English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
glacis سرازیری ملایم
Other Matches
tilt سرازیری
talus scree سرازیری
talus سرازیری
downhill سرازیری
steepness سرازیری
declivity سرازیری
tilts سرازیری
tilted سرازیری
slopes سرازیری
pitches سرازیری
slide سرازیری
slides سرازیری
ramp سرازیری
ramps سرازیری
slope سرازیری
sloped سرازیری
pitch سرازیری
escarpments سرازیری خندق
ascension pipe کانال سرازیری
escarpment سرازیری خندق
proneness سرازیری رغبت
desceht نزول سرازیری
bent سرازیری سربالایی
underpass approach سرازیری پیوند
hillside سرازیری تپه
hillsides سرازیری تپه
steepest سرازیری سراشیب
steep سرازیری سراشیب
dips پایین امدن سرازیری
escarpments سینه کش سرازیری خندق
escarpment سینه کش سرازیری خندق
glissade سرازیری و شیب مناسب
dip پایین امدن سرازیری
sacrp پرتگاه سرازیری تند
cess سرازیری کنار رودخانه وغیره
weather board تخته سرازیری که دم دراطاق می گذارند
escarp سرازیری درونی خندق یاخاکریز
plunge گودال عمیق سرازیری تند
plunged گودال عمیق سرازیری تند
plunges گودال عمیق سرازیری تند
ski run سرازیری یا مسیر مناسب برای اسکی بازی
hang قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hangs قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
softest ملایم
milder ملایم
sedates ملایم
sedate ملایم
softer ملایم
soft ملایم
moderated ملایم
sedated ملایم
restrained ملایم
good-natured ملایم
soft <adj.> ملایم
sedating ملایم
moderate ملایم
pigeon livered ملایم
fair spoken ملایم
smooth <adj.> ملایم
mild flavoured ملایم
good natured ملایم
good tempered ملایم
lentamente ملایم
lamblkin ملایم
lambent ملایم
selfpossessed ملایم
debonnaire ملایم
clement ملایم
lenis ملایم
moderates ملایم
moderating ملایم
bland ملایم
blander ملایم
blandest ملایم
emolliate ملایم
sottovoce ملایم
smoothe ملایم
lenitive ملایم
meek ملایم
gentle ملایم
equable ملایم
easy ملایم
good-tempered ملایم
agreeable ملایم
easiest ملایم
easier ملایم
benignly ملایم
benign ملایم
mildest ملایم
mild ملایم
self-possessed ملایم
gentler ملایم
temperate ملایم
gentlest ملایم
smoothest ملایم
smoothed ملایم
breezy ملایم
smooths ملایم
smooth ملایم
dolce ملایم
genial heat گرمای ملایم
genialize ملایم کردن
gar سوگند ملایم
downy ملایم نرم
fail softly با خرابی ملایم
fail soft با خرابی ملایم
od سوگند ملایم
larghetto حرکت ملایم
peanoforte اهنگ ملایم
qualifiers ملایم سازنده
odder :سوگند ملایم
larghetto موزیک ملایم
lambencyr با روشنائی ملایم
oddest :سوگند ملایم
lento بطور ملایم
lambently با تابندگی ملایم
light breeze نسیم ملایم
kindly climate اب وهوای ملایم
kindlity بطور ملایم
hand gallop تاخت ملایم
larghetto اهنگ ملایم
suave ملایم مودب
glacis شیب ملایم
gentle slope شیب ملایم
odd :سوگند ملایم
milden ملایم کردن
qualifier ملایم سازنده
shelving شیب ملایم
to tone down ملایم کردن
to tone down ملایم شدن
lenient ملایم باگذشت
soften ملایم کردن
softens ملایم کردن
temperate climate اقلیم ملایم
softened ملایم کردن
approximations محاسبه ملایم
approximation محاسبه ملایم
kindly دلپذیر ملایم
andante نسبتا ملایم
cooling off ملایم شدن
mildly بطور ملایم
tempers ملایم کردن
tempered ملایم کردن
benedict خوشحال ملایم
attemper ملایم کردن
ash tire اتش ملایم
temper ملایم کردن
tootle نی یا فلوت ملایم زدن
tootling نی یا فلوت ملایم زدن
ruggedly بطور ناهموار یا ملایم
lentissimo خیلی ملایم واهسته
tootled نی یا فلوت ملایم زدن
tootles نی یا فلوت ملایم زدن
lambent دارای روشنایی ملایم
gentler اهسته ملایم کردن
braise با اتش ملایم پختن
braised با اتش ملایم پختن
braises با اتش ملایم پختن
benignant خوش خیم ملایم
gentle اهسته ملایم کردن
gentlest اهسته ملایم کردن
reproof ملامت توبیخ ملایم
reproofs ملامت توبیخ ملایم
braising با اتش ملایم پختن
recession کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
recessions کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
sweetens شیرین شدن ملایم کردن
milden نرم کردن ملایم شدن
sweetened شیرین شدن ملایم کردن
bask باگرمای ملایم گرم کردن
sweeten شیرین شدن ملایم کردن
basks باگرمای ملایم گرم کردن
basking باگرمای ملایم گرم کردن
basked باگرمای ملایم گرم کردن
sweetening شیرین شدن ملایم کردن
cholerine اسهال وبایی وبای ملایم
lambency ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
adagio آهسته و ملایم [اجرای آهنگ باهستگی]
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
espianade قطعه زمین هموار شیب ملایم
to go easy on somebody [something] با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
fail safe system سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
playback rate scale factor نقط های که اجرای ویدیو در آن ملایم نیست و به علت فریمهای گم شده نامناسب به نظر می رسد
plenum chamber محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
pans حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan- حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
aliasing افزودن سیگنالهای صوتی بین الگوهای صوتی برای ایجاد صدای ملایم تر
animations این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
animation این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
scroll متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
scrolls متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
brae سرازیری تپه تپه
tempered مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
temper مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempers مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
chemical wash کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
smoothest صاف شدن ملایم شدن
smooth صاف شدن ملایم شدن
smooths صاف شدن ملایم شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com