English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
to preach up ستودن یا ستایش کردن
Other Matches
eulogising ستایش کردن
eulogises ستایش کردن
glorifies ستایش کردن
eulogised ستایش کردن
laud ستایش کردن
commends ستایش کردن
commend ستایش کردن
commending ستایش کردن
lauding ستایش کردن
commended ستایش کردن
to pay tribute to ستایش کردن
kudos ستایش کردن
eulogize ستایش کردن
glorify ستایش کردن
eulogizing ستایش کردن
panegyrize ستایش کردن
eulogizes ستایش کردن
lauds ستایش کردن
eulogized ستایش کردن
lauded ستایش کردن
glorifying ستایش کردن
venerating ستایش و احترام کردن
venerate ستایش و احترام کردن
venerated ستایش و احترام کردن
venerates ستایش و احترام کردن
applaud ستودن
applauded ستودن
applauds ستودن
to crack up ستودن
adoring ستودن
adored ستودن
adore ستودن
adores ستودن
praised ستودن
praises ستودن
praising ستودن
praise ستودن
extols ستودن
extolling ستودن
eulogizes ستودن
write up ستودن
eulogized ستودن
write-up ستودن
write-ups ستودن
eulogize ستودن
eulogising ستودن
eulogises ستودن
panegyrize ستودن
to write up ستودن
eulogised ستودن
extol ستودن
extolled ستودن
eulogizing ستودن
commend ستودن
commended ستودن
commends ستودن
glorifies ستودن
commending ستودن
glorifying ستودن
applauding ستودن
glorify ستودن
preconize نزدهمه ستودن
adulate چاپلوسانه ستودن
allowing اجازه دادن ستودن
allow اجازه دادن ستودن
allows اجازه دادن ستودن
to plaster any one with praise کسیرا زیاد ستودن
cry up نزد عموم ارج ومنزلت یافتن زیاد ستودن
veneration ستایش
eulogium ستایش
lauding ستایش
lauds ستایش
adoration ستایش
praise ستایش
praised ستایش
encomium ستایش
praises ستایش
worships ستایش
lauded ستایش
worshiping ستایش
extolment ستایش
worshiped ستایش
worship ستایش
commendation ستایش
proneur ستایش گر
orison ستایش
panegyrical ستایش
adulation ستایش
laud ستایش
laudation ستایش
doxology ستایش
panegyrics ستایش
eulogy ستایش
eulogies ستایش
panegyric ستایش
praising ستایش
worshipping ستایش
unsung ستایش نشده
doxologize ستایش گفتن
sweet talk <idiom> ستایش کسی
encomiastic ستایش امیز
praiseworthiness برای ستایش
laudable قابل ستایش
tribute ستایش تکریم
doxological ستایش امیز
adorableness شایستگی ستایش
adorability شایستگی ستایش
praiseful ستایش امیز
adorable شایان ستایش
exaltation سرافرازی ستایش
laudator ستایش کننده
ovations ستایش و استقبال
hierolatry ستایش مقدسات
ovation ستایش و استقبال
tributes ستایش تکریم
admiring ستایش امیز
eulogistic ستایش امیز
more praise than pudding ستایش خشک و خالی
adorer ستایش کننده عاشق
panegyric ستایش امیز مدیحه
apotheosis ستایش اغراق امیز
he won a high praise مورد ستایش بسیارواقع شد
panegyrical ستایش امیز مدیحه
apotheoses ستایش اغراق امیز
eloge ستایش شخص مرده
panegyrics ستایش امیز مدیحه
praiseworthy قابل ستایش ستودنی
praiseworthily بطور قابل ستایش
laudably بطور قابل ستایش
sensibility to praise حساسیت نسبت به ستایش
palmary شایسته ستایش و تقدیر برجسته
magnifcation درشت سازی ستایش زیاد
commendably چنانکه شایان ستایش باشد
claptrap سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
hero-worshipper ستایش گر ساده لوح [جامعه شناسی]
henotheism ستایش چند خدا یکی پس ازدیگری
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
worthy of praise شایان تمجید سزاوارتمجید شایان ستایش
venerator تکریم کننده ستایش کننده
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com