English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
go on سخن خود را ادامه دهید
Search result with all words
continue port/starboard چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
Other Matches
hold over به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
destinations را قرار می دهید
destination را قرار می دهید
give it a shake انرا تکان دهید
show your ticket to him بلیط خودراباونشان دهید
have patience with me بمن مهلت دهید
permit me to say اجازه دهید بگویم
may i see you home? اجازه دهید شمارابخانه
Please let me know. لطفا"به من اطلاع دهید
let me know بمن اطلاع دهید
Please reply as a matter of urgency. لطفا فوری پاسخ دهید.
If not , please let me know. درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
Please show me the way out I'll show you ! لطفا " را ؟ خروج را به من نشان دهید
Why don't you answer? چرا جواب نمی دهید؟
Might I ask a question? اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
resolveme this این پرسش را پاسخ دهید
mouse که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
show him your ticket بلیط خودرا باو نشان دهید
mouses که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
hard starboard سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
arrow pointer پیکان کوچکی است که می توانید آنرا با استفاده از mouse حرکت دهید
linking طرحی که به شما امکان درج داده از یک برنامه کاربردی به دیگری می دهید با کمک تابع OCE
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
hard port فرمان سمت را به سمت مغناطیسی تغییر دهید درعملیات دریایی
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
going on ادامه
continuation ادامه
continuation line خط ادامه
resumption ادامه
continuance ادامه
continuant ادامه دهنده
for a continuance برای ادامه
bring on ادامه دادن
run on ادامه دادن
take up ادامه دادن
over run ادامه به کاردادن
continuation card کارت ادامه
continuative ادامه دهنده
to run on ادامه داشتن
to take up ادامه دادن
keep on ادامه دادن
to carry on ادامه دادن
hold on ادامه دادن
go along <idiom> ادامه دادن
go on <idiom> ادامه دادن
hang on <idiom> ادامه دادن
hold good <idiom> ادامه دادن
keep up <idiom> ادامه دادن
discontinuation عدم ادامه
discontinuance عدم ادامه
continue statement حکم ادامه
to keep on ادامه دادن
keep ادامه دادن
continue ادامه دادن
continues ادامه دادن
continuable قابل ادامه
carry-on ادامه دادن
discontinue ادامه ندادن
to drag on or out ادامه دادن
discontinuing ادامه ندادن
discontinues ادامه ندادن
discontinued ادامه ندادن
reopens ادامه دادن
reopening ادامه دادن
reopened ادامه دادن
reopen ادامه دادن
keeps ادامه دادن
duration مدت ادامه
carry on ادامه دادن
furthers ادامه دادن
extend ادامه دادن
extends ادامه دادن
furthering ادامه دادن
furthered ادامه دادن
further ادامه دادن
extending ادامه دادن
to follow ادامه دادن
to continue ادامه دادن
shorthanded ادامه با بازیگر کمتر
viability امکان ادامه حیات
contd مخفف ادامه یافته
live on بزندگی ادامه دادن
fall behind <idiom> درمانده از ادامه راه
transattack period مدت ادامه تک اتمی
dashes مسیری را ادامه دادن
inability to box ناتوان از ادامه دادن
dashed مسیری را ادامه دادن
dash مسیری را ادامه دادن
time in ادامه بازی پس از توقف
thwart ادامه دادن یا کشیدن
thwarted ادامه دادن یا کشیدن
to press ahead with با زور ادامه دادن
follow-through ادامه حرکت پس از ضربه
follow-throughs ادامه حرکت پس از ضربه
sustaining نگهدارنده ادامه دهنده
tracks ادامه گوی در مسیربولینگ
tracked ادامه گوی در مسیربولینگ
track ادامه گوی در مسیربولینگ
continuator ادامه دهنده مستمر
continuation عمل ادامه دادن
to set on با زور ادامه دادن
detainer حکم ادامه توقیف
bide بکاری ادامه دادن
go head ادامه بدهید بفرماید
keep the home fires burning <idiom> اجازه ادامه دادن
dwell at به تیراندازی ادامه دادن
dwell at اتش را ادامه دادن
keep up with <idiom> به شکل قبل ادامه دادن
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
Gothic Survival [ادامه عنصر سبک گوتیک]
Keep moving! ادامه بده [بدهید ] به راه!
topspin ادامه حرکت چرخش توپ
touch in goal line ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
give someone the green light <idiom> اجازه ادامه به کار رادادن
hang on ادامه دادن دوام داشتن
maintrain ادامه دادن عقیده داشتن
robustly که کار را پس از خطا ادامه میدهد
robust که کار را پس از خطا ادامه میدهد
extrapolations ادامه روند تعمیم دهی
viability قدرت ادامه زندگی پس از تولد
border break ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
resume چکیده کلام ادامه یافتن
i took up where he left از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
discounting match ادامه ندادن به مسابقه کشتی
runs دوام یافتن ادامه دادن
resumes چکیده کلام ادامه یافتن
run دوام یافتن ادامه دادن
resuming چکیده کلام ادامه یافتن
extrapolation ادامه روند تعمیم دهی
maintains ابقا کردن ادامه دادن
maintained ابقا کردن ادامه دادن
maintain ابقا کردن ادامه دادن
resumed چکیده کلام ادامه یافتن
to rumble on [British E] ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
border break ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
There's more to come. <idiom> باز هم هست. [هنوز ادامه داره]
resumptive ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
run on ادامه دادن متن بدون توقف
I can't go on any longer. من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
pull off باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
continuous آنچه بدون توقف ادامه یابد
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
There's no need to elaborate. لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
inviable عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
long haul <idiom> مدت درازی بین کاری که ادامه داد
let (something) ride <idiom> ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
head pole تیری که از پشت اسب تاکنارسرش ادامه دارد
to continue one's progress پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
play out one's option ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
set in <idiom> تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد
carry one's bat تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
supersedeas دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
increments افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
recoverable error نوع خطا که امکان ادامه اجرای برنامه پس ازرویدادن ان میدهد
increment افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
heavy and light system روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
privileged مجاز به ادامه مسیر و گرفتن سرعت درصورت رسیدن قایق دیگر به ان
attention code حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
redundancies اتصالات اضافی بین نقاط که امکان ادامه عملیات در حین خرابی میدهد
ionosphere قسمتی از فضای جوزمین که از ارتفاع 52 میل شروع میشود و تا00022میل ادامه دارد
waiting state وضعیت کامپیوتر که در آن برنامه درخواست ورودی یا سیگنال میکند پیش از ادامه اجرا
enjambment دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
redundancy اتصالات اضافی بین نقاط که امکان ادامه عملیات در حین خرابی میدهد
tenant by sufference مالک معترض اونشود و تصرفش ادامه پیداکند این عنوان به او اطلاق میشود
recoveries نرم افزاری که به طورخودکارپس ازبروزخطا کارکندبرای اطمینان یافتن ازاینکه سیستم عملیات را ادامه میدهد
robustness توانایی سیستم برای ادامه کار کردن حتی با وجود خطا در حین اجرای برنامه
wheel sucker دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
bench check ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
recovery نرم افزاری که به طورخودکارپس ازبروزخطا کارکندبرای اطمینان یافتن ازاینکه سیستم عملیات را ادامه میدهد
hitch and go نوعی پاس که گیرنده بجلو می دود و به سمت دیگر می چرخد و باز به جلو ادامه میدهد
backward chaining روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
boostrap operation عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
To stay the course . تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
lock on قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
The main road bears to the right. این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
hidden momentum of population growth نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
filed زمینه اصلی فرش [که عموما تا قسمت حاشیه ادامه یافته و در بعضی از فرش ها کل بافت را در بر می گیرد.]
ascii رشتهای از حروف ASCII که در ادامه کد ASCII صفر را به عنوان بیان کننده انتهای رشته دارا می باشند
There's more to come. <idiom> هنوز تموم نشده. [هنوز ادامه داره]
sustains پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustain پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
bimestrial هر دوماه یکبار دوماه ادامه یابنده
quamdiu bene se gesserit تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
extender توسعه دهنده ادامه دهنده
to follow up ادامه دادن قوت دادن
os/ سیستم عامل چندکاره برای کامپیوترهای PC ساخت IBM و ماکروسافت که ساخت آن توسط IBM ادامه دارد تا تغییری در ویندوز ماکروسافت باشد
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com