English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (36 milliseconds)
English Persian
pass سبقت گرفتن از خطور کردن
passed سبقت گرفتن از خطور کردن
passes سبقت گرفتن از خطور کردن
Other Matches
lead curve خط منحنی گرفتن سبقت درتیراندازی منحنی سبقت توپ
grabs سبقت گرفتن
outdistances سبقت گرفتن بر
outdistanced سبقت گرفتن بر
outdistance سبقت گرفتن بر
overtakes سبقت گرفتن
outmaneuver سبقت گرفتن بر
to get the better of سبقت گرفتن بر
outdistancing سبقت گرفتن بر
grab سبقت گرفتن
grabbed سبقت گرفتن
grabbing سبقت گرفتن
overtaken سبقت گرفتن
precess سبقت گرفتن
forereach سبقت گرفتن از
best سبقت گرفتن
overtake سبقت گرفتن
overtaken سبقت گرفتن بر رد شدن از
overtake سبقت گرفتن بر رد شدن از
overtakes سبقت گرفتن بر رد شدن از
anticipate پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
anticipating پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
anticipated پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
anticipates پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
overtaking sight distance مسافت دید برای سبقت گرفتن
outfoot در سرعت سبقت گرفتن بر جلو افتادن از
outpoint سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
isolead curve خط میزان منحنی نقاط هم سبقت در تیراندازی خط نمایش سبقت
linear speed روش محاسبه سبقت به طریقه خطی سبقت خطی هدف
occurrence خطور
occurrences خطور
haunts خطور مراجعه مکرر
haunt خطور مراجعه مکرر
perspective خطور فکر دیدانداز
perspectives خطور فکر دیدانداز
transcendence or cy سبقت
antedated سبقت
precedence سبقت
competitiveness سبقت جو
competitive سبقت جو
antedate سبقت
antedates سبقت
overtaking lane خط سبقت
precession سبقت
overtaking سبقت
antecedence سبقت
get the start of سبقت جستن بر
competitions سبقت جوئی
prediction angle زاویه سبقت
outguess سبقت جستن
lead angle زاویه سبقت
transcends سبقت جستن
passant سبقت گیر
transcend سبقت جستن
transcended سبقت جستن
exceeding سبقت و پیشی
transcending سبقت جستن
GIVE WAY سبقت آزاد
stadia line خط انحراف سبقت
one upmanship یک قدم سبقت
lead زاویه سبقت
lateral tell سبقت عرضی
competition سبقت جوئی
lead lag relation رابطه سبقت
lead pursuit مسیر سبقت
leads سبقت هادی
GIVE WAY محل سبقت
leads زاویه سبقت
leads and lags سبقت ها و تاخیرها
lead سبقت هادی
one-upmanship یک قدم سبقت
competitions هم چشمی سبقت جویی
competition هم چشمی سبقت جویی
overtaking vessel شناوه سبقت گیرنده
overtaking vessel ناو درحال سبقت
leading line خط بستن زاویه سبقت به توپ
prediction mechanism دستگاه مدبر یا محاسب سبقت هدف
toget the start of one's rival بررقیبان خود پیشی یا سبقت جستن
one upmanship سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
kinetic lead سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک
one-upmanship سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
to cut brake or beat a r گوی سبقت رادر رشتهای ازپیشینیان ربودن
anticipation سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflaming اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seen fire اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
seizes ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
to smell out گرفتن وپیدا کردن
hold جا گرفتن تصرف کردن
surrenders پس گرفتن و تبدیل کردن
circle گرفتن احاطه کردن
embraces در بر گرفتن بغل کردن
holds جا گرفتن تصرف کردن
educe گرفتن استخراج کردن
engage گرفتن استخدام کردن
engages گرفتن استخدام کردن
obtains گرفتن یا دریافت کردن
obtains فراهم کردن گرفتن
obtained گرفتن یا دریافت کردن
obtain گرفتن یا دریافت کردن
obtain فراهم کردن گرفتن
embracing در بر گرفتن بغل کردن
circled گرفتن احاطه کردن
abalienate منتقل کردن پس گرفتن
circles گرفتن احاطه کردن
fogs تیره کردن مه گرفتن
circling گرفتن احاطه کردن
hunt down دنبال کردن و گرفتن
obtained فراهم کردن گرفتن
embrace در بر گرفتن بغل کردن
fog تیره کردن مه گرفتن
embraced در بر گرفتن بغل کردن
to fill up گرفتن تکمیل کردن
bevel پخ کردن لبه گرفتن
strike root ریشه کردن گرفتن
surrendered پس گرفتن و تبدیل کردن
surrender پس گرفتن و تبدیل کردن
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
wailing ناله کردن ماتم گرفتن
borrow وام گرفتن اقتباس کردن
to release for a ransom با گرفتن فدیه ازاد کردن
jest ببازی گرفتن شوخی کردن
ingurgitate فرا گرفتن زیاد پر کردن
wails ناله کردن ماتم گرفتن
to set a اندازه گرفتن باطل کردن
occupying مشغول کردن به کار گرفتن
wailed ناله کردن ماتم گرفتن
occupy مشغول کردن به کار گرفتن
occupies مشغول کردن به کار گرفتن
wail ناله کردن ماتم گرفتن
borrowed وام گرفتن اقتباس کردن
employing مشغول کردن بکار گرفتن
fine جریمه گرفتن از صاف کردن
overlie قرار گرفتن خفه کردن
mourn ماتم گرفتن گریه کردن
mourned ماتم گرفتن گریه کردن
take on گرفتن کارگر هیاهو کردن
fined جریمه گرفتن از صاف کردن
employs مشغول کردن بکار گرفتن
rises ترقی کردن سرچشمه گرفتن
concludes نتیجه گرفتن استنتاج کردن
jests ببازی گرفتن شوخی کردن
rise ترقی کردن سرچشمه گرفتن
mourns ماتم گرفتن گریه کردن
borrows وام گرفتن اقتباس کردن
to get to شروع کردن دست گرفتن
employ مشغول کردن بکار گرفتن
stack up جمع کردن اندازه گرفتن
employed مشغول کردن بکار گرفتن
conclude نتیجه گرفتن استنتاج کردن
resign کناره گرفتن تفویض کردن
hugged بغل کردن محکم گرفتن
hug بغل کردن محکم گرفتن
to go to school to یاد گرفتن یا تقلید کردن از
secures تصرف کردن گرفتن هدف
hugs بغل کردن محکم گرفتن
run down <idiom> انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
to run over مرور کردن زیر گرفتن
hold دریافت کردن گرفتن توقف
holds دریافت کردن گرفتن توقف
resigns کناره گرفتن تفویض کردن
frame چارچوب گرفتن طرح کردن
finest جریمه گرفتن از صاف کردن
embeds دور گرفتن جاسازی کردن
secure تصرف کردن گرفتن هدف
follow through گرفتن زه پس از رها کردن تیر
bath ابتنی کردن حمام گرفتن
to split the difference میانه را گرفتن مصالحه کردن
bathed ابتنی کردن حمام گرفتن
hugging بغل کردن محکم گرفتن
gathered نتیجه گرفتن استباط کردن
gather نتیجه گرفتن استباط کردن
embed دور گرفتن جاسازی کردن
getting حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
slurred مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slur مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurs مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
To take an invevtory. صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
track down a person رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
takle به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
slurring مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
to mediate a result وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
overestimate غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimating غلو کردن دست بالا گرفتن
fussing ایراد گرفتن خرده گیری کردن
overestimated غلو کردن دست بالا گرفتن
early weaning از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
fusses ایراد گرفتن خرده گیری کردن
gets حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
boot خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
overestimates غلو کردن دست بالا گرفتن
fuss ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed ایراد گرفتن خرده گیری کردن
titrate عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
get حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com