English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (24 milliseconds)
English Persian
say سخن گفتن صحبت کردن سخن
says سخن گفتن صحبت کردن سخن
Search result with all words
cant باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
sass بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
straight from the shoulder <idiom> راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
Other Matches
talking is not permitted سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
get a word in <idiom> یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
To quibble and equivocate. پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
speak صحبت کردن
speaks صحبت کردن
talks صحبت کردن
confabulate صحبت کردن
talk صحبت کردن
talked صحبت کردن
to talk [to] صحبت کردن [با]
to switch on طرف صحبت کردن
sniffling با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffle تودماغی صحبت کردن
to speak to somebody با کسی صحبت کردن
waste one's breath <idiom> بی نتیجه صحبت کردن
sniffles با فن فن صحبت یاگریه کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. شمرده صحبت کردن
sniffle با فن فن صحبت یاگریه کردن
take exception to <idiom> مخاف صحبت کردن
sniffling تودماغی صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> با عصبانیت صحبت کردن
sniffles تودماغی صحبت کردن
sniffled با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak [about] صحبت کردن [در باره]
sniffled تودماغی صحبت کردن
pipe up <idiom> بلندتر صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. درپرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. بی پرده صحبت کردن
hobnobbed صحبت دوستانه کردن
hobnobbing صحبت دوستانه کردن
hobnobs صحبت دوستانه کردن
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
To speak elaborately. با آب وتاب صحبت کردن
To speak with freedom. آزادانه صحبت کردن .
harp on <idiom> بانارضایتی صحبت کردن
hobnob صحبت دوستانه کردن
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
to speak candidly <idiom> بی پرده صحبت کردن
squeak با صدای جیغ صحبت کردن
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
lisped نوک زبانی صحبت کردن
lisps نوک زبانی صحبت کردن
lisping نوک زبانی صحبت کردن
squeaks با صدای جیغ صحبت کردن
squeaking با صدای جیغ صحبت کردن
lisp نوک زبانی صحبت کردن
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
to talk shop در باره کار صحبت کردن
squeaked با صدای جیغ صحبت کردن
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
sound off باصدای بلند صحبت کردن
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
break in upon قطع کردن صحبت کسی
ad-libs بدون نوشته صحبت کردن
to take the floor حرف زدن صحبت کردن
ad-libbing بدون نوشته صحبت کردن
To speak slowly. آهسته صحبت کردن (شمرده)
ad-libbed بدون نوشته صحبت کردن
ad-lib بدون نوشته صحبت کردن
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody. سر صحبت را با کسی باز کردن
talks صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
speeches صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
speech صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phoning صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phones صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
to speak fluent Farsi روان صحبت کردن زبان پارسی
declaims با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming با حرارت علیه کسی صحبت کردن
carp از روی خرده گیری صحبت کردن
phone صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaim با حرارت علیه کسی صحبت کردن
in touch <idiom> بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
phoned صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
adlib بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to talk insistently to somebody با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
to speak on behalf of [as representative] از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
beat around the bush <idiom> غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
blather حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
phone شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoning ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoned شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephones ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoning شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
conversed : صحبت کردن محاوره کردن
conversing : صحبت کردن محاوره کردن
converses : صحبت کردن محاوره کردن
converse : صحبت کردن محاوره کردن
to answer in the a اری گفتن بله گفتن
greeted درود گفتن تبریک گفتن
greet درود گفتن تبریک گفتن
greets درود گفتن تبریک گفتن
ranted لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complements تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complement تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
rant لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranten لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complementing تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
gesticulates با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
declares افهار کردن گفتن
declaring افهار کردن گفتن
declare افهار کردن گفتن
have it <idiom> گفتن ،ادعا کردن
come out with <idiom> بیان کردن ،گفتن
turn thumbs down <idiom> رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
cites اتخاذ سند کردن گفتن
enouce بیان کردن بصراحت گفتن
abdicated تفویض کردن ترک گفتن
citing اتخاذ سند کردن گفتن
cite اتخاذ سند کردن گفتن
rumored شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumors شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumour شایعه گفتن و یا پخش کردن
hallucinate هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinated هذیان گفتن اشتباه کردن
rumoured شایعه گفتن و یا پخش کردن
abdicates تفویض کردن ترک گفتن
abdicating تفویض کردن ترک گفتن
enunciated اعلام کردن صریحا گفتن
tongues گفتن دارای زبانه کردن
rumours شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumor شایعه گفتن و یا پخش کردن
cited اتخاذ سند کردن گفتن
iterate دوباره گفتن بازگو کردن
enunciate اعلام کردن صریحا گفتن
enunciates اعلام کردن صریحا گفتن
enunciating اعلام کردن صریحا گفتن
hallucinates هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinating هذیان گفتن اشتباه کردن
welcome خوشامد گفتن پذیرایی کردن
lectures سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectured سخنرانی کردن خطابه گفتن
abdicate تفویض کردن ترک گفتن
welcomed خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcomes خوشامد گفتن پذیرایی کردن
lecturing سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecture سخنرانی کردن خطابه گفتن
gratulate تبریک گفتن سلام کردن
welcoming خوشامد گفتن پذیرایی کردن
Easier said than done . <proverb> گفتن سهل تر از عمل کردن است .
drones وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
to mince matters از گفتن راستی فرو گذار کردن
affirming بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirmed بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirms بطور قطع گفتن تصدیق کردن
jaber وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
droning وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droned وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drone وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
to speak one's mind اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
taunt دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to be rude to any one به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
taunted دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunts دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to wheeze out باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
sputters تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
dogmatize امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
to recount something to someone [formal] برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
to ask somebody to say a few words خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
brief خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
to talk in a whisper بیخ گوشی سر گوشی سخن گفتن شرشر کردن
talks صحبت
conversing صحبت
mouthed صحبت
talk صحبت
converses صحبت
talked صحبت
collocutor هم صحبت
mouths صحبت
colloquies صحبت
confabulation صحبت
conversed صحبت
parle صحبت
converse صحبت
colloquy صحبت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com