English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
low lander ساکن نواحی پست
Search result with all words
southeasterner ساکن نواحی جنوب شرقی
Other Matches
sub-tropical وابسته به نواحی هم مرز نواحی استوایی
subtropics نواحی زیرگرمسیری
temperature spots نواحی دماگیر
growth areas نواحی رشد
arctic regions نواحی قطبی
reflexogenous zones نواحی بازتاب زا
primary zones نواحی نخستین
leading region نواحی پیشرو
philadelphus سفرس نواحی معتدله
up country نواحی داخل کشور
keep out areas نواحی بر حذر شده
low latitudes نواحی نزدیک خط استوا
arctic مربوطه به نواحی قطبی
subsolar واقع در نواحی گرمسیر
riesling انگور سفید نواحی راین
taro گوش فیل نواحی گرمسیر
light latitudes نواحی یا سرزمین دور از خط استوا
ice-foot [دیواره یخ در کنار نواحی شمالی]
toponymy ذکر اسامی نواحی مکان نامی
silicicolous رشد کننده در نواحی سیلیس دار
zoysia چمن خزنده پایای نواحی گرمسیر
tundra دشتهای بی درخت پوشیده از گلسنگ نواحی قطبی
mycenaean اثارهنری وتفوق سیاسی نواحی مجاوراین ناحیه
mycenian اثارهنری وتفوق سیاسی نواحی مجاوراین ناحیه
anoraks نوعی ژاکت باشلق دارمخصوص نواحی قطبی
anorak نوعی ژاکت باشلق دارمخصوص نواحی قطبی
polywag دریانوردی که به نواحی استوایی سفر نکرده باشد
tundras دشتهای بی درخت پوشیده از گلسنگ نواحی قطبی
tropic نواحی گرمسیری بین دومدارشمال وجنوب استوا
fox grape انگور ترش نواحی شمال شرقی امریکا
continuous tone image تصویر تشکیل شده از ترکیبات نواحی مجزا
calenture تب نواحی حاره که دراثرگرمازدگی ایجاد میشود تب کردن
longspur انواع پرندگان پنجه بلند نواحی قطبی وشمال امریکا
map نموداری که طرح داخل حافظه کامپیوتر یا نواحی ارتباطی را نشان میدهد
maps نموداری که طرح داخل حافظه کامپیوتر یا نواحی ارتباطی را نشان میدهد
orthoferrite یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
diamond design طرح قاب لوزی [که بیشتر در فرش های هندسی باف قشقایی، ایلیایی و نواحی غرب ایران بکار می رود.]
tropical نواحی گرمسیری بین دومدارشمال وجنوب استوا گرمسیری مدارراس السرطان
actinism خاصیت نیروی تشعشعی مخصوصا در نواحی مرئی وغیرمرئی ماوراء بنفش که خاصیت شیمیایی پیدا میکند
resident ساکن
domiciled ساکن
denizens ساکن
denizen ساکن
inmates ساکن
habitant ساکن
slack water اب ساکن
statist ساکن
stilly ساکن
residents ساکن
waveless ساکن
abiding ساکن
occupants ساکن
occupant ساکن
dwellings ساکن
dwelling ساکن
irenic ساکن
inmate ساکن
stiller ساکن
lodger ساکن
inert ساکن
still ساکن
occupier ساکن
lodgers ساکن
residing ساکن
static ساکن
stillest ساکن
stills ساکن
inhabitant ساکن
occupiers ساکن
quiescent ساکن
dead ساکن
resting ساکن
stationary ساکن
dweller ساکن
abider ساکن
pelagic ساکن دریا
rest mass جرم ساکن
nonresidence غیر ساکن
quietest ساکن خاموش
mountaineer ساکن کوه
nonresidency غیر ساکن
mountaineers ساکن کوه
hellion ساکن جهنم
hibernian ساکن ایرلند
isthmic ساکن تنگه
levanter ساکن خاور
isthmian ساکن تنگه
seasider ساکن دریاکنار
level point سطح اب ساکن
libyan ساکن لیبی
indwell ساکن شدن
idle position وضعیت ساکن
levantine ساکن خاور
hospitaler ساکن بیمارستان
lunarian ساکن ماه
rest position وضعیت ساکن
populates ساکن شدن
populating ساکن شدن
townee ساکن شهر
quiet ساکن خاموش
townies ساکن شهر
sylvan ساکن جنگل
suburbanite ساکن حومه
dwell ساکن بودن
populate ساکن شدن
woodsy ساکن جنگل
steadied ساکن شدن
steadies ساکن شدن
steadiest ساکن شدن
steady ساکن شدن
steadying ساکن شدن
townie ساکن شهر
dwelled ساکن بودن
standing wave موج ساکن
stagirite ساکن شهر
sojourner ساکن موقتی
silvicolous ساکن جنگل
dwells ساکن بودن
rusticate ساکن ده شدن
state of rest حالت ساکن
static electricity برق ساکن
stationary wave موج ساکن
stationary phase فاز ساکن
stationary bed بستر ساکن
staticize ساکن کردن
static charge برق ساکن
static friction اصطکاک ساکن
static electricity الکتریسیته ساکن
to animals ساکن زمین
electrostatics الکتریسیته ساکن
calmest ساکت ساکن
settles ساکن کردن
pacific اقیانوس ساکن
northern ساکن شمال
settle ساکن کردن
colonizing ساکن شدن در
Aborigine ساکن اولیه
colonizes ساکن شدن در
colonize ساکن شدن در
calm ساکت ساکن
freeman ساکن شهر
inhabiting ساکن شدن
freemen ساکن شهر
inhabit ساکن شدن
easterners ساکن مشرق
calmed ساکت ساکن
calming ساکت ساکن
calms ساکت ساکن
people ساکن شدن
denizens ساکن کردن
calmer ساکت ساکن
peopled ساکن شدن
denizen ساکن کردن
peoples ساکن شدن
peopling ساکن شدن
inhabits ساکن شدن
easterner ساکن مشرق
pekinese ساکن شهرپکن
pekineses ساکن شهرپکن
colonized ساکن شدن در
chthonian ساکن زیرزمین
chthonic ساکن زیرزمین
earthling ساکن جهان
abides ساکن شدن
dwelt ساکن بود
domiciled in tehran ساکن تهران
dead load بار ساکن
colonised ساکن شدن در
colonising ساکن شدن در
abided ساکن شدن
bedlamite ساکن تیمارستان
pekingeses ساکن شهرپکن
breake contact کنتاکت ساکن
abide ساکن شدن
colonises ساکن شدن در
abhide ساکن شدن
static generator مولد برق ساکن
stanch ساکن شدن فرونشاندن
teutonize ساکن المان کردن
to inhabit a house در خانهای ساکن شدن
statically در حال ایستاده یا ساکن
exurbanite ساکن خارج شهر
standard قسمت ساکن دستگاه
sybarite ساکن شهر سیباریس
electro statics علم برق ساکن
slummer ساکن محلات کثیف
pelagian دریانشین ساکن دریا
boring stay قسمت ساکن مقابل
static وابسته به اجسام ساکن
rain worm ساکن زمین دنیوی
non-resident corporation [American E] شرکت غیر ساکن
rest mass of the electron جرم ساکن الکترون
non-resident company [British E] شرکت غیر ساکن
riverain ساکن ساحل رودخانه
standards قسمت ساکن دستگاه
masks وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
mask وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
over housed ساکن در خانه بی اندازه بزرگ
dwell ساکن شدن زمان توقف
squatted بی اجازه در زمینی ساکن شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com