English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (8 milliseconds)
English Persian
the violence of a wind سختی یاتندی باد
Other Matches
to burn ones fingers ازدخالت یاتندی درکاربدی دیدن
temper درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
aggravation سختی
arduousness سختی
astingency سختی
strictness سختی
buckram سختی
sternness سختی
adamancy سختی
adamancy سر سختی
toughness سختی
tenacity سختی
stiffness سختی
duress سختی
terribleness سختی
steeliness سختی
soreness سختی
hardily به سختی
hardiness سختی
long suffering سختی کش
intolerableness سختی
impenetrableness سختی
intension سختی
intenseness سختی
implacability سختی
inclemency سختی
odburacy سختی
hard lines سختی
roughing سختی
rigorousness سختی
rigorism سختی
rigor سختی
inexpiableness سختی
flintiness سختی
inexorability سختی
oppressiveness سختی
grievousness سختی
induration سختی
rigours سختی
austerity سختی
hardness of water سختی اب
rigour سختی
rigors سختی
privations سختی
privation سختی
violence سختی
severity سختی
intensity سختی
intractability سختی
hardships سختی
hardship سختی
inflexibility سختی
rigidity سختی
difficulty سختی
difficulties سختی
hardness سختی
seriously به سختی
heavily به سختی
irreconcilability سختی در عقیده
rebound hardness سختی جهشی
hardly any به سختی هیچ [هر]
narrow circumstances تنگی سختی
I hardly ate من تو را سختی خوردم
softens سختی را گرفتن
irreconcilableness سختی در عقیده
refractorily باسر سختی
painfulness زحمت سختی
strain hardness سختی کشی
strain hardness سختی درجه
to suffer hardship سختی کشیدن
life of privation زندگی در سختی
softener کاهنده سختی اب
sclerometer سختی سنج
water hardness درجه سختی آب
tenacity coefficient ضریب سختی
thermosetting سختی پذیر
permanent hardness of water سختی دایم اب
permanent hardness سختی دائمی
temporary hardness سختی موقت
imperviousness سختی بی اعتنائی
gameness جان سختی
resistance سختی مخالفت
soften سختی را گرفتن
softened سختی را گرفتن
eburnation عاجی سختی
durometer سختی سنج
depth of hardening zone عمق سختی
solidity استواری سختی
depth of case عمق سختی
stubbornness سر سختی لجاجت
asperity سختی ترشی
acataposis سختی بلع
graveness عبوسی سختی
hardenability قابلیت سختی
impact hardness سختی برخورد
stubbornly از روی سر سختی
granite سختی استحکام
addle سختی گرفتاری
hardness test ازمایش سختی
duration سختی بقاء
to start with difficulty به سختی روشن شدن
to escape with life and limb سختی رهایی جستن
quenching ترساندن درجه سختی
thrust hardness درجه سختی فشاری
thermoplastics پلاستیک سختی ناپذیر
thermoset پلاستیک سختی ناپذیر
hardly a child anymore دیگر به سختی بچه ای
to rub through or along با سختی بسر بردن
stress سختی پریشان کردن
stressing سختی پریشان کردن
go for broke <idiom> به سختی تلاش کردن
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
come down hard on <idiom> به سختی تنبه کردن
stresses سختی پریشان کردن
It was raining hard. باران سختی می با رید
nip and tuck <idiom> به سختی تمام کردن
vickers hardness test ازمایش سختی ویکرز
rockwell hardness test ازمایش سختی راک ول
drop hardness test ازمایش سختی سقوطی
rebound hardness test ازمایش سختی جهشی
scleroscope hardness دستگاه سختی سنج
scratch hardness درجه سختی خراش
scratch hardness tester ازمایشگر سختی خراش
red hardness سختی گرم سرخ
brinell hardness number ضریب سختی برینل
hardness testing machine دستگاه ازمایش سختی
heavy fighting is in progress جنگ سختی جریان
Difficult times lie ahead. دوران سختی درپیش است
pressed for time <idiom> با اشکال وبه سختی وقت
let (someone) have it <idiom> شخصی را به سختی صدمه زدن
to plow [one's way] through something [American English] با سختی در کاری جلو رفتن
violence شدت و تندی و سختی خشونت
pull through در سختی بکسی کمک کردن
footed سر تیر ماده سختی راقراردادن
water softener [کاهش دهنده درجه سختی آب]
to get off cheaply بدون سختی رها یافتن
joming test ازمایش تعیین سختی فلزات
to get off easy بدون سختی رها یافتن
to get off lightly بدون سختی رها یافتن
hardness tester ازمایش کننده یا تستر سختی
lift is full of troubles زندگی را سراسر سختی است
to pile up or on the agony شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
dark horse <idiom> کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
serverance allowance حق پوشاک برای سختی هوا
thermoplast پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
English is not a hard language . انگلیسی زبان سختی نیست
charley horse سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
He is hard nut to crack . آدم سختی (سخت گیری )است
irresistibleness غیر قابل مقاومت بودن سختی
brinell hardness test طریقه اندازه گیری سختی برینل
dutch uncle کسی که به سختی دیگری راملامت کند
to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom> کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
vicker's diamond hardness tester دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
implacably از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
give (someone) a hard time <idiom> لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
dimension stock چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
accolade سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
to take the bull by the horns دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
durometer اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
high test امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
carbonet hardness درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
accolades سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
to stand the racket ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
parkinsonism اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
lignum vi tae یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
final setting time مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
nerd شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerds شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
multipoundage syatem روش تمرین وزنه برداری باکاستن وزنه هنگام سختی کار
temper brittleness شکنندگی حالت سختی شکنندگی بازپخت
aviation pay معاش هوایی سختی خدمت هوایی
brinell hardness سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com