English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (9 milliseconds)
English Persian
imperviousness سختی بی اعتنائی
Other Matches
heedlessness بی اعتنائی
inobservance of a law بی اعتنائی بقانون
heedlessly از روی غفلت یا بی اعتنائی
temper درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
irreligionist کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
criminal inattention to signal بزه بی اعتنائی به نشانها جرم بی توجهی بعلائم
arduousness سختی
astingency سختی
sternness سختی
steeliness سختی
buckram سختی
soreness سختی
hardily به سختی
aggravation سختی
stiffness سختی
strictness سختی
terribleness سختی
duress سختی
adamancy سر سختی
adamancy سختی
tenacity سختی
toughness سختی
roughing سختی
rigorousness سختی
inexpiableness سختی
flintiness سختی
intractability سختی
intolerableness سختی
impenetrableness سختی
intenseness سختی
implacability سختی
inclemency سختی
hardness of water سختی اب
hardiness سختی
rigorism سختی
rigor سختی
inexorability سختی
oppressiveness سختی
odburacy سختی
grievousness سختی
hard lines سختی
long suffering سختی کش
induration سختی
violence سختی
difficulty سختی
difficulties سختی
privation سختی
intension سختی
rigors سختی
privations سختی
rigour سختی
rigours سختی
austerity سختی
inflexibility سختی
severity سختی
heavily به سختی
seriously به سختی
hardness سختی
hardships سختی
intensity سختی
rigidity سختی
hardship سختی
hardly any به سختی هیچ [هر]
irreconcilability سختی در عقیده
irreconcilableness سختی در عقیده
stubbornly از روی سر سختی
I hardly ate من تو را سختی خوردم
narrow circumstances تنگی سختی
to suffer hardship سختی کشیدن
softener کاهنده سختی اب
thermosetting سختی پذیر
strain hardness سختی درجه
strain hardness سختی کشی
temporary hardness سختی موقت
refractorily باسر سختی
sclerometer سختی سنج
water hardness درجه سختی آب
life of privation زندگی در سختی
painfulness زحمت سختی
permanent hardness سختی دائمی
permanent hardness of water سختی دایم اب
rebound hardness سختی جهشی
tenacity coefficient ضریب سختی
gameness جان سختی
soften سختی را گرفتن
softened سختی را گرفتن
softens سختی را گرفتن
eburnation عاجی سختی
addle سختی گرفتاری
durometer سختی سنج
depth of hardening zone عمق سختی
depth of case عمق سختی
solidity استواری سختی
stubbornness سر سختی لجاجت
asperity سختی ترشی
acataposis سختی بلع
resistance سختی مخالفت
graveness عبوسی سختی
impact hardness سختی برخورد
granite سختی استحکام
hardness test ازمایش سختی
duration سختی بقاء
hardenability قابلیت سختی
to rub through or along با سختی بسر بردن
to escape with life and limb سختی رهایی جستن
thrust hardness درجه سختی فشاری
thermoset پلاستیک سختی ناپذیر
the violence of a wind سختی یاتندی باد
hardly a child anymore دیگر به سختی بچه ای
thermoplastics پلاستیک سختی ناپذیر
to start with difficulty به سختی روشن شدن
stress سختی پریشان کردن
nip and tuck <idiom> به سختی تمام کردن
stressing سختی پریشان کردن
go for broke <idiom> به سختی تلاش کردن
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
come down hard on <idiom> به سختی تنبه کردن
stresses سختی پریشان کردن
It was raining hard. باران سختی می با رید
vickers hardness test ازمایش سختی ویکرز
quenching ترساندن درجه سختی
scratch hardness tester ازمایشگر سختی خراش
rebound hardness test ازمایش سختی جهشی
drop hardness test ازمایش سختی سقوطی
hardness testing machine دستگاه ازمایش سختی
scleroscope hardness دستگاه سختی سنج
scratch hardness درجه سختی خراش
heavy fighting is in progress جنگ سختی جریان
rockwell hardness test ازمایش سختی راک ول
red hardness سختی گرم سرخ
brinell hardness number ضریب سختی برینل
dark horse <idiom> کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
pull through در سختی بکسی کمک کردن
to get off lightly بدون سختی رها یافتن
let (someone) have it <idiom> شخصی را به سختی صدمه زدن
to plow [one's way] through something [American English] با سختی در کاری جلو رفتن
pressed for time <idiom> با اشکال وبه سختی وقت
water softener [کاهش دهنده درجه سختی آب]
to get off easy بدون سختی رها یافتن
to get off cheaply بدون سختی رها یافتن
footed سر تیر ماده سختی راقراردادن
lift is full of troubles زندگی را سراسر سختی است
joming test ازمایش تعیین سختی فلزات
thermoplast پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
serverance allowance حق پوشاک برای سختی هوا
to pile up or on the agony شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
violence شدت و تندی و سختی خشونت
hardness tester ازمایش کننده یا تستر سختی
Difficult times lie ahead. دوران سختی درپیش است
English is not a hard language . انگلیسی زبان سختی نیست
charley horse سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom> کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
vicker's diamond hardness tester دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
irresistibleness غیر قابل مقاومت بودن سختی
brinell hardness test طریقه اندازه گیری سختی برینل
He is hard nut to crack . آدم سختی (سخت گیری )است
dutch uncle کسی که به سختی دیگری راملامت کند
implacably از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
give (someone) a hard time <idiom> لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
dimension stock چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
to take the bull by the horns دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
high test امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
durometer اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
accolades سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
carbonet hardness درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
accolade سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
to stand the racket ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
lignum vi tae یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
parkinsonism اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
final setting time مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
nerds شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerd شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
multipoundage syatem روش تمرین وزنه برداری باکاستن وزنه هنگام سختی کار
aviation pay معاش هوایی سختی خدمت هوایی
temper brittleness شکنندگی حالت سختی شکنندگی بازپخت
brinell hardness سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com