شرکت غیر ساکن
teutonize ساکن المان کردن
pelagian دریانشین ساکن دریا
electro statics علم برق ساکن
static وابسته به اجسام ساکن
boring stay قسمت ساکن مقابل
rest mass of the electron جرم ساکن الکترون
low lander ساکن نواحی پست
riverain ساکن ساحل رودخانه
exurbanite ساکن خارج شهر
squats بی اجازه در زمینی ساکن شدن
dwell ساکن شدن زمان توقف
delphic ساکن معبد دلف یونان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com