English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (7 milliseconds)
English Persian
corkiness سبکی خشکی
Other Matches
stylists سبکی
lightness سبکی
frivolouseness سبکی
lightly به سبکی
portability سبکی
frivolously به سبکی
potability سبکی
frivolity سبکی
flippancy سبکی
featheriness سبکی
legerity سبکی
stylist سبکی
lightsomeness سبکی
shitu ryu سبکی در کاراته
a strange [an odd] way سبکی عجیب
contumely خفت سبکی
to play the giddy goat سبکی کردن
flippantly ازروی سبکی
We had a light fall of snow. برف سبکی بارید
buoyancy سبکی شادابی روح
Free Tudor [سبکی که به شکل ستوندار سبک تئودور و الیزابت است.]
What she wears speaks volumes about her. به سبکی که او [زن] لباس می پوشد خیلی واضح بیان می کند چه جور آدمی است.
ether مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
dunnage کاه وپوشال ومواد سبکی که لای فروف ومال التجاره می گذارند تا از اسیب مصون بماند
land n خشکی
dry gap bridge پل خشکی
droughts خشکی
drouth خشکی
crispness خشکی
barrenness خشکی
aridity خشکی
stiffness خشکی
drought خشکی
dry land خشکی
mainland خشکی
land خشکی
xeransis خشکی
terra firma خشکی
rigidity خشکی
constipation خشکی
dryness خشکی
parchedness خشکی
leanness خشکی
landsman اهل خشکی
huskiness درشتی خشکی
zerophytes خشکی پسند
hypnotic rigidity خشکی هیپنوتیسمی
land breeze باد خشکی
xerophytes خشکی پسند
stiff neck خشکی گردن
lands man اهل خشکی
overland route راه خشکی
loosen از خشکی در اوردن
aground به خشکی نشسته
landing ورود به خشکی
overland از راه خشکی
waterfronts پیشرفتگی خشکی در اب
landfalls دیدن خشکی
loosens از خشکی در اوردن
landlocked محاط در خشکی
landlocked محصور در خشکی
landfall دیدن خشکی
loosened از خشکی در اوردن
waterfront پیشرفتگی خشکی در اب
absolute drought خشکی مطلق
spit یک نقطه از خشکی
constipate خشکی اوردن
chapt خشکی زدن
landward بسوی خشکی
catatonic rigidity خشکی کاتاتونیایی
ankylosis خشکی بند
landings ورود به خشکی
spits یک نقطه از خشکی
loosening از خشکی در اوردن
He is curt ( rigid , strict ) . آدم خشکی است
welter درهم و برهمی خشکی
dry mouth syndrome خشکی دهان [پزشکی]
dry mouth خشکی دهان [پزشکی]
dyschezia خشکی مزاج [پزشکی]
constipation خشکی مزاج [پزشکی]
chap خشکی زدن پوست
xerostomia خشکی دهان [پزشکی]
spit پیشرفت خشکی در دریا
costiveness خشکی مزاج [پزشکی]
landside طرف روبه خشکی
eschar خشکی پوست زخم
land carriage حمل و نقل خشکی
terraqueous شامل خشکی ودریا
terrarium نمایشگاه جانوران خشکی
spits پیشرفت خشکی در دریا
land lubber ادم خشکی مانده
land به خشکی امدن پیاده شدن
overland mail پستی که از راه خشکی برود
amphibian vehicle وسیله نقلیه برای خشکی و اب
landsman کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
portage حمل قایق سبک روی خشکی
road haulier حمل کننده کالا از طریق خشکی
landfall دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfalls دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfall n دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
holm جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
horse اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
played شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
landing net تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
gaff میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
lapheld کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
exsiccative داروی خشکاننده داروی خشکی اوز
exsiccant داروی خشکاننده داروی خشکی اور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com