Dictiornary-Farsi | سایه حمایت توجهات | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
auspice	سایه حمایت توجهات


Other Matches

auspices	توجهات
under the ouspices of	درسایه درتحت توجهات
protective duty	حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
shade	سایه دار کردن سایه افکندن
shades	سایه دار کردن سایه افکندن
shadings	سایه دار کردن سایه افکندن
silhouette	طرح سایه سایه انداختن
silhouettes	طرح سایه سایه انداختن
half tone screen	صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting	سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
He fight with his shadow. <proverb>	او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
aiding	حمایت
abetment	حمایت
aided	حمایت
advocation	حمایت
aid	حمایت
protection	حمایت
support	حمایت
belay	حمایت
in suppotrtof	به حمایت
lee	حمایت
vindication	حمایت
auspices	حمایت
patronage	حمایت
sponsorship	حمایت
protectorship	حمایت
egis	حمایت
protecting	حمایت کردن
protect	حمایت کردن
uphold	حمایت کردن از
overprotection	حمایت مفرط
price support	حمایت قیمتی
price support	حمایت قیمت
upholds	حمایت کردن از
sustain	حمایت کردن از
partisanship	هواخواهی حمایت
shelter	محافظت حمایت
sheltered	محافظت حمایت
sheltering	محافظت حمایت
shelters	محافظت حمایت
propugn	حمایت کردن از
emotional support	حمایت عاطفی
dynamic balay	حمایت متحرک
to take under one's wing	حمایت کردن
belayer	حمایت کننده
maintenance of membership	حمایت از عضویت
maintrain	حمایت کردن از
sustained	حمایت کردن از
sustains	حمایت کردن از
self support	حمایت از خود
vindicate	حمایت کردن از
vindicated	حمایت کردن از
vindicates	حمایت کردن از
vindicating	حمایت کردن از
vindicative	حمایت امیز
vindicable	حمایت کردنی
covering a man	حمایت فوروارد
support	حمایت کردن
aiding	حمایت کردن
aided	حمایت کردن
maintenance	حمایت خرجی
to agitate [for]	حمایت کردن
to defend [from]	حمایت کردن [از]
protection	حراست حمایت
defend	حمایت کردن
protects	حمایت کردن
defended	حمایت کردن
aid	حمایت کردن
defends	حمایت کردن
defending	حمایت کردن
environmetal protection	حمایت محیط زیستی
stead	گذاشتن حمایت کردن
espousing	شوهردادن حمایت کردن از
stand one's ground <idiom>	حمایت از جایگاه شخص
espouse	شوهردادن حمایت کردن از
assisted	پیوستن به حمایت کردن از
assist	پیوستن به حمایت کردن از
espouses	شوهردادن حمایت کردن از
espoused	شوهردادن حمایت کردن از
assists	پیوستن به حمایت کردن از
assisting	پیوستن به حمایت کردن از
vindicatory	مربوط به دفاع و حمایت
bring up	صعود با حمایت از بالا
belay on	علامت با طناب در حمایت
consumerism	حمایت از مصرف کننده
statolatry	حمایت ازقدرت مرکزی
agricultural support policy	سیاست حمایت از کشاورزی
consumer protection	حمایت از مصرف کننده
protectionism	مکتب طرفدار حمایت
protege	حمایت شده شاگرد
protectionist	طرفدار حمایت از صنایع داخلی
Thank you for your support	با تشکر برای حمایت شما.
consumer organization	سازمان حمایت از مصرف کنندگان
maintains	حمایت کردن از مدعی بودن
maintained	حمایت کردن از مدعی بودن
protectionism	سیستم حمایت از تولیدات داخلی
maintain	حمایت کردن از مدعی بودن
price support system	نظام قیمتهای حمایت شده
protectionists	طرفدار حمایت از صنایع داخلی
protectionists	طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
protectionist	طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
farm price supports	حمایت از قیمت کالاهای کشاورزی
supportable	حمایت کردنی تاب اوردنی
cleek	سایه
shades	سایه
shadowless	بی سایه
umber	سایه
umbra	سایه
thanks to.....	در سایه
shadow	سایه
shadings	سایه
shadowed	سایه
auspices	سایه
shadows	سایه
shadowing	سایه
sunshade	سایه
shadiness	سایه
shade	سایه
umbrage	سایه
shading	سایه
sunshades	سایه
in law	کسی که تحت حمایت قانون است
stick one's neck out <idiom>	مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
to stand by a person	از کسی پشتی یا حمایت یانگهداری کردن
price support	قیمت حمایت شده از طرف دولت
half tone	سایه روشن
drop shadow	سایه برجسته
sciagraphy	سایه نگاری
to go to the shades	سایه افکندن در
shady [place] <adj.>	سایه دار
umbrageous [literary] <adj.>	سایه دار
penumbra	سایه روشن
penumbra	نیم سایه
shadowlike	سایه مانند
kinephantoscope	سایه نما
half shadow	نیم سایه
halation	نیم سایه
silhouette target	سایه هدف
somber	سایه دار
light and shade	سایه روشن
shader	سایه رنگ زن
shadeless	بدون سایه
obtenebrate	سایه افکندن بر
sciamachy	جنگ با سایه
kinema or cin	سایه نما
ski graphŠetc	سایه نگاری
umber	سایه انداختن
shadow play	نمایش سایه ها
boxed cornice	سایه بان
canopies	سایه بان
tinge	سایه رنگ
tinges	سایه رنگ
canopy	سایه بان
tones	سایه روشن
sombre	سایه دار
To cast a shadow .	سایه انداختن
shading	سایه زنی
shading	سایه اندازی
To cast a shadow.	سایه انداختن
tone	سایه روشن
shadows	شدو سایه
shadows	شبح سایه
bowers	سایه بان
bower	سایه بان
halftones	سایه رنگ
halftone	سایه رنگ
shadow	شبح سایه
shadow	شدو سایه
tone	سایه رنگ
shadowed	شبح سایه
shadowed	شدو سایه
shadowing	شبح سایه
shadowing	شدو سایه
shade	سایه انداختن
shades	سایه بان
overshadows	سایه افکندن بر
shadowy	سایه مانند
shadowy	سایه افکن
shadowy <adj.>	سایه دار
overcast	سایه انداختن
adumbral	سایه افکن
umbriferous	سایه افکن
shade	سایه بان
adumbration	سایه افکنی
shady	سایه دار
hatching	سایه زنی
lighting	سایه روشن
bowery	سایه دار
overshadowed	سایه افکندن بر
shades	سایه انداختن
overshadow	سایه افکندن بر
shaded <adj.>	سایه دار
overshadowing	سایه افکندن بر
umbrageous	سایه دار
shadings	سایه انداختن
shadings	سایه بان
shadow factor	ضریب انحراف سایه
She has become rather off hand.	سایه اش سنگین شده
tintless	بدون سایه رنگ
sciagraph	عکس سایه نما