Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
libyan	ساکن لیبی
Other Matches
Libya	کشور لیبی
libyan	اهل لیبی
antaeus	پهلوان غول اسای لیبی که پسر زمین بود
dweller	ساکن
inmate	ساکن
slack water	اب ساکن
abider	ساکن
inhabitant	ساکن
stills	ساکن
quiescent	ساکن
occupier	ساکن
occupiers	ساکن
still	ساکن
stiller	ساکن
stillest	ساکن
dwellings	ساکن
occupant	ساکن
occupants	ساکن
abiding	ساکن
residents	ساکن
resident	ساکن
domiciled	ساکن
denizens	ساکن
denizen	ساکن
irenic	ساکن
habitant	ساکن
dwelling	ساکن
inert	ساکن
lodger	ساکن
statist	ساکن
static	ساکن
residing	ساکن
dead	ساکن
stilly	ساکن
stationary	ساکن
resting	ساکن
inmates	ساکن
lodgers	ساکن
waveless	ساکن
hellion	ساکن جهنم
chthonian	ساکن زیرزمین
hibernian	ساکن ایرلند
chthonic	ساکن زیرزمین
dead load	بار ساکن
domiciled in tehran	ساکن تهران
earthling	ساکن جهان
woodsy	ساکن جنگل
electrostatics	الکتریسیته ساکن
breake contact	کنتاکت ساکن
bedlamite	ساکن تیمارستان
freemen	ساکن شهر
pekinese	ساکن شهرپکن
pekineses	ساکن شهرپکن
pekingeses	ساکن شهرپکن
abhide	ساکن شدن
isthmic	ساکن تنگه
townies	ساکن شهر
townie	ساکن شهر
freeman	ساکن شهر
hospitaler	ساکن بیمارستان
seasider	ساکن دریاکنار
silvicolous	ساکن جنگل
stationary wave	موج ساکن
stationary phase	فاز ساکن
sojourner	ساکن موقتی
stagirite	ساکن شهر
standing wave	موج ساکن
state of rest	حالت ساکن
static electricity	الکتریسیته ساکن
stationary bed	بستر ساکن
staticize	ساکن کردن
static charge	برق ساکن
static friction	اصطکاک ساکن
static electricity	برق ساکن
rusticate	ساکن ده شدن
rest position	وضعیت ساکن
idle position	وضعیت ساکن
indwell	ساکن شدن
townee	ساکن شهر
to animals	ساکن زمین
isthmian	ساکن تنگه
levanter	ساکن خاور
levantine	ساکن خاور
level point	سطح اب ساکن
sylvan	ساکن جنگل
suburbanite	ساکن حومه
lunarian	ساکن ماه
nonresidence	غیر ساکن
nonresidency	غیر ساکن
pelagic	ساکن دریا
rest mass	جرم ساکن
populate	ساکن شدن
abided	ساکن شدن
abides	ساکن شدن
colonised	ساکن شدن در
colonises	ساکن شدن در
colonising	ساکن شدن در
colonize	ساکن شدن در
colonized	ساکن شدن در
colonizes	ساکن شدن در
colonizing	ساکن شدن در
settle	ساکن کردن
settles	ساکن کردن
inhabit	ساکن شدن
inhabiting	ساکن شدن
inhabits	ساکن شدن
denizen	ساکن کردن
denizens	ساکن کردن
abide	ساکن شدن
steadied	ساکن شدن
populates	ساکن شدن
populating	ساکن شدن
dwell	ساکن بودن
dwelled	ساکن بودن
dwells	ساکن بودن
quiet	ساکن خاموش
quietest	ساکن خاموش
mountaineer	ساکن کوه
mountaineers	ساکن کوه
dwelt	ساکن بود
people	ساکن شدن
peopled	ساکن شدن
peoples	ساکن شدن
steadying	ساکن شدن
steady	ساکن شدن
steadiest	ساکن شدن
calming	ساکت ساکن
calm	ساکت ساکن
calmest	ساکت ساکن
calms	ساکت ساکن
calmed	ساکت ساکن
peopling	ساکن شدن
calmer	ساکت ساکن
easterners	ساکن مشرق
steadies	ساکن شدن
easterner	ساکن مشرق
pacific	اقیانوس ساکن
northern	ساکن شمال
Aborigine	ساکن اولیه
riverain	ساکن ساحل رودخانه
rest mass of the electron	جرم ساکن الکترون
statically	در حال ایستاده یا ساکن
slummer	ساکن محلات کثیف
static generator	مولد برق ساکن
stanch	ساکن شدن فرونشاندن
standards	قسمت ساکن دستگاه
standard	قسمت ساکن دستگاه
rain worm	ساکن زمین دنیوی
exurbanite	ساکن خارج شهر
to inhabit a house	در خانهای ساکن شدن
static	وابسته به اجسام ساکن
electro statics	علم برق ساکن
low lander	ساکن نواحی پست
non-resident company [British E]	شرکت غیر ساکن
teutonize	ساکن المان کردن
sybarite	ساکن شهر سیباریس
non-resident corporation [American E]	شرکت غیر ساکن
boring stay	قسمت ساکن مقابل
pelagian	دریانشین ساکن دریا
static	الکتریسیته ساکن وضعیت ثابت
dwell	ساکن شدن زمان توقف
stator	قسمت ساکن موتوریا ژنراتور
terre tenant	متصرف یا ساکن بالفعل اراضی
dwelled	ساکن شدن زمان توقف
southeasterner	ساکن نواحی جنوب شرقی
dwells	ساکن شدن زمان توقف
housing	چارچوب قسمت ساکن دستگاه
troll	غول یا جن ساکن غار وکوه
squatting	بی اجازه در زمینی ساکن شدن
delphian	ساکن معبد دلف یونان
delphic	ساکن معبد دلف یونان
green mountain boy	مرد بومی یا ساکن ورمونت
squat	بی اجازه در زمینی ساکن شدن
electronography	ثبت خواص الکتریسته ساکن
over housed	ساکن در خانه بی اندازه بزرگ
double housing planner	دستگاه رنده با دو قسمت ساکن
squatted	بی اجازه در زمینی ساکن شدن
statics	ایستاشناسی مبحث اجسام ساکن
trolls	غول یا جن ساکن غار وکوه
squats	بی اجازه در زمینی ساکن شدن
yurta	خیمه کروی قرقیزهای ساکن سیبریه
stand	قسما ساکن دستگاه مقام نوردکاری
idle	بی بار شدن در حال سکون ساکن
sylph	روح یا موجود ساکن در هوا جن هوایی
idled	بی بار شدن در حال سکون ساکن
hydro statics	علم شار وموازنه ابهای ساکن
yurt	خیمه کروی قرقیزهای ساکن سیبریه
solid-state	وسیله ذخیره حافظه با وضعیت ساکن
idles	بی بار شدن در حال سکون ساکن
slack water	موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
idlest	بی بار شدن در حال سکون ساکن
seminole	قبیله سرخ پوست ساکن فلوریدا
There is one physician for every 260 inhabitants.	برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
trailerite	ساکن اتاقهای متحرک بوسیله وسائط نقلیه
electrophorus	الت تولید الکتریسته ساکن بوسیله القا
phanariot	ساکن محله یونانیان دراستامبول که PHANARنام دارد
slovak	نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
sokeman	فرد ساکن حوضه قضایی لرد یا امیر
electrostatic charge	بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
hyperborean	ساکن دورترین نقطه شمالی زمین بسیار سرد

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com