Total search result: 182 (6 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
shady |
سایه دار |
shadowy <adj.> |
سایه دار |
shaded <adj.> |
سایه دار |
sombre |
سایه دار |
bowery |
سایه دار |
somber |
سایه دار |
umbrageous |
سایه دار |
shady [place] <adj.> |
سایه دار |
umbrageous [literary] <adj.> |
سایه دار |
|
|
Search result with all words |
|
contrast |
زمینه طرح و سایه |
contrasted |
زمینه طرح و سایه |
contrasting |
زمینه طرح و سایه |
contrasts |
زمینه طرح و سایه |
auspices |
سایه |
umber |
سایه |
umber |
سایه انداختن |
monochrome |
صفحه نمایش کامپیوتر که متن و گرافیک را سیاه و سفید و سایه دار و نه رنگی نشان میدهد |
shady |
سایه افکن مشکوک |
umbrage |
سایه |
umbrage |
سایه شاخ و برگ |
umbrage |
شابهت سایه وار |
solid |
سه بعدی سایه دار ایجاد میکند |
solids |
سه بعدی سایه دار ایجاد میکند |
shadowy |
سایه افکن |
shadowy |
سایه مانند |
lighting |
سایه روشن |
pencilled |
بامداد سایه زده |
overshadow |
سایه افکندن بر |
overshadowed |
سایه افکندن بر |
overshadowing |
سایه افکندن بر |
overshadows |
سایه افکندن بر |
cloud |
ابری شدن سایه افکن شدن |
clouding |
ابری شدن سایه افکن شدن |
clouds |
ابری شدن سایه افکن شدن |
tone |
سایه روشن |
tone |
سایه روشن عکس هوایی |
tone |
درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری |
tones |
سایه روشن |
tones |
سایه روشن عکس هوایی |
tones |
درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری |
black |
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد |
blacked |
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد |
blacker |
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد |
blackest |
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد |
blacks |
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد |
kernel |
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه . |
kernels |
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه . |
halftone |
سایه رنگ |
halftones |
سایه رنگ |
bower |
سایه بان |
bowers |
سایه بان |
canopies |
سایه بان |
canopy |
سایه بان |
shadow |
سایه |
shadow |
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن |
shadow |
شبح سایه |
shadow |
شدو سایه |
shadowed |
سایه |
shadowed |
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن |
shadowed |
شبح سایه |
shadowed |
شدو سایه |
shadowing |
سایه |
shadowing |
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن |
shadowing |
شبح سایه |
shadowing |
شدو سایه |
shadows |
سایه |
shadows |
سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن |
shadows |
شبح سایه |
shadows |
شدو سایه |
tinge |
سایه رنگ |
tinges |
سایه رنگ |
watermark |
علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن |
watermarks |
علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن |
sunshade |
سایه |
sunshades |
سایه |
thanks |
افهار امتنان در سایه |
shading |
سایه |
shading |
سایه زنی |
shading |
سایه اندازی |
shade |
سایه |
shade |
سایه بان |
shade |
جای سایه دار |
shade |
اختلاف جزئی سایه رنگ |
shade |
سایه دار کردن سایه افکندن |
shade |
سایه دار کردن |
shade |
سایه انداختن |
shades |
سایه |
shades |
سایه بان |
shades |
جای سایه دار |
shades |
اختلاف جزئی سایه رنگ |
shades |
سایه دار کردن سایه افکندن |
shades |
سایه دار کردن |
shades |
سایه انداختن |
shadings |
سایه |
shadings |
سایه بان |
shadings |
جای سایه دار |
shadings |
اختلاف جزئی سایه رنگ |
shadings |
سایه دار کردن سایه افکندن |
shadings |
سایه دار کردن |
shadings |
سایه انداختن |
hatching |
سایه زنی |
silhouette |
طرح سایه سایه انداختن |
silhouettes |
طرح سایه سایه انداختن |
overcast |
سایه افکندن ابر ابر دار کردن |
overcast |
سایه انداختن |
adumbral |
سایه افکن |
umbriferous |
سایه افکن |
adumbrate |
سایه افکندن بر طرح |
adumbration |
سایه افکنی |
Other Matches |
|
half tone screen |
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن |
vignetting |
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی |
He fight with his shadow. <proverb> |
او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد). |
thanks to..... |
در سایه |
shadiness |
سایه |
shadowless |
بی سایه |
umbra |
سایه |
cleek |
سایه |
boxed cornice |
سایه بان |
halation |
نیم سایه |
kinema or cin |
سایه نما |
shader |
سایه رنگ زن |
drop shadow |
سایه برجسته |
half shadow |
نیم سایه |
half tone |
سایه روشن |
shadeless |
بدون سایه |
penumbra |
نیم سایه |
sciagraphy |
سایه نگاری |
ski graphŠetc |
سایه نگاری |
sciamachy |
جنگ با سایه |
obtenebrate |
سایه افکندن بر |
light and shade |
سایه روشن |
kinephantoscope |
سایه نما |
penumbra |
سایه روشن |
to go to the shades |
سایه افکندن در |
To cast a shadow . |
سایه انداختن |
To cast a shadow. |
سایه انداختن |
tone |
سایه رنگ |
silhouette target |
سایه هدف |
shadowlike |
سایه مانند |
shadow play |
نمایش سایه ها |
halftoning |
سایه رنگ زدن |
half tone |
سایه روشن زدن |
shadow factor |
ضریب انحراف سایه |
shading response |
پاسخ سایه روشن |
to be afraid of one's own shadow . |
از سایه خود هم ترسیدن . |
thermal shadow |
سایه روشن حرارتی |
pastel shades |
سایه رنگهای خفیف |
She has become rather off hand. |
سایه اش سنگین شده |
phantasm |
فاهر فریبنده سایه |
thank you |
سایه شما کم نشود |
tintless |
بدون سایه رنگ |
sciagraph |
عکس سایه نما |
auspice |
سایه حمایت توجهات |
gray scale |
مقیاس سایه زنی |
contrast enhancement |
توسعه تشخیص سایه روشن |
The trees give a pleasant shade . |
درختان سایه قشنگه می اندازد |
shaded pole motor |
موتور با قطب سایه دار |
sciomantic |
غیبگو از روی سایه مرده |
luminist |
نقاش سایه روشن نما |
mezzotint |
نقاشی سایه روشن کردن |
mezzotinto |
نقاشی سایه روشن کردن |
crosshatch |
بطور اریب سایه زدن |
croddhatching |
بطور اریب سایه زدن |
to go to the shades |
مردن سایه دار کردن |
Lets sit in the shade , Its cooler. |
توی سایه بنشینیم خنک تر است |
To shadow someone. |
مثل سایه کسی را تعقیب کردن |
He hates my gusts. He detests me . He loathes the sight of me . |
سایه ام را با تیر می زند ( دشمنی وعداوت ) |
hachure |
سایه زنی قلم هاشور زدن |
anti dazzle vizor |
سایه بان شیشه جلوی اتومبیل |
galanty show |
نمایش اشکال بوسیله سایه انداختن |
sciomacy |
غیب گویی از روی سایه مرده |
stipple |
با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن |
hachures |
خطوط مقطع کوتاه برای سایه زدن بعکس |
shadow factor |
ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء |
tan alt |
ضریب انحراف سایه برای تعیین ارتفاع اشیا در روی عکس هوایی |
grey scale |
سایه هایی که از نمایش بخشهای رنگی روی صفحه تک رنگ تولید میشود |
composite video |
واحد نمایش ویدیویی که یک سیگنال تصویری مرکب را می پذیرد و چندین رنگ یا سایه خاکستری ایجاد میکند |
hypsometric diagram |
طرح منظری عوارض نمایی که عوارض در ان با سایه زدن مشخص شده باشد |
hill shading |
سایه زدن ارتفاعات و تپه هاروی نقشه رنگ کردن ارتفاعات در عکس جهت تابش نور خورشید |
To shade ones eyes. |
سایه زدن به چشم ( آرایش چشم ) |
half tone |
رنگ متوسط سایه رنگ |
offset knots |
گره نامتقارن [گاه جهت ایجاد سایه و تفاوت ظاهری طرح با دیگر قسمت ها به جای تکرار گره زدن بر روی دو تار مشابه در ردیف بافت بعدی از سه تار شماره یک، دو، سه و یا یک، سه، دو استفاده می کنند.] |