English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
to over hear any one سخنان کسی را بطور غیرمستقیم یا بدون میل اوشنیدن
Other Matches
indirectly بطور غیرمستقیم
mediately بطور غیرمستقیم
at second hand بطور غیرمستقیم
predicatively بطور غیرمستقیم در خبر جمله
my words hurt his feelings سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
he took my words in good part سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
inexplicit بطور ضمنی بدون توضیح
insignificantly بطور ناچیز بدون داشتن معنی
and all that و از اینگونه سخنان
teases سخنان نیشدارگفتن
tease سخنان نیشدارگفتن
soothingly با سخنان نرم
teaze سخنان نیشدارگفتن
voice-overs سخنان افزوده
w.wordsŠyelk=yolk سخنان بی مغز
he was provoked by my words از سخنان من رنجید
voice-over سخنان افزوده
your words offended her از سخنان شمارنجید
mumbo jumbo سخنان نامفهوم
teased سخنان نیشدارگفتن
get a rise out of someone <idiom> سخنان نیش دارزدن
he was provoked by my words سخنان من باو برخورد
to pour out abusive words سخنان فحش امیزپی در پی اداکردن
sharp tongued بکار برنده سخنان زننده
your words offended her سخنان شما به احساسات اوبرخورد
I take exception to the tone of your remarks. من به لحن سخنان شما اعتراض می کنم.
to pour oil on troubled water خشم کسیرا با سخنان نرم فرونشاندن
to weigh one's word سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
to strike a spark out of جرقه یابرق دراوردن از واداربه گفتن سخنان یکرکردن
to gloze over one's words سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
echolalia تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مرض میشود
elenctic غیرمستقیم
roundabouts غیرمستقیم
backstairs غیرمستقیم
roundabout غیرمستقیم
circuity غیرمستقیم
circuitous غیرمستقیم
indirect غیرمستقیم
out of straight غیرمستقیم
indirect knowledge معرفت غیرمستقیم
indirect expenses مخارج غیرمستقیم
indirect loading بارگذاری غیرمستقیم
indirect question پرسش غیرمستقیم
indirect materials مواد غیرمستقیم
indirect taxation مالیات غیرمستقیم
excise duties مالیات غیرمستقیم
indirect measurement سنجش غیرمستقیم
indirect operation عملکرد غیرمستقیم
indirect cost هزینه غیرمستقیم
spot pass پاس غیرمستقیم
oblique question پرسش غیرمستقیم
indirect wave موج غیرمستقیم
indirect control کنترل غیرمستقیم
mitosis تسقیم غیرمستقیم
indirect suggestion تلقین غیرمستقیم
indirect labour کار غیرمستقیم
transitive رابطه غیرمستقیم
consequential damages خسارت غیرمستقیم
indirect proof برهان غیرمستقیم
indirect laying اتش غیرمستقیم
insinuation دخول غیرمستقیم
on costs هزینههای غیرمستقیم
indirect lighting روشنایی غیرمستقیم
sinuous غیرمستقیم گمراه کننده
indirect induction heating گرمایش القایی غیرمستقیم
indirect free kick ضربه ازاد غیرمستقیم
indirect control system سیستم کنترل غیرمستقیم
direct lighting روشن سازی غیرمستقیم
indirect quotable نقل قول غیرمستقیم
indirect resistance furnace کوره مقاومتی غیرمستقیم
indirect release قطع کننده غیرمستقیم
indirect transition عبور یا انتقال غیرمستقیم
indirect addressing نشان دهی غیرمستقیم
indirect light distribution پخش نور غیرمستقیم
indirect labour هزینه دستمزد غیرمستقیم
image arc furnace کوره قوس نوری غیرمستقیم
karyokinesis تقسیم غیرمستقیم هسته سلول
bricole ضربه غیرمستقیم توپ یا گوی
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
improperly بطور غلط بطور نامناسب
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
martially بطور جنگی بطور نظامی
incisively بطور نافذ بطور زننده
excise مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
recoilless جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
inoperculate بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
production overheads هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
i'll warrant بدون شک
wanting بدون
ex- بدون
ex بدون
obtrusively بدون حق
and no mistake بدون شک
doubtlessly بدون شک
acheilos بدون لب
undoubtedly بدون شک
goalless بدون گل
acheilous بدون لب
to a certainty بدون شک
but بدون
without بدون
indubitable بدون شک
unstressed بدون مد
undoubted بدون شک
bottomless بدون ته
sans بدون
not nearctic بدون
indolently بدون درد
indistinctively بدون فرق
inoffensive بدون زنندگی
irreflexive بدون واکنش
inviscid بدون لزوجت
unalloyed بدون الیاژ
intolerantly بدون بردباری
inelastic بدون کشش
indiscriminately بدون تمیز
ingenuously بدون تزویر
alcohol-free <adj.> بدون الکل
free from error <adj.> بدون مشکل
disposed بدون پوشش
unwary بدون نگرانی
vainly بدون نتیجه
blankly بدون مقصودیامعنی
vacant succession بدون جانشین
inofficial بدون اجازه
Nothing down. بدون بیعانه.
irrespective بدون مراعات
sound <adj.> بدون مشکل
undoubted بدون تردید
immaculate <adj.> بدون مشکل
flawless <adj.> بدون مشکل
impeccable <adj.> بدون مشکل
faultless <adj.> بدون مشکل
exposed بدون پوشش
seamless بدون درز
inoperculate بدون دریچه
unmannered بدون اداب
undeviating بدون انحراف
immediately بدون واسطه
unblushing بدون شرم
unaligned بدون صف ارایی
run on بدون وقفه
unadvised بدون اطلاع
nonstop بدون توقف
nonsyllabic بدون هجایی
unattended بدون متصدی
endless بدون پایان
toeless بدون پنجه
undeviating بدون تردیدرای
unfeigned بدون تصنع
unequivocal بدون ابهام
unequivocally بدون ابهام
unmaned بدون سرنشین
unsprung بدون فنر
unspotted بدون الودگی
unlined بدون پوشش
unlined بدون استر
unfunded بدون سرمایه
unfinanced بدون پشتوانه
on the square بدون کجی
bloodless بدون خونریزی
terrorless بدون ترس
inaction بدون فعالیت
prosaically بدون لطافت
bachelors بدون عیال
bachelor بدون عیال
quiescently بدون جنبش
recoilless بدون لنگر
searchless بدون جستجو
scoreless بدون امتیاز
humble بدون ارتفاع
humblest بدون ارتفاع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com