English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (9 milliseconds)
English Persian
double hardening سخت گردانی مضاعف
Other Matches
strain hardenability قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
strain hadening سخت گردانی کششی سخت گردانی تغییر بعدی
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
regimental گردانی
rambles سر گردانی
rambled سر گردانی
ramble سر گردانی
multiple مضاعف
doubled up مضاعف
double precision مضاعف
doubled مضاعف
double line خط مضاعف
double مضاعف
bilateral مضاعف
duplexes مضاعف
duplex مضاعف
rectification راست گردانی
exception handling استثنا گردانی
file handling پرونده گردانی
data handling داده گردانی
revolvable دور گردانی
rim drive لبه گردانی
magnetization مغناطیس گردانی
thinning رقیق گردانی
repeal باز گردانی
repeals باز گردانی
runaround دور سر گردانی
hardening سخت گردانی
transliteration نویسه گردانی
double refraction شکست مضاعف
double refraction انکسار مضاعف
double punch منگنه مضاعف
double lead screw حلزونی مضاعف
double precision دقت مضاعف
double density تراکم مضاعف
double length طول مضاعف
double length با طول مضاعف
double diode دیود مضاعف
double junction اتصال مضاعف
double dissociation گسست مضاعف
double image تصویر مضاعف
double salt نمک مضاعف
double salt ملح مضاعف
duplexing مضاعف سازی
duplexing مضاعف کردن
fiddle blocks قرقره مضاعف
peak to peak voltage ولتاژ مضاعف
two throw ladder پلکان مضاعف
duplex console پیشانه مضاعف
duplex computer کامپیوتر مضاعف
double taxation مالیات مضاعف
double word کلمه مضاعف
doubled columns ستونهای مضاعف
doubleword کلمه مضاعف
doubliy بطور مضاعف
doubly linked با پیوند مضاعف
dual density تراکم مضاعف
dual nationality تابعیت مضاعف
double density چگالی مضاعف
birefringence شکست مضاعف
doubled مضاعف نمودن
doubled up مضاعف نمودن
binary جفتی مضاعف
double مضاعف نمودن
bilateral observation دیدبانی مضاعف
double alternation تناوب مضاعف
double beam پرتو مضاعف
double blowing دمش مضاعف
double decomposition تجزیه مضاعف
double bond اتصال مضاعف
double counting محاسبه مضاعف
double cropping کشت مضاعف
birefringence انکسار مضاعف
hardening crake ترک سخت گردانی
hardening constituent جزء سخت گردانی
precipitation hardening سخت گردانی رسوبی
softening furnace کوره نرم گردانی
softening point نقطه نرم گردانی
ausformig سخت گردانی اوستینیتی
toughen by sparks سخت گردانی با جرقه
electrolytic deposition متالیزه گردانی گالوانیکی
austemper سخت گردانی باینیت
strain hadening سخت گردانی سرد
hardening distortion شکستگی سخت گردانی
hardening room اطاق سخت گردانی
radiation hardening سخت گردانی تابشی
nitrogen hardening سخت گردانی ازتی
partial jurisdiction حق خود گردانی محدود
age hardening سخت گردانی زمانی
magnetizing current جریان مغناطیس گردانی
magnetization characteristic منحنی مغناطیس گردانی
magnetic biasing مغناطیس گردانی مقدماتی
induction harening سخت گردانی القائی
induced magnetization مغناطیس گردانی القائی
quenching and tempering ترساندن و سخت گردانی
hot tempering سخت گردانی درجهای
selective hardening سخت گردانی انتخابی
quench age hardening سخت گردانی و ترساندن
austemper سخت گردانی حرارتی
strain hadening سخت گردانی کرنشی
magnetizing field میدان مغناطیس گردانی
cementation سیمانکاری سخت گردانی
work hardening سخت گردانی سرد
cure rate سرعت سخت گردانی
curing oven کوره سخت گردانی
hardening furnace کوره سخت گردانی
curing vessel فرف سخت گردانی
direct quenching سخت گردانی مستقیم
aging سخت گردانی زمانی
case hardening سخت گردانی سطحی
hard surfacing سخت گردانی سطحی
broken hardening سخت گردانی شکسته
case harden سخت گردانی سطحی
temper hardening سخت گردانی بازپخت
double blind method روش بی نام مضاعف
double limiter محدود کننده مضاعف
oversrike چاپ مضاعف دخشه
double linked list لیست پیوندی مضاعف
double piston engine موتور پیستون مضاعف
double beam شعاع مضاعف نور
double contact lamp لامپ با اتصال مضاعف
double density recording ضبط تراکم مضاعف
double triode لامپ تریود مضاعف
double taxation مالیات بندی مضاعف
double tape نوار مساحی مضاعف
doubled pawns پیادهای مضاعف شطرنج
double entry دفتر داری مضاعف
electrical double layer لایه مضاعف الکتریکی
double irradiation technique روش تاباندن مضاعف
simplifications ساده گردانی مختصر سازی
simplification ساده گردانی مختصر سازی
reinstatement of revolving credit اعتبار گردانی را تجدید کردن
salt bath hardening سخت گردانی حمام نمک
strain age hardening سخت گردانی کرنشی زمانی
mold drying oven کوره خشک گردانی قالبی
simplifcation ساده گردانی مختصر سازی
self hardening steel فولاد خود سخت گردانی
quenched and tempered condition حالت ترساندن و سخت گردانی
carburizer ماده ویژه سخت گردانی
battalion landing team تیم پیاده شونده گردانی
cold upsetting die حدیده چاق گردانی سرد
gas case hardening سخت گردانی پوسته گازی
hard facing alloy الیاژ سخت گردانی سطحی
hardening strain تغییر طول سخت گردانی
oil hardening steel فولاد سخت گردانی روغنی
age hardening susceptibility تقبل سخت گردانی زمانی
depth of hardening zone عمق ناحیه سخت گردانی
double two high rolling mill دستگاه نورد مضاعف دوبل
double filament lamp لامپ رشتهای با فیلامان مضاعف
alum سولفات مضاعف الومینیوم و پتاسیم
addend عدد مضاعف عددافزوده شده
gas fired hardening tempering furnace کوره سخت گردانی و بازپخت گازسوز
high frequency induction hardening سخت گردانی القایی فرکانس بالا
quenching and tempering furnace کوره ویژه سخت گردانی و ترساندن
air hardening سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
salt bath case hardening سخت گردانی سطحی حمام نمک
flame hardening سخت گردانی سطح فلز توسط شعله
iceland spar کلسیت شفاف دارای خاصیت انکسار مضاعف
polyene ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است
dispersion hardening سخت گردانی فلزات با پراکندن ذرات ریزی با فازهای مختلف داخل ان
double buffering روش انتقال اطلاعات میان کامپیوتر و دستگاه جانبی میانگیر مضاعف
cyaniding سخت گردانی سطح قطعات فولادی با غوطه ورسازی انهادر حمام نمکهای سیانید
multipe expansion of credit استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
age hardening سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
bilateral spotting دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
multiple مضاعف چند ردیفه چند لولهای
doubled مضاعف کردن دولا کردن
doubled up مضاعف کردن دولا کردن
double مضاعف کردن دولا کردن
duodide دیود مضاعف دیود دوبل
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
bight حلقه طناب مضاعف قایق حلقه طناب دوبل
strain hardenability سخت گردانی سخت
scitovsky double criterion معیار دوگانه سیتووسکی معیار مضاعف سیتووسکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com