English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 198 (9 milliseconds)
English Persian
hachure سایه زنی قلم هاشور زدن
Other Matches
shadings سایه دار کردن سایه افکندن
shade سایه دار کردن سایه افکندن
shades سایه دار کردن سایه افکندن
silhouette طرح سایه سایه انداختن
silhouettes طرح سایه سایه انداختن
cross hatching هاشور
hachures هاشور
hachure هاشور
crossshatching هاشور
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
hatching هاشور زنی
hatches هاشور زدن
cross hatch هاشور افقی
hatched هاشور زدن
hatch هاشور زدن
cross hatch هاشور متقاطع
cross hatching هاشور زنی
hachuring هاشور زدن
striping هاشور زنی
crosshatch بطورمتقاطع هاشور زدن
elavation tint هاشور ارتفاع نقشه
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
He fight with his shadow. <proverb> او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
layer tints هاشورهای نشان دهنده لایههای مختلف اب دریا هاشور لایه نما
shadowed سایه
shadowing سایه
shadows سایه
shadings سایه
shades سایه
shade سایه
shading سایه
sunshades سایه
sunshade سایه
cleek سایه
shadow سایه
shadiness سایه
umbrage سایه
shadowless بی سایه
umbra سایه
umber سایه
auspices سایه
thanks to..... در سایه
hatching سایه زنی
somber سایه دار
to go to the shades سایه افکندن در
umbrageous سایه دار
To cast a shadow. سایه انداختن
umbrageous [literary] <adj.> سایه دار
shady [place] <adj.> سایه دار
shadings سایه بان
tone سایه رنگ
shadings سایه انداختن
To cast a shadow . سایه انداختن
silhouette target سایه هدف
shadowlike سایه مانند
light and shade سایه روشن
penumbra سایه روشن
penumbra نیم سایه
shading سایه اندازی
obtenebrate سایه افکندن بر
kinephantoscope سایه نما
kinema or cin سایه نما
half tone سایه روشن
drop shadow سایه برجسته
half shadow نیم سایه
sciagraphy سایه نگاری
ski graphŠetc سایه نگاری
overcast سایه انداختن
adumbral سایه افکن
umbriferous سایه افکن
adumbration سایه افکنی
bowery سایه دار
boxed cornice سایه بان
shadow play نمایش سایه ها
shader سایه رنگ زن
shadeless بدون سایه
sciamachy جنگ با سایه
halation نیم سایه
halftone سایه رنگ
shadowed شدو سایه
shadowing شبح سایه
shadowing شدو سایه
overshadow سایه افکندن بر
overshadowed سایه افکندن بر
shadows شبح سایه
shadows شدو سایه
shaded <adj.> سایه دار
overshadowing سایه افکندن بر
shadowed شبح سایه
overshadows سایه افکندن بر
halftones سایه رنگ
bower سایه بان
bowers سایه بان
canopies سایه بان
canopy سایه بان
tones سایه روشن
tone سایه روشن
shadow شدو سایه
lighting سایه روشن
tinge سایه رنگ
shadowy سایه مانند
shades سایه انداختن
shadow شبح سایه
umber سایه انداختن
shades سایه بان
shady سایه دار
shade سایه انداختن
shade سایه بان
shading سایه زنی
shadowy <adj.> سایه دار
shadowy سایه افکن
tinges سایه رنگ
sombre سایه دار
pastel shades سایه رنگهای خفیف
tintless بدون سایه رنگ
contrasted زمینه طرح و سایه
contrasting زمینه طرح و سایه
phantasm فاهر فریبنده سایه
contrasts زمینه طرح و سایه
umbrage شابهت سایه وار
sciagraph عکس سایه نما
She has become rather off hand. سایه اش سنگین شده
thermal shadow سایه روشن حرارتی
umbrage سایه شاخ و برگ
shady سایه افکن مشکوک
to be afraid of one's own shadow . از سایه خود هم ترسیدن .
thank you سایه شما کم نشود
shadow factor ضریب انحراف سایه
shading response پاسخ سایه روشن
pencilled بامداد سایه زده
halftoning سایه رنگ زدن
gray scale مقیاس سایه زنی
shade جای سایه دار
adumbrate سایه افکندن بر طرح
contrast زمینه طرح و سایه
shade سایه دار کردن
thanks افهار امتنان در سایه
auspice سایه حمایت توجهات
half tone سایه روشن زدن
shadings سایه دار کردن
shadings جای سایه دار
shades جای سایه دار
shades سایه دار کردن
shaded pole motor موتور با قطب سایه دار
sciomantic غیبگو از روی سایه مرده
tones سایه روشن عکس هوایی
to go to the shades مردن سایه دار کردن
crosshatch بطور اریب سایه زدن
contrast enhancement توسعه تشخیص سایه روشن
The trees give a pleasant shade . درختان سایه قشنگه می اندازد
shade اختلاف جزئی سایه رنگ
mezzotint نقاشی سایه روشن کردن
shadings اختلاف جزئی سایه رنگ
tone سایه روشن عکس هوایی
shades اختلاف جزئی سایه رنگ
luminist نقاش سایه روشن نما
croddhatching بطور اریب سایه زدن
mezzotinto نقاشی سایه روشن کردن
shadows سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
To shadow someone. مثل سایه کسی را تعقیب کردن
solids سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
solid سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
Lets sit in the shade , Its cooler. توی سایه بنشینیم خنک تر است
He hates my gusts. He detests me . He loathes the sight of me . سایه ام را با تیر می زند ( دشمنی وعداوت )
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
sciomacy غیب گویی از روی سایه مرده
galanty show نمایش اشکال بوسیله سایه انداختن
shadowed سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadow سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadowing سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
stipple با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
tone درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
tones درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
hachures خطوط مقطع کوتاه برای سایه زدن بعکس
grey scale سایه هایی که از نمایش بخشهای رنگی روی صفحه تک رنگ تولید میشود
tan alt ضریب انحراف سایه برای تعیین ارتفاع اشیا در روی عکس هوایی
shadow factor ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
monochrome صفحه نمایش کامپیوتر که متن و گرافیک را سیاه و سفید و سایه دار و نه رنگی نشان میدهد
kernel تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
composite video واحد نمایش ویدیویی که یک سیگنال تصویری مرکب را می پذیرد و چندین رنگ یا سایه خاکستری ایجاد میکند
hypsometric diagram طرح منظری عوارض نمایی که عوارض در ان با سایه زدن مشخص شده باشد
overcast سایه افکندن ابر ابر دار کردن
hill shading سایه زدن ارتفاعات و تپه هاروی نقشه رنگ کردن ارتفاعات در عکس جهت تابش نور خورشید
cloud ابری شدن سایه افکن شدن
clouding ابری شدن سایه افکن شدن
To shade ones eyes. سایه زدن به چشم ( آرایش چشم )
clouds ابری شدن سایه افکن شدن
half tone رنگ متوسط سایه رنگ
blacker 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blackest 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacks 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacked 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
watermarks علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
watermark علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
offset knots گره نامتقارن [گاه جهت ایجاد سایه و تفاوت ظاهری طرح با دیگر قسمت ها به جای تکرار گره زدن بر روی دو تار مشابه در ردیف بافت بعدی از سه تار شماره یک، دو، سه و یا یک، سه، دو استفاده می کنند.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com