English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (12 milliseconds)
English Persian
umber سایه انداختن
shade سایه انداختن
shades سایه انداختن
shadings سایه انداختن
overcast سایه انداختن
To cast a shadow. سایه انداختن
To cast a shadow . سایه انداختن
Search result with all words
silhouette طرح سایه سایه انداختن
silhouettes طرح سایه سایه انداختن
galanty show نمایش اشکال بوسیله سایه انداختن
Other Matches
shadings سایه دار کردن سایه افکندن
shades سایه دار کردن سایه افکندن
shade سایه دار کردن سایه افکندن
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
He fight with his shadow. <proverb> او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
sunshade سایه
shadings سایه
shadows سایه
sunshades سایه
thanks to..... در سایه
shadowless بی سایه
shadiness سایه
shades سایه
umber سایه
shade سایه
shading سایه
auspices سایه
cleek سایه
umbra سایه
shadow سایه
umbrage سایه
shadowed سایه
shadowing سایه
bowers سایه بان
canopies سایه بان
sciamachy جنگ با سایه
canopy سایه بان
tones سایه روشن
shadeless بدون سایه
shader سایه رنگ زن
tone سایه روشن
ski graphŠetc سایه نگاری
bower سایه بان
sciagraphy سایه نگاری
obtenebrate سایه افکندن بر
umbrageous سایه دار
sombre سایه دار
penumbra نیم سایه
penumbra سایه روشن
light and shade سایه روشن
halftone سایه رنگ
shadowlike سایه مانند
halftones سایه رنگ
shadow play نمایش سایه ها
overshadows سایه افکندن بر
shadowy <adj.> سایه دار
shadows شبح سایه
shadow شدو سایه
to go to the shades سایه افکندن در
shady سایه دار
shadow شبح سایه
shadowing شدو سایه
shadowing شبح سایه
shadowed شبح سایه
shadows شدو سایه
shadowy سایه افکن
overshadowing سایه افکندن بر
overshadowed سایه افکندن بر
silhouette target سایه هدف
overshadow سایه افکندن بر
somber سایه دار
shaded <adj.> سایه دار
lighting سایه روشن
tinges سایه رنگ
tinge سایه رنگ
shadowy سایه مانند
shadowed شدو سایه
boxed cornice سایه بان
kinephantoscope سایه نما
kinema or cin سایه نما
shading سایه زنی
shading سایه اندازی
half tone سایه روشن
shade سایه بان
hatching سایه زنی
shades سایه بان
shadings سایه بان
half shadow نیم سایه
halation نیم سایه
drop shadow سایه برجسته
bowery سایه دار
umbriferous سایه افکن
adumbration سایه افکنی
umbrageous [literary] <adj.> سایه دار
shady [place] <adj.> سایه دار
tone سایه رنگ
adumbral سایه افکن
contrasted زمینه طرح و سایه
tintless بدون سایه رنگ
thermal shadow سایه روشن حرارتی
contrasting زمینه طرح و سایه
thanks افهار امتنان در سایه
thank you سایه شما کم نشود
contrasts زمینه طرح و سایه
to be afraid of one's own shadow . از سایه خود هم ترسیدن .
contrast زمینه طرح و سایه
shades جای سایه دار
shades سایه دار کردن
She has become rather off hand. سایه اش سنگین شده
shadings جای سایه دار
shadings سایه دار کردن
gray scale مقیاس سایه زنی
umbrage سایه شاخ و برگ
umbrage شابهت سایه وار
shade جای سایه دار
adumbrate سایه افکندن بر طرح
shade سایه دار کردن
sciagraph عکس سایه نما
phantasm فاهر فریبنده سایه
shady سایه افکن مشکوک
auspice سایه حمایت توجهات
halftoning سایه رنگ زدن
pastel shades سایه رنگهای خفیف
shading response پاسخ سایه روشن
pencilled بامداد سایه زده
half tone سایه روشن زدن
shadow factor ضریب انحراف سایه
mezzotint نقاشی سایه روشن کردن
The trees give a pleasant shade . درختان سایه قشنگه می اندازد
shadings اختلاف جزئی سایه رنگ
croddhatching بطور اریب سایه زدن
tones سایه روشن عکس هوایی
tone سایه روشن عکس هوایی
shade اختلاف جزئی سایه رنگ
shades اختلاف جزئی سایه رنگ
contrast enhancement توسعه تشخیص سایه روشن
to go to the shades مردن سایه دار کردن
luminist نقاش سایه روشن نما
crosshatch بطور اریب سایه زدن
shaded pole motor موتور با قطب سایه دار
sciomantic غیبگو از روی سایه مرده
mezzotinto نقاشی سایه روشن کردن
let down پایین انداختن انداختن
shadow سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadowed سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
solids سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
solid سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
hachure سایه زنی قلم هاشور زدن
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
He hates my gusts. He detests me . He loathes the sight of me . سایه ام را با تیر می زند ( دشمنی وعداوت )
To shadow someone. مثل سایه کسی را تعقیب کردن
sciomacy غیب گویی از روی سایه مرده
shadows سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
Lets sit in the shade , Its cooler. توی سایه بنشینیم خنک تر است
shadowing سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
stipple با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
tones درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
tone درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
hachures خطوط مقطع کوتاه برای سایه زدن بعکس
tan alt ضریب انحراف سایه برای تعیین ارتفاع اشیا در روی عکس هوایی
shadow factor ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
grey scale سایه هایی که از نمایش بخشهای رنگی روی صفحه تک رنگ تولید میشود
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
monochrome صفحه نمایش کامپیوتر که متن و گرافیک را سیاه و سفید و سایه دار و نه رنگی نشان میدهد
kernel تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
composite video واحد نمایش ویدیویی که یک سیگنال تصویری مرکب را می پذیرد و چندین رنگ یا سایه خاکستری ایجاد میکند
hypsometric diagram طرح منظری عوارض نمایی که عوارض در ان با سایه زدن مشخص شده باشد
overcast سایه افکندن ابر ابر دار کردن
hill shading سایه زدن ارتفاعات و تپه هاروی نقشه رنگ کردن ارتفاعات در عکس جهت تابش نور خورشید
cloud ابری شدن سایه افکن شدن
To shade ones eyes. سایه زدن به چشم ( آرایش چشم )
clouds ابری شدن سایه افکن شدن
clouding ابری شدن سایه افکن شدن
half tone رنگ متوسط سایه رنگ
blackest 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacks 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacker 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacked 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
slings انداختن
sling انداختن
deracination بر انداختن
to skips over انداختن
fell انداختن
brush finish خط انداختن
omits انداختن
emplace جا انداختن
flings انداختن
hurl انداختن
hurled انداختن
flinging انداختن
hurls انداختن
slinging انداختن
felled انداختن
felling انداختن
fells انداختن
omit انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com