English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
rain worm ساکن زمین دنیوی
Other Matches
tellurian ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
to animals ساکن زمین
hyperborean ساکن دورترین نقطه شمالی زمین بسیار سرد
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
terrene دنیوی
sublunary دنیوی
earth-bound دنیوی
temporal دنیوی
secular دنیوی
sublunar دنیوی
worldly دنیوی
mundane دنیوی
secularised دنیوی کردن
fleshly جهانی دنیوی
secularises دنیوی کردن
secularising دنیوی کردن
secularize دنیوی کردن
world power قدرت دنیوی
secularizes دنیوی کردن
mundanely بطور دنیوی
secularly بطور دنیوی
secularizing دنیوی کردن
secularized دنیوی کردن
earthy زمینی دنیوی
secularizer دنیوی کننده
deconsecrate دنیوی کردن
terrestrial این جهانی دنیوی
supramundane ماورای مراتب دنیوی
supemundane فوق مراتب دنیوی
secularization عرفیت دنیوی کردن
laic وابسته بشخص دنیوی وغیرروحانی
earthliness دنیوی بودن مادیت طبیعت زمینی یاخاکی
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
pancakes در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancake در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
hercules نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
geotaxis گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
regulus نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
honest john نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
nap of the earth از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
geognosy زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
perelotok زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
styx نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeants گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeant گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
lacrosse نوعی موشک زمین به زمین
pervious ground زمین تراوا زمین نفوذپذیر
redstone موشک زمین به زمین رداستون
pershing موشک زمین به زمین پرشینگ
biosphere قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
habitant ساکن
stilly ساکن
denizen ساکن
inert ساکن
statist ساکن
dead ساکن
lodger ساکن
irenic ساکن
stationary ساکن
residing ساکن
waveless ساکن
denizens ساکن
static ساکن
lodgers ساکن
domiciled ساکن
dwellings ساکن
stillest ساکن
stiller ساکن
abider ساکن
still ساکن
resting ساکن
occupant ساکن
occupants ساکن
abiding ساکن
inhabitant ساکن
resident ساکن
residents ساکن
inmate ساکن
dwelling ساکن
occupiers ساکن
dweller ساکن
occupier ساکن
quiescent ساکن
slack water اب ساکن
inmates ساکن
stills ساکن
little john موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
contour flight پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
talik زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
abides ساکن شدن
colonised ساکن شدن در
colonises ساکن شدن در
libyan ساکن لیبی
colonising ساکن شدن در
pelagic ساکن دریا
colonize ساکن شدن در
nonresidency غیر ساکن
abided ساکن شدن
abide ساکن شدن
nonresidence غیر ساکن
lunarian ساکن ماه
hellion ساکن جهنم
hibernian ساکن ایرلند
levantine ساکن خاور
level point سطح اب ساکن
levanter ساکن خاور
quiet ساکن خاموش
state of rest حالت ساکن
seasider ساکن دریاکنار
silvicolous ساکن جنگل
stationary wave موج ساکن
stationary phase فاز ساکن
stationary bed بستر ساکن
sojourner ساکن موقتی
isthmian ساکن تنگه
static charge برق ساکن
static friction اصطکاک ساکن
static electricity الکتریسیته ساکن
stagirite ساکن شهر
standing wave موج ساکن
isthmic ساکن تنگه
indwell ساکن شدن
peopling ساکن شدن
quietest ساکن خاموش
hospitaler ساکن بیمارستان
staticize ساکن کردن
northern ساکن شمال
rest mass جرم ساکن
mountaineer ساکن کوه
mountaineers ساکن کوه
rest position وضعیت ساکن
dwelt ساکن بود
sylvan ساکن جنگل
rusticate ساکن ده شدن
people ساکن شدن
peopled ساکن شدن
suburbanite ساکن حومه
peoples ساکن شدن
static electricity برق ساکن
colonized ساکن شدن در
calms ساکت ساکن
populating ساکن شدن
populates ساکن شدن
populate ساکن شدن
electrostatics الکتریسیته ساکن
earthling ساکن جهان
pacific اقیانوس ساکن
townies ساکن شهر
townie ساکن شهر
dwells ساکن بودن
dwelled ساکن بودن
dwell ساکن بودن
calmer ساکت ساکن
calmest ساکت ساکن
calming ساکت ساکن
domiciled in tehran ساکن تهران
dead load بار ساکن
pekinese ساکن شهرپکن
freemen ساکن شهر
freeman ساکن شهر
Aborigine ساکن اولیه
steadying ساکن شدن
steady ساکن شدن
steadiest ساکن شدن
steadies ساکن شدن
pekineses ساکن شهرپکن
pekingeses ساکن شهرپکن
chthonic ساکن زیرزمین
chthonian ساکن زیرزمین
easterner ساکن مشرق
easterners ساکن مشرق
breake contact کنتاکت ساکن
bedlamite ساکن تیمارستان
abhide ساکن شدن
steadied ساکن شدن
calmed ساکت ساکن
colonizing ساکن شدن در
denizen ساکن کردن
inhabits ساکن شدن
colonizes ساکن شدن در
settles ساکن کردن
idle position وضعیت ساکن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com