Dictiornary-Farsi | سبک سنگین کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 244 (45 milliseconds)

English	Persian
delibration	سبک سنگین کردن


Search result with all words

stump	قطع کردن سنگین افتادن
stumped	قطع کردن سنگین افتادن
stumping	قطع کردن سنگین افتادن
stumps	قطع کردن سنگین افتادن
lug	سنگین حرکت کردن
lugged	سنگین حرکت کردن
lugging	سنگین حرکت کردن
lugs	سنگین حرکت کردن
lumber	چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered	چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbering	چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers	چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
ballast	سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
load	سنگین کردن
loads	سنگین کردن
encumber	سنگین کردن
encumbered	سنگین کردن
encumbering	سنگین کردن
encumbers	سنگین کردن
trade off	سبک و سنگین کردن
trade-off	سبک و سنگین کردن
trade-offs	سبک و سنگین کردن
gravitate	سنگین کردن
gravitated	سنگین کردن
gravitates	سنگین کردن
gravitating	سنگین کردن
hoist	بلند کردن وسایل سنگین
hoisted	بلند کردن وسایل سنگین
hoists	بلند کردن وسایل سنگین
clog	: سنگین کردن
clogged	: سنگین کردن
clogs	: سنگین کردن
weight	سنگین کردن
bituminous paint	رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
emcumber	سنگین کردن
forklift	ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
incumber	سنگین کردن
kentledge	چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
larrup	سنگین حرکت کردن
low low	حرکت یواشترازمعمول برای عادت کردن به حمل بار سنگین
pedrail	اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
weight belt	کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
change down	به دنده سنگین حرکت کردن
Other Matches

heavy lift	حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
heft	سنگین
weighted	سنگین
heavy water	اب سنگین
exacting	سنگین
navol	اب سنگین
pressuring	سنگین
massively	سنگین
unwieldy	سنگین
onerous	سنگین
logy	سنگین
overweight	سنگین تر از حد
staid	سنگین
lumpier	سنگین
extensive	سنگین
heftier	سنگین
saturnine	سنگین
mim	سنگین
heftiest	سنگین
lumpiest	سنگین
lumpy	سنگین
hulky	سنگین
hefty	سنگین
burdensome	سنگین
stodgy	سنگین
high proof	سنگین
cloggy	سنگین
waterlogged	سنگین
heaviest	دل سنگین
weightier	سنگین
hard water	اب سنگین
loggy	سنگین
weightiest	سنگین
heavy	سنگین
heavy	دل سنگین
laden	سنگین پر
carking	سنگین
massive	سنگین
cumbersome	سنگین
heavier	دل سنگین
heavies	سنگین
heavies	دل سنگین
heavy footed	دل سنگین
heaviest	سنگین
weighty	سنگین
lumpish	سنگین
largo a	سنگین
lumberingly	سنگین
pressures	سنگین
heavier	سنگین
ponderous	سنگین
weight ton	تن سنگین
pressure	سنگین
pressured	سنگین
demure	جدی سنگین
grave	موقر سنگین
overpoise	سنگین تر بودن از
millstone	بار سنگین
tie-up	راهبندان سنگین
high interest	بهره سنگین
be off hand with someone <idiom>	سر سنگین بودن
graves	موقر سنگین
traffic congestion	راهبندان سنگین
high polymer	بسپار سنگین
gravest	موقر سنگین
millstones	بار سنگین
colored crystal	بلور سنگین
hard of hearing	سنگین گوش
gravely	بطور سنگین
burdens	سنگین بارکردن
baryon	ذره سنگین
sober	سنگین موقر
hard colors	رنگهای سنگین
fuller	سنگین کننده
overweigh	سنگین تر بودن از
heavy particle	ذره سنگین
naphtha	بنزین سنگین
deep mourning	عزاداری سنگین
slugfest	مسابقه سنگین
dulls	کند سنگین
titan crane	جرثقیل سنگین
to pound a long	سنگین رفتن
high proof spirit	عرق سنگین
heavy industry	صنایع سنگین
heavy alloy	الیاژ سنگین
heavy industries	صنایع سنگین
d. of hearing	سنگین گوش
soberly	سنگین موقر
mackinaw	کت کوتاه و سنگین
heavy metal	فلز سنگین
heavy petroleum	نفتخام سنگین
outbalance	سنگین تر بودن از
heavy oil	روغن سنگین
ham fisted	سنگین دست
ham handed	سنگین دست
ham-fisted	سنگین دست
clump	ضربه سنگین
clumping	ضربه سنگین
clumps	ضربه سنگین
heavy concrete	بتن سنگین
heavy shapes	پروفیلهای سنگین
heavy soil	خاک سنگین
behave prettily	سنگین باش
heavy handed	سنگین دست
to weigh heavy	سنگین بودن
heavy weight	سنگین وزن
heavyish	کمی سنگین
heavyish	سنبته سنگین
heavy drop	بارریزی سنگین
to sit heavy on the stomach	سنگین بودن
slams	ضربت سنگین
heavy goods	کالاهای سنگین
heavyweight	بزرگ و سنگین
heavyweight	سنگین وزن
heavyweights	بزرگ و سنگین
heavyweights	سنگین وزن
gravity abutment	گرانپایه سنگین
heavy hended	سنگین دست
slam	ضربت سنگین
sadiron	اتوی سنگین
heavy hydrogen	هیدروژن سنگین
laden	سنگین بار
centrosphere	سنگین کره
burden	سنگین بارکردن
slammed	ضربت سنگین
grand opera	اپرای سنگین
slamming	ضربت سنگین
light heavyweight	نیم سنگین
light heavy	نیم سنگین
heavy traffic	ترافیک سنگین
heavy arm	سلاح سنگین
dullest	کند سنگین
heavy armed	سنگین اسلحه
dulled	کند سنگین
heavy-handed	سنگین دست
duller	کند سنگین
preponderate	سنگین تر بودن
loggy	سنگین در فکروحرکت
high dollar value	سنگین قیمت
sledgehammer	چکش سنگین
sledgehammers	چکش سنگین
clumped	ضربه سنگین
heavy artillery	توپخانه سنگین
dull	کند سنگین
overbalanced	سنگین تر بودن از
overbalance	سنگین تر بودن از
overbalances	سنگین تر بودن از
overbalancing	سنگین تر بودن از
dense traffic	ترافیک سنگین
overburdensome	زیاد سنگین
profound sleep	خواب سنگین
dulling	کند سنگین
stodgy	سنگین وکندرو
saraband	رقص سنگین اسپانیولی
waddling	کج و سنگین راه رفتن
overlade	بار زیاد سنگین
flump	سنگین راه رفتن
outweigh	سنگین تر بودن از مهمتربودن از
She is a dignified woman.	زن سنگین وموقری است
logy	سنگین درفکر وحرکت
squid	قلاب سنگین ماهیگیری
squids	قلاب سنگین ماهیگیری
heavy goods	محصول صنایع سنگین
heavy goods	ماشین الات سنگین
onerously	بطور سنگین یا شاق
dull of hearing	دارای گوش سنگین
lollop	سنگین راه رفتن
hulk	کشتی سنگین وکندرو
lightweights	آنچه سنگین نیست
in the case of traffic jam [congestion]	هنگام راهبندان سنگین
outweighs	سنگین تر بودن از مهمتربودن از
heavy plate	ورق فلزی سنگین
There is heavy traffic.	ترافیک سنگین است.
The traffic is heavy.	ترافیک سنگین است.
lop sided	یکسو سنگین یک سوسبک
overtax	مالیات سنگین بستن بر
overtaxed	مالیات سنگین بستن بر
overtaxes	مالیات سنگین بستن بر
heavier than air aircraft	هواپیمای سنگین تر از هوا
outweighing	سنگین تر بودن از مهمتربودن از
lightweight	آنچه سنگین نیست
homely [British E] <adj.>	سنگین [واژه تحقیری]
hulks	کشتی سنگین وکندرو
heavy machinery	ماشین الات سنگین
preponderance	فزونی سنگین تری
waddles	کج و سنگین راه رفتن
waddled	کج و سنگین راه رفتن
waddle	کج و سنگین راه رفتن
high rate of interest	نرخ سنگین بهره
heavy piece	سوار سنگین شطرنج
outweighed	سنگین تر بودن از مهمتربودن از
overtaxing	مالیات سنگین بستن بر
tympany	مبالغه صدای سنگین
pavan	یکجور رقص سنگین
drag	سنگین وبی روح
tax	تحمیل تقاضای سنگین
major pieces	سوارهای سنگین شطرنج
wain	ارابه سنگین و بزرگ
slugs	ضربت سنگین زدن به
taxed	تحمیل تقاضای سنگین