Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 187 (2 milliseconds)
English
Persian
permanent hardness of water
سختی دایم اب
Other Matches
temper
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
everchanging
دایم التغییر
perpetual check
کیش دایم
priapism
نعوظ دایم
convoy through escort
ناواسکورت دایم
jet set
دایم در سفر و خوشی
uniterrupted
پیوسته غیرمقطوع دایم
permanent change of station
تغییر محل دایمی یکان انتقال دایم
dunkrik treaty
معاهده منعقده بین انگلستان وفرانسه به سال 7491 که هدف ان تشریک مساعی دودولت در صورت تجاوز یاتهدید به تجاوز از طرف المان و نیز برقراری تماس اقتصادی دایم بود
rigorousness
سختی
toughness
سختی
soreness
سختی
roughing
سختی
steeliness
سختی
tenacity
سختی
duress
سختی
terribleness
سختی
adamancy
سر سختی
adamancy
سختی
aggravation
سختی
arduousness
سختی
astingency
سختی
strictness
سختی
sternness
سختی
stiffness
سختی
buckram
سختی
rigorism
سختی
impenetrableness
سختی
intractability
سختی
implacability
سختی
inclemency
سختی
induration
سختی
inexpiableness
سختی
intenseness
سختی
intension
سختی
long suffering
سختی کش
odburacy
سختی
oppressiveness
سختی
rigor
سختی
grievousness
سختی
flintiness
سختی
inexorability
سختی
hard lines
سختی
hardily
به سختی
hardiness
سختی
hardness of water
سختی اب
intolerableness
سختی
severity
سختی
intensity
سختی
difficulties
سختی
difficulty
سختی
inflexibility
سختی
austerity
سختی
violence
سختی
privation
سختی
privations
سختی
rigors
سختی
rigour
سختی
rigours
سختی
hardship
سختی
hardships
سختی
heavily
به سختی
seriously
به سختی
hardness
سختی
rigidity
سختی
irreconcilableness
سختی در عقیده
strain hardness
سختی درجه
irreconcilability
سختی در عقیده
refractorily
باسر سختی
thermosetting
سختی پذیر
to suffer hardship
سختی کشیدن
hardly any
به سختی هیچ
[هر]
sclerometer
سختی سنج
strain hardness
سختی کشی
narrow circumstances
تنگی سختی
temporary hardness
سختی موقت
softener
کاهنده سختی اب
permanent hardness
سختی دائمی
water hardness
درجه سختی آب
life of privation
زندگی در سختی
tenacity coefficient
ضریب سختی
rebound hardness
سختی جهشی
painfulness
زحمت سختی
I hardly ate
من تو را سختی خوردم
imperviousness
سختی بی اعتنائی
graveness
عبوسی سختی
gameness
جان سختی
softened
سختی را گرفتن
softens
سختی را گرفتن
stubbornly
از روی سر سختی
eburnation
عاجی سختی
depth of case
عمق سختی
asperity
سختی ترشی
stubbornness
سر سختی لجاجت
addle
سختی گرفتاری
durometer
سختی سنج
solidity
استواری سختی
hardenability
قابلیت سختی
soften
سختی را گرفتن
impact hardness
سختی برخورد
acataposis
سختی بلع
granite
سختی استحکام
depth of hardening zone
عمق سختی
duration
سختی بقاء
resistance
سختی مخالفت
hardness test
ازمایش سختی
thrust hardness
درجه سختی فشاری
to escape with life and limb
سختی رهایی جستن
the violence of a wind
سختی یاتندی باد
to rub through or along
با سختی بسر بردن
vickers hardness test
ازمایش سختی ویکرز
thermoset
پلاستیک سختی ناپذیر
It was raining hard.
باران سختی می با رید
come down hard on
<idiom>
به سختی تنبه کردن
stress
سختی پریشان کردن
stresses
سختی پریشان کردن
stressing
سختی پریشان کردن
quenching
ترساندن درجه سختی
thermoplastics
پلاستیک سختی ناپذیر
to start with difficulty
به سختی روشن شدن
nip and tuck
<idiom>
به سختی تمام کردن
go for broke
<idiom>
به سختی تلاش کردن
eke out
<idiom>
به سختی بدست آوردن
hardly a child anymore
دیگر به سختی بچه ای
rockwell hardness test
ازمایش سختی راک ول
drop hardness test
ازمایش سختی سقوطی
scleroscope hardness
دستگاه سختی سنج
scratch hardness
درجه سختی خراش
heavy fighting is in progress
جنگ سختی جریان
scratch hardness tester
ازمایشگر سختی خراش
hardness testing machine
دستگاه ازمایش سختی
red hardness
سختی گرم سرخ
rebound hardness test
ازمایش سختی جهشی
brinell hardness number
ضریب سختی برینل
dark horse
<idiom>
کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
water softener
[کاهش دهنده درجه سختی آب]
to get off lightly
بدون سختی رها یافتن
let (someone) have it
<idiom>
شخصی را به سختی صدمه زدن
pressed for time
<idiom>
با اشکال وبه سختی وقت
hardness tester
ازمایش کننده یا تستر سختی
pull through
در سختی بکسی کمک کردن
to get off cheaply
بدون سختی رها یافتن
to get off easy
بدون سختی رها یافتن
footed
سر تیر ماده سختی راقراردادن
to plow
[one's way]
through something
[American English]
با سختی در کاری جلو رفتن
Difficult times lie ahead.
دوران سختی درپیش است
thermoplast
پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
serverance allowance
حق پوشاک برای سختی هوا
charley horse
سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
to pile up or on the agony
شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
violence
شدت و تندی و سختی خشونت
joming test
ازمایش تعیین سختی فلزات
English is not a hard language .
انگلیسی زبان سختی نیست
lift is full of troubles
زندگی را سراسر سختی است
irresistibleness
غیر قابل مقاومت بودن سختی
He is hard nut to crack .
آدم سختی (سخت گیری )است
brinell hardness test
طریقه اندازه گیری سختی برینل
dutch uncle
کسی که به سختی دیگری راملامت کند
to talk like a Dutch uncle to somebody
[American E]
<idiom>
کسی را به سختی راملامت کردن
[اصطلاح]
vicker's diamond hardness tester
دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
dimension stock
چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
give (someone) a hard time
<idiom>
لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
implacably
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
impenitence
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
high test
امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
carbonet hardness
درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
accolade
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
to take the bull by the horns
دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix.
بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
durometer
اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
accolades
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
to stand the racket
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
parkinsonism
اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby.
ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
lignum vi tae
یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
final setting time
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
nerds
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerd
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
multipoundage syatem
روش تمرین وزنه برداری باکاستن وزنه هنگام سختی کار
aviation pay
معاش هوایی سختی خدمت هوایی
temper brittleness
شکنندگی حالت سختی شکنندگی بازپخت
brinell hardness
سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
cold working
شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com