Dictiornary-Farsi | سختی موقت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
temporary hardness	سختی موقت


Other Matches

tempered	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper	درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
suspension of arms	اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
protempore	موقت شاغل مقامی بطور موقت
holding area	منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
holding anchorage	لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
aggravation	سختی
hardness	سختی
oppressiveness	سختی
odburacy	سختی
strictness	سختی
adamancy	سختی
adamancy	سر سختی
roughing	سختی
duress	سختی
rigorousness	سختی
rigorism	سختی
rigor	سختی
intenseness	سختی
stiffness	سختی
buckram	سختی
privations	سختی
impenetrableness	سختی
rigors	سختی
astingency	سختی
hardness of water	سختی اب
hardiness	سختی
hardily	به سختی
hard lines	سختی
grievousness	سختی
flintiness	سختی
rigour	سختی
implacability	سختی
intolerableness	سختی
long suffering	سختی کش
arduousness	سختی
intractability	سختی
intension	سختی
rigours	سختی
inexpiableness	سختی
induration	سختی
inclemency	سختی
inexorability	سختی
tenacity	سختی
privation	سختی
hardship	سختی
hardships	سختی
rigidity	سختی
inflexibility	سختی
difficulty	سختی
difficulties	سختی
heavily	به سختی
seriously	به سختی
toughness	سختی
intensity	سختی
sternness	سختی
steeliness	سختی
soreness	سختی
severity	سختی
violence	سختی
austerity	سختی
terribleness	سختی
duration	سختی بقاء
soften	سختی را گرفتن
softened	سختی را گرفتن
softens	سختی را گرفتن
eburnation	عاجی سختی
solidity	استواری سختی
addle	سختی گرفتاری
stubbornness	سر سختی لجاجت
durometer	سختی سنج
acataposis	سختی بلع
depth of case	عمق سختی
resistance	سختی مخالفت
asperity	سختی ترشی
depth of hardening zone	عمق سختی
hardly any	به سختی هیچ [هر]
refractorily	باسر سختی
sclerometer	سختی سنج
softener	کاهنده سختی اب
stubbornly	از روی سر سختی
strain hardness	سختی درجه
tenacity coefficient	ضریب سختی
thermosetting	سختی پذیر
to suffer hardship	سختی کشیدن
life of privation	زندگی در سختی
strain hardness	سختی کشی
water hardness	درجه سختی آب
I hardly ate	من تو را سختی خوردم
rebound hardness	سختی جهشی
permanent hardness of water	سختی دایم اب
irreconcilability	سختی در عقیده
graveness	عبوسی سختی
imperviousness	سختی بی اعتنائی
impact hardness	سختی برخورد
granite	سختی استحکام
hardness test	ازمایش سختی
hardenability	قابلیت سختی
gameness	جان سختی
irreconcilableness	سختی در عقیده
narrow circumstances	تنگی سختی
painfulness	زحمت سختی
permanent hardness	سختی دائمی
It was raining hard.	باران سختی می با رید
scleroscope hardness	دستگاه سختی سنج
heavy fighting is in progress	جنگ سختی جریان
hardness testing machine	دستگاه ازمایش سختی
go for broke <idiom>	به سختی تلاش کردن
drop hardness test	ازمایش سختی سقوطی
rockwell hardness test	ازمایش سختی راک ول
red hardness	سختی گرم سرخ
rebound hardness test	ازمایش سختی جهشی
nip and tuck <idiom>	به سختی تمام کردن
scratch hardness	درجه سختی خراش
to start with difficulty	به سختی روشن شدن
the violence of a wind	سختی یاتندی باد
thermoset	پلاستیک سختی ناپذیر
brinell hardness number	ضریب سختی برینل
thrust hardness	درجه سختی فشاری
to escape with life and limb	سختی رهایی جستن
to rub through or along	با سختی بسر بردن
scratch hardness tester	ازمایشگر سختی خراش
vickers hardness test	ازمایش سختی ویکرز
come down hard on <idiom>	به سختی تنبه کردن
eke out <idiom>	به سختی بدست آوردن
hardly a child anymore	دیگر به سختی بچه ای
thermoplastics	پلاستیک سختی ناپذیر
quenching	ترساندن درجه سختی
stressing	سختی پریشان کردن
stress	سختی پریشان کردن
stresses	سختی پریشان کردن
to plow [one's way] through something [American English]	با سختی در کاری جلو رفتن
to get off easy	بدون سختی رها یافتن
to get off cheaply	بدون سختی رها یافتن
violence	شدت و تندی و سختی خشونت
dark horse <idiom>	کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
hardness tester	ازمایش کننده یا تستر سختی
serverance allowance	حق پوشاک برای سختی هوا
footed	سر تیر ماده سختی راقراردادن
pull through	در سختی بکسی کمک کردن
water softener	[کاهش دهنده درجه سختی آب]
to get off lightly	بدون سختی رها یافتن
to pile up or on the agony	شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
charley horse	سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
thermoplast	پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
Difficult times lie ahead.	دوران سختی درپیش است
lift is full of troubles	زندگی را سراسر سختی است
joming test	ازمایش تعیین سختی فلزات
English is not a hard language .	انگلیسی زبان سختی نیست
let (someone) have it <idiom>	شخصی را به سختی صدمه زدن
pressed for time <idiom>	با اشکال وبه سختی وقت
irresistibleness	غیر قابل مقاومت بودن سختی
brinell hardness test	طریقه اندازه گیری سختی برینل
to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom>	کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
vicker's diamond hardness tester	دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
dutch uncle	کسی که به سختی دیگری راملامت کند
He is hard nut to crack .	آدم سختی (سخت گیری )است
makeshift	موقت
interim	موقت
adhoc	موقت
provisional	موقت
pontoon bridge	پل موقت
pontoon	پل موقت
pro tempore	موقت
temporary	موقت
pontoons	پل موقت
intrim	موقت
impenitence	سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
dimension stock	چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
give (someone) a hard time <idiom>	لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
implacably	از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
temporalty	بطور موقت
temporal life	زندگی موقت
kluged	ترسیم موقت
armistices	صلح موقت
bridging leon	وام موقت
temporary duty	شغل موقت
modus vivendi	توافق موقت
temporary storage	حافظه موقت
temporary storage	انباره موقت
temporary road	راه موقت
temporary marriage	ازدواج موقت
temporary gauge	اشل موقت
temporary duty	ماموریت موقت
ischemia	کم خونی موقت
bridging leon	اعتبار موقت
tabernacle	پرستشگاه موقت
charge d'affaires of the embassy	کاردار موقت
interim plan	برنامههای موقت
false work	حائل موقت
tentative	ازمایشی موقت
drop tank	تانک موقت
lean-tos	پناهگاه موقت
provisional scrip	تصدیق موقت
protem	موقتا موقت
provisional	به طور موقت
detention pending trial	حبس موقت
short time duty	کار موقت
interim financing	پرداخت موقت