English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
drop shadow سایه برجسته
Other Matches
shades سایه دار کردن سایه افکندن
shadings سایه دار کردن سایه افکندن
shade سایه دار کردن سایه افکندن
silhouettes طرح سایه سایه انداختن
silhouette طرح سایه سایه انداختن
alto-rilievo [ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
perspective spatial model مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
embossing طرح برجسته [برجسته کردن زمینه فرش]
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
saliency نکته برجسته موضوع برجسته
salience نکته برجسته موضوع برجسته
bas relif حجاری ونقوش برجسته برجسته
embossment نقوش برجسته برجسته کاری
supereminent برجسته فوق العاده برجسته
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
stereoscope جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
He fight with his shadow. <proverb> او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
stereograph نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
repousse برجسته نمایاحکاکی برجسته
anaglyph عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
shading سایه
thanks to..... در سایه
shade سایه
shadowed سایه
shadow سایه
shadows سایه
shadowless بی سایه
sunshade سایه
sunshades سایه
shadiness سایه
shadowing سایه
umbra سایه
shades سایه
umber سایه
auspices سایه
umbrage سایه
cleek سایه
shadings سایه
shadowing شدو سایه
adumbral سایه افکن
kinema or cin سایه نما
shadows شبح سایه
shadows شدو سایه
tinge سایه رنگ
overcast سایه انداختن
tinges سایه رنگ
boxed cornice سایه بان
umbriferous سایه افکن
shadow شدو سایه
halation نیم سایه
shadowing شبح سایه
half shadow نیم سایه
shadowed شبح سایه
bowery سایه دار
half tone سایه روشن
adumbration سایه افکنی
shadow شبح سایه
shadowed شدو سایه
kinephantoscope سایه نما
light and shade سایه روشن
sciamachy جنگ با سایه
ski graphŠetc سایه نگاری
sciagraphy سایه نگاری
shadings سایه انداختن
shadings سایه بان
shading سایه زنی
shading سایه اندازی
shade سایه بان
shade سایه انداختن
shades سایه انداختن
shadeless بدون سایه
shader سایه رنگ زن
obtenebrate سایه افکندن بر
hatching سایه زنی
somber سایه دار
silhouette target سایه هدف
shadowlike سایه مانند
penumbra نیم سایه
shadow play نمایش سایه ها
sombre سایه دار
penumbra سایه روشن
shades سایه بان
To cast a shadow. سایه انداختن
lighting سایه روشن
halftones سایه رنگ
tone سایه روشن
umbrageous سایه دار
overshadowing سایه افکندن بر
tones سایه روشن
shadowy سایه مانند
shadowy سایه افکن
shady سایه دار
tone سایه رنگ
shadowy <adj.> سایه دار
umber سایه انداختن
shaded <adj.> سایه دار
canopies سایه بان
overshadows سایه افکندن بر
canopy سایه بان
overshadowed سایه افکندن بر
overshadow سایه افکندن بر
bowers سایه بان
bower سایه بان
To cast a shadow . سایه انداختن
halftone سایه رنگ
umbrageous [literary] <adj.> سایه دار
to go to the shades سایه افکندن در
shady [place] <adj.> سایه دار
shadow factor ضریب انحراف سایه
shading response پاسخ سایه روشن
shades جای سایه دار
umbrage شابهت سایه وار
shades سایه دار کردن
thanks افهار امتنان در سایه
phantasm فاهر فریبنده سایه
pencilled بامداد سایه زده
shade جای سایه دار
She has become rather off hand. سایه اش سنگین شده
sciagraph عکس سایه نما
shade سایه دار کردن
to be afraid of one's own shadow . از سایه خود هم ترسیدن .
shady سایه افکن مشکوک
shadings جای سایه دار
auspice سایه حمایت توجهات
contrasts زمینه طرح و سایه
contrasted زمینه طرح و سایه
contrast زمینه طرح و سایه
adumbrate سایه افکندن بر طرح
halftoning سایه رنگ زدن
gray scale مقیاس سایه زنی
half tone سایه روشن زدن
umbrage سایه شاخ و برگ
thank you سایه شما کم نشود
tintless بدون سایه رنگ
contrasting زمینه طرح و سایه
shadings سایه دار کردن
thermal shadow سایه روشن حرارتی
pastel shades سایه رنگهای خفیف
sciomantic غیبگو از روی سایه مرده
to go to the shades مردن سایه دار کردن
shade اختلاف جزئی سایه رنگ
crosshatch بطور اریب سایه زدن
croddhatching بطور اریب سایه زدن
contrast enhancement توسعه تشخیص سایه روشن
shadings اختلاف جزئی سایه رنگ
luminist نقاش سایه روشن نما
mezzotint نقاشی سایه روشن کردن
mezzotinto نقاشی سایه روشن کردن
shades اختلاف جزئی سایه رنگ
tones سایه روشن عکس هوایی
shaded pole motor موتور با قطب سایه دار
The trees give a pleasant shade . درختان سایه قشنگه می اندازد
tone سایه روشن عکس هوایی
solid سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
shadow سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
solids سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
galanty show نمایش اشکال بوسیله سایه انداختن
hachure سایه زنی قلم هاشور زدن
He hates my gusts. He detests me . He loathes the sight of me . سایه ام را با تیر می زند ( دشمنی وعداوت )
sciomacy غیب گویی از روی سایه مرده
shadowed سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadowing سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
To shadow someone. مثل سایه کسی را تعقیب کردن
shadows سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
Lets sit in the shade , Its cooler. توی سایه بنشینیم خنک تر است
stipple با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
striking برجسته
strikingly برجسته
primes برجسته
conspicuous برجسته
pre-eminent برجسته
cordon bleu برجسته
prominent برجسته
mainlines برجسته
mainlining برجسته
mainlined برجسته
of d. برجسته
mainline برجسته
primed برجسته
prime برجسته
dominant برجسته
predominant برجسته
illustrious برجسته
raised برجسته
illustrous برجسته
in relief برجسته
kenspeckle برجسته
stereometric خط برجسته
stereometric برجسته
torose برجسته
masterwork برجسته
convex برجسته
par excellence برجسته
rilievo برجسته
outstandingly برجسته
relievo برجسته
salient برجسته
noted برجسته
eminent برجسته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com