English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 120 (9 milliseconds)
English Persian
slave سخت کارکردن
slaved سخت کارکردن
slaves سخت کارکردن
slaving سخت کارکردن
fag سخت کارکردن
fags سخت کارکردن
Search result with all words
passage رویداد کارکردن مزاج
passages رویداد کارکردن مزاج
reliability توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
hierarchies روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchy روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
verification بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
degradation اجازه داده به برخی قسمتهای سیستم به کارکردن پس از از بین رفتن یک قسمت
up اجرا یا کارکردن
upped اجرا یا کارکردن
upping اجرا یا کارکردن
serial کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
serials کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
speed سریع کارکردن
speeding سریع کارکردن
speeds سریع کارکردن
compatibility توانایی دونرم افزار یا سخت افزار برای کارکردن باهم
grind اسیاب شدن سخت کارکردن
grinds اسیاب شدن سخت کارکردن
automation بطور خودکار کارکردن
error خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
errors خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
function عمل کردن کارکردن
functioned عمل کردن کارکردن
functions عمل کردن کارکردن
go کارکردن
goes کارکردن
operation کارکردن با یک وسیله
technical وسیله تکنیکی به کاربر برای شرح نحوه استفاده از نرم افزار یا سخت افزار یا علت عدم کارکردن آن
burn کارکردن موتور راکت طبق برنامه
burns کارکردن موتور راکت طبق برنامه
overwork زیاد کارکردن
overworked زیاد کارکردن
overworking زیاد کارکردن
overworks زیاد کارکردن
mechanised با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
drudge جان کندن بیمیلانه کارکردن
drudges جان کندن بیمیلانه کارکردن
moonlight بطور قاچاقی کارکردن
moonlighted بطور قاچاقی کارکردن
moonlighting بطور قاچاقی کارکردن
moonlights بطور قاچاقی کارکردن
refit دوباره اماده کارکردن
refits دوباره اماده کارکردن
refitted دوباره اماده کارکردن
refitting دوباره اماده کارکردن
dabble سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbled سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbles سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbling سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
run کارکردن موتور
runs کارکردن موتور
act کارکردن
acted کارکردن
specification کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
work کارکردن
worked کارکردن
version نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
versions نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
collaborate باهم کارکردن
collaborated باهم کارکردن
collaborates باهم کارکردن
collaborating باهم کارکردن
fault توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
fault سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
faulted توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faulted سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
faults توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faults سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
gear کردن اماده کارکردن
geared کردن اماده کارکردن
gears کردن اماده کارکردن
cooperate باهم کارکردن
counterwork برخلاف کارکردن
cowork باهم کارکردن
dejecta کارکردن مزاج مریض
fit to work اماده برای کارکردن
fit to work شایسته یاقابل کارکردن
frob کارکردن با دسته فرمان وماوس
geologize در زمین شناسی کارکردن
geometrize از روی قواعد هندسی کارکردن
inactivate بی کارکردن
labourvi رنج بردن سخت کارکردن
overlabour زیاد کارکردن
psychological moment موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
qualified for work شایسته یاقابل کارکردن
telecommuting عمل کارکردن با کامپیوتر در یک محل
to act independently of others مستقلانه یا جداگانه کارکردن
to do a lesson درسی راروان کردن سردرسی کارکردن
to paddle one's own canoe مسقلانه کارکردن
to peg a way at some work پیوسته درسرچیزی کارکردن
to pull a lone oar تنها کارکردن
to pull together با هم کارکردن
to swear in با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
to turn over واژگون کردن کارکردن دراوردن
to work at a high pressure با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
Other Matches
to work with a will بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
to work cheap بامزدکم کارکردن
toa for a job or position درخواست کارکردن
to work together باهم کارکردن
to act jointly باهم کارکردن
do the trick <idiom> خیلی خوب کارکردن
knuckle down <idiom> مشتاقانه شروع به کارکردن
To work like a beaver . مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
to work it <idiom> روی چیزیی کارکردن و حل کردن
To regain consciousness. to come to. امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
crack the whip <idiom> باعث سخت کارکردن شخصی شدن
wet weight وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
failure safety [توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
reliability [توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com