Dictiornary-Farsi | سختی برخورد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
impact hardness	سختی برخورد


Other Matches

temper	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
channelled	جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels	جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled	جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel	جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling	جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
head crash	برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
collision	برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collisions	برخورد کردن برخورد تصادف کردن
hardily	به سختی
hard lines	سختی
hardiness	سختی
hardness of water	سختی اب
impenetrableness	سختی
grievousness	سختی
privations	سختی
difficulties	سختی
buckram	سختی
rigors	سختی
rigour	سختی
rigours	سختی
flintiness	سختی
inexorability	سختی
austerity	سختی
inexpiableness	سختی
steeliness	سختی
soreness	سختی
long suffering	سختی کش
odburacy	سختی
oppressiveness	سختی
roughing	سختی
rigor	سختی
rigorousness	سختی
sternness	سختی
strictness	سختی
implacability	سختی
inclemency	سختی
induration	سختی
intenseness	سختی
terribleness	سختی
intension	سختی
intolerableness	سختی
intractability	سختی
rigorism	سختی
privation	سختی
hardness	سختی
seriously	به سختی
arduousness	سختی
heavily	به سختی
toughness	سختی
duress	سختی
adamancy	سر سختی
tenacity	سختی
stiffness	سختی
adamancy	سختی
severity	سختی
violence	سختی
rigidity	سختی
hardships	سختی
hardship	سختی
inflexibility	سختی
intensity	سختی
aggravation	سختی
astingency	سختی
difficulty	سختی
asperity	سختی ترشی
acataposis	سختی بلع
narrow circumstances	تنگی سختی
stubbornness	سر سختی لجاجت
solidity	استواری سختی
refractorily	باسر سختی
painfulness	زحمت سختی
rebound hardness	سختی جهشی
permanent hardness	سختی دائمی
permanent hardness of water	سختی دایم اب
depth of case	عمق سختی
depth of hardening zone	عمق سختی
imperviousness	سختی بی اعتنائی
softens	سختی را گرفتن
softened	سختی را گرفتن
soften	سختی را گرفتن
hardenability	قابلیت سختی
graveness	عبوسی سختی
gameness	جان سختی
hardness test	ازمایش سختی
addle	سختی گرفتاری
eburnation	عاجی سختی
durometer	سختی سنج
irreconcilableness	سختی در عقیده
irreconcilability	سختی در عقیده
softener	کاهنده سختی اب
to suffer hardship	سختی کشیدن
strain hardness	سختی درجه
strain hardness	سختی کشی
temporary hardness	سختی موقت
tenacity coefficient	ضریب سختی
stubbornly	از روی سر سختی
granite	سختی استحکام
duration	سختی بقاء
I hardly ate	من تو را سختی خوردم
life of privation	زندگی در سختی
sclerometer	سختی سنج
hardly any	به سختی هیچ [هر]
water hardness	درجه سختی آب
thermosetting	سختی پذیر
resistance	سختی مخالفت
It was raining hard.	باران سختی می با رید
come down hard on <idiom>	به سختی تنبه کردن
nip and tuck <idiom>	به سختی تمام کردن
drop hardness test	ازمایش سختی سقوطی
stressing	سختی پریشان کردن
rockwell hardness test	ازمایش سختی راک ول
stress	سختی پریشان کردن
eke out <idiom>	به سختی بدست آوردن
go for broke <idiom>	به سختی تلاش کردن
brinell hardness number	ضریب سختی برینل
to start with difficulty	به سختی روشن شدن
hardly a child anymore	دیگر به سختی بچه ای
stresses	سختی پریشان کردن
vickers hardness test	ازمایش سختی ویکرز
to escape with life and limb	سختی رهایی جستن
thermoset	پلاستیک سختی ناپذیر
the violence of a wind	سختی یاتندی باد
quenching	ترساندن درجه سختی
thrust hardness	درجه سختی فشاری
thermoplastics	پلاستیک سختی ناپذیر
to rub through or along	با سختی بسر بردن
rebound hardness test	ازمایش سختی جهشی
heavy fighting is in progress	جنگ سختی جریان
red hardness	سختی گرم سرخ
scratch hardness tester	ازمایشگر سختی خراش
scleroscope hardness	دستگاه سختی سنج
hardness testing machine	دستگاه ازمایش سختی
scratch hardness	درجه سختی خراش
violence	شدت و تندی و سختی خشونت
to get off lightly	بدون سختی رها یافتن
to plow [one's way] through something [American English]	با سختی در کاری جلو رفتن
to get off easy	بدون سختی رها یافتن
joming test	ازمایش تعیین سختی فلزات
lift is full of troubles	زندگی را سراسر سختی است
serverance allowance	حق پوشاک برای سختی هوا
pull through	در سختی بکسی کمک کردن
water softener	[کاهش دهنده درجه سختی آب]
to get off cheaply	بدون سختی رها یافتن
to pile up or on the agony	شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
footed	سر تیر ماده سختی راقراردادن
dark horse <idiom>	کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
Difficult times lie ahead.	دوران سختی درپیش است
hardness tester	ازمایش کننده یا تستر سختی
thermoplast	پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
English is not a hard language .	انگلیسی زبان سختی نیست
charley horse	سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
pressed for time <idiom>	با اشکال وبه سختی وقت
let (someone) have it <idiom>	شخصی را به سختی صدمه زدن
vicker's diamond hardness tester	دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
dutch uncle	کسی که به سختی دیگری راملامت کند
to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom>	کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
brinell hardness test	طریقه اندازه گیری سختی برینل
irresistibleness	غیر قابل مقاومت بودن سختی
He is hard nut to crack .	آدم سختی (سخت گیری )است
criss-crosses	برخورد
criss-cross	برخورد
ill favored	بد برخورد
criss-crossed	برخورد
tangency	برخورد
confliction	برخورد
appulse	برخورد
osculation	برخورد
contacting	برخورد
contacted	برخورد
contact	برخورد
intersects	برخورد
intersected	برخورد
intersect	برخورد
clashes	برخورد
clashed	برخورد
contacts	برخورد
stops	برخورد
impacts	برخورد
impact	برخورد
strikingly	برخورد
striking	برخورد
incidence	برخورد
attitudes	برخورد
attitude	برخورد
clash	برخورد
conflict	برخورد
conflicted	برخورد
collision	برخورد
receptions	برخورد
reception	برخورد
collisions	برخورد
strikes	برخورد
strike	برخورد
criss-crossing	برخورد
approaches	برخورد
approached	برخورد
conflicts	برخورد