Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
broken hardening
سخت گردانی شکسته
Other Matches
strain hardenability
قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
telescopic
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
strain hadening
سخت گردانی کششی سخت گردانی تغییر بعدی
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
rambled
سر گردانی
regimental
گردانی
rambles
سر گردانی
ramble
سر گردانی
revolvable
دور گردانی
rim drive
لبه گردانی
repeal
باز گردانی
hardening
سخت گردانی
rectification
راست گردانی
thinning
رقیق گردانی
runaround
دور سر گردانی
repeals
باز گردانی
magnetization
مغناطیس گردانی
exception handling
استثنا گردانی
transliteration
نویسه گردانی
file handling
پرونده گردانی
data handling
داده گردانی
partial jurisdiction
حق خود گردانی محدود
hard surfacing
سخت گردانی سطحی
hot tempering
سخت گردانی درجهای
induced magnetization
مغناطیس گردانی القائی
induction harening
سخت گردانی القائی
nitrogen hardening
سخت گردانی ازتی
electrolytic deposition
متالیزه گردانی گالوانیکی
magnetizing field
میدان مغناطیس گردانی
magnetizing current
جریان مغناطیس گردانی
magnetization characteristic
منحنی مغناطیس گردانی
magnetic biasing
مغناطیس گردانی مقدماتی
age hardening
سخت گردانی زمانی
direct quenching
سخت گردانی مستقیم
curing vessel
فرف سخت گردانی
hardening furnace
کوره سخت گردانی
curing oven
کوره سخت گردانی
cure rate
سرعت سخت گردانی
cementation
سیمانکاری سخت گردانی
case hardening
سخت گردانی سطحی
case harden
سخت گردانی سطحی
hardening constituent
جزء سخت گردانی
hardening crake
ترک سخت گردانی
hardening distortion
شکستگی سخت گردانی
hardening room
اطاق سخت گردانی
austemper
سخت گردانی باینیت
austemper
سخت گردانی حرارتی
ausformig
سخت گردانی اوستینیتی
double hardening
سخت گردانی مضاعف
work hardening
سخت گردانی سرد
strain hadening
سخت گردانی کرنشی
strain hadening
سخت گردانی سرد
aging
سخت گردانی زمانی
selective hardening
سخت گردانی انتخابی
quenching and tempering
ترساندن و سخت گردانی
softening point
نقطه نرم گردانی
radiation hardening
سخت گردانی تابشی
quench age hardening
سخت گردانی و ترساندن
temper hardening
سخت گردانی بازپخت
precipitation hardening
سخت گردانی رسوبی
softening furnace
کوره نرم گردانی
toughen by sparks
سخت گردانی با جرقه
salt bath hardening
سخت گردانی حمام نمک
battalion landing team
تیم پیاده شونده گردانی
hardening strain
تغییر طول سخت گردانی
age hardening susceptibility
تقبل سخت گردانی زمانی
cold upsetting die
حدیده چاق گردانی سرد
strain age hardening
سخت گردانی کرنشی زمانی
simplification
ساده گردانی مختصر سازی
hard facing alloy
الیاژ سخت گردانی سطحی
self hardening steel
فولاد خود سخت گردانی
simplifications
ساده گردانی مختصر سازی
gas case hardening
سخت گردانی پوسته گازی
carburizer
ماده ویژه سخت گردانی
simplifcation
ساده گردانی مختصر سازی
reinstatement of revolving credit
اعتبار گردانی را تجدید کردن
depth of hardening zone
عمق ناحیه سخت گردانی
quenched and tempered condition
حالت ترساندن و سخت گردانی
mold drying oven
کوره خشک گردانی قالبی
oil hardening steel
فولاد سخت گردانی روغنی
air hardening
سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
gas fired hardening tempering furnace
کوره سخت گردانی و بازپخت گازسوز
salt bath case hardening
سخت گردانی سطحی حمام نمک
quenching and tempering furnace
کوره ویژه سخت گردانی و ترساندن
high frequency induction hardening
سخت گردانی القایی فرکانس بالا
flame hardening
سخت گردانی سطح فلز توسط شعله
heartbroken
دل شکسته
wrecked
شکسته
shakier
شکسته
downhearted
دل شکسته
broken-hearted
<adj.>
دل شکسته
broken
شکسته
fragmental
شکسته
fracted
شکسته
shaky
شکسته
cursive
خط شکسته
shakiest
شکسته
heartsick
دل شکسته
disrupted
شکسته
fragmentary
شکسته
heart broken
دل شکسته
in pieces
شکسته
zigzagged
شکسته
zigzag
شکسته
zigzagging
شکسته
running hand
خط شکسته
zigzags
شکسته
flinders
قطعات شکسته
to run upon the rocks
شکسته شدن
framentary
شکسته ناقص
fyloft
صلیب شکسته
german giant swing
افتاب شکسته
orthopedics
شکسته بندی
orthopaedics
شکسته بندی
wrech
کشتی شکسته
hot short
شکسته گرم
raddled
شکسته شده
red short
شکسته سرخ
haken kreuz
صلیب شکسته
sherd
کوزه شکسته
giant circle
افتاب شکسته
osteopathist
شکسته بند
chevron
پرانتز شکسته
fracturing
سطح شکسته
shards
کوزه شکسته
shatter
قطعات شکسته
wrecked
کشتی شکسته
shard
کوزه شکسته
broken
شکسته شده
distort
شکسته شدن
distorts
شکسته شدن
ballast
مصالح شکسته
split screen
صفحه شکسته
split-screen
صفحه شکسته
fractures
سطح شکسته
fractured
سطح شکسته
fracture
سطح شکسته
pointed bracket
پرانتز شکسته
puncture
شکسته شدن
punctured
شکسته شدن
punctures
شکسته شدن
puncturing
شکسته شدن
modesty
شکسته نفسی
angle bracket
پرانتز شکسته
broken
<adj.>
شکسته
[دستگاهی]
taxis
شکسته بندی
shatters
قطعات شکسته
bone setter
شکسته بند
doddered
شکسته سست
broken stone
سنگ شکسته
cauliflower ear
گوش شکسته
bonesetter
شکسته بند
a broken arm
بازوی شکسته
castway
کشتی شکسته
bone setting
شکسته بندی
cold short
شکسته سرد
crushed stone
سنگ شکسته
deject
دل شکسته کردن
cast away
کشتی شکسته مطرود
brokenly
بطور شکسته یا بریده
ballast
شن ریزی مصالح شکسته
brick ballast
مصالح شکسته اجری
broken english
انگلیسی دست و پا شکسته
refracts
شکسته شدن نور
to humble oneself
شکسته نفسی کردن
fragmentarily
بطور شکسته یا ناقص
chippings
سنگ شکسته ریز
stone ballast
مصالح شکسته سنگی
refract
شکسته شدن نور
refracted
شکسته شدن نور
refracting
شکسته شدن نور
infirmly
بطور علیل یا شکسته
zircon
سخن دست و پا شکسته
bowed down by grief
شکسته شده ازغم
shipwrecked
کشتی شکسته شدن
shipwreck
کشتی شکسته شدن
pulled
شکسته شده افتاده
agmatology
علم شکسته بندی
splint
چوب شکسته بندی
splint
وسایل شکسته بندی
shipwrecks
کشتی شکسته شدن
potsherd
تکه سفال شکسته
humble
شکسته نفسی کردن
humblest
شکسته نفسی کردن
jargon
سخن دست و پا شکسته
dispersion hardening
سخت گردانی فلزات با پراکندن ذرات ریزی با فازهای مختلف داخل ان
to be humbled
احساس شکسته نفسی کردن
swastika
صلیب شکسته المان نازی
to feel humbled
احساس شکسته نفسی کردن
The socket is broken.
پریز برق شکسته است.
wrecked
باقی مانده ازکشتی شکسته
whitewater
قسمت اشفته موج شکسته
wrech
شکسته یا خراب شدن کشتی
In my broken English .
با انگلیسی دست وپا شکسته ام
A creaking gate hang long.
<proverb>
یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
To speake broken French.
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
plaster casts
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster cast
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster of Paris
گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
cyaniding
سخت گردانی سطح قطعات فولادی با غوطه ورسازی انهادر حمام نمکهای سیانید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com