Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English
Persian
prone
سرازیر مستعد برای انجام کار
Other Matches
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
pesthole
مکان مستعد برای بیماری واگیر
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
mission , oriented
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
labor of love
<idiom>
انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
busiest
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
practical extraction and report language
برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
querying
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
for doing it
برای انجام ان
notification
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
embedded code
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
undertaken
توافق برای انجام کاری
sit tight
<idiom>
صبور برای انجام کاری
demand
تقاضا برای انجام چیزی
demands
تقاضا برای انجام چیزی
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
undertake
توافق برای انجام کاری
mission essential
ضروری برای انجام ماموریت
potential
<adj.>
[توانایی برای انجام کاری]
undertakes
توافق برای انجام کاری
steepest
سرازیر
aslope
سرازیر
steep
سرازیر
declivous
سرازیر
declivitous
سرازیر
invoke
تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorises
اجازه دادن برای انجام کاری
authorising
اجازه دادن برای انجام کاری
invoking
تقاضا از کسی برای انجام کاری
invokes
تقاضا از کسی برای انجام کاری
technique
روش با مهارت برای انجام کاری
authorize
اجازه دادن برای انجام کاری
invoked
تقاضا از کسی برای انجام کاری
set the pace
<idiom>
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
authorizes
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing
اجازه دادن برای انجام کاری
techniques
روش با مهارت برای انجام کاری
to invite somebody to do something
کسی را برای انجام کاری فراخواندن
helped
روش آسانتر برای انجام کاری
to have done
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
do one's thing
<idiom>
انجام کار پر لذت برای شخص
helps
روش آسانتر برای انجام کاری
bars
توقف کسی برای انجام کاری
bar
توقف کسی برای انجام کاری
up to one's ears in work
<idiom>
کارهای زیاد برای انجام داشتن
decisions
تصمیم گیری برای انجام کاری
farm out
<idiom>
شخص دیگری برای انجام کار
operates
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operate
کل زمان لازم برای انجام یک کار
turn out
<idiom>
رفتن برای دیدن یا انجام کاری
help
روش آسانتر برای انجام کاری
decision
تصمیم گیری برای انجام کاری
slanting
اریب سرازیر
steepen
سرازیر شدن
sloper
سرازیر کننده
top
سرازیر شدن
pools
عده کارمند اماده برای انجام امری
process
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
covenantor
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
twist one's arm
<idiom>
مجبور کردن شخص برای انجام کاری
to make an effort to do something
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
aircraft mission equipment
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft role equipment
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
macro
تابع و دستورات برای انجام عمل ماکرو
processes
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
to try hard to do something
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
add
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
authorizing
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
overslaugh
بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
authorize
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
adds
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
get one's own way
<idiom>
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
authorising
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
pool
عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled
عده کارمند اماده برای انجام امری
arithmetic
توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
authorises
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
keep after
<idiom>
یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
tears fell down his cheeks
اشک از چشمانش سرازیر شد
steeply
بطور سراشیب یا سرازیر
chute
ناودان یامجرای سرازیر
coasts
سریدن سرازیر رفتن
coast
سریدن سرازیر رفتن
ramps
سکوب سراشیب سرازیر
ramp
سکوب سراشیب سرازیر
chutes
ناودان یامجرای سرازیر
freedom
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
loose ends
<idiom>
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
egg (someone) on
<idiom>
خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
validation
بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
computing
میزان سرعت یا توانایی کامپیوتر برای انجام یک محاسبات
permanently
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
metacompilation
کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود
make it up to someone
<idiom>
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
freedoms
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
go in for
<idiom>
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
talk into
<idiom>
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
to pause
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
server
کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
beside one's self
<idiom>
خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
capable
مستعد
susceptive
مستعد
apt
مستعد
susceptible
مستعد
prone
مستعد
subject to tuberculosis
مستعد سل
guidable
مستعد
slopes
سراشیب کردن سرازیر شدن
sloped
سراشیب کردن سرازیر شدن
talus scree
شیب سنگلاخ سرازیر سنگریز
slope
سراشیب کردن سرازیر شدن
for next to nothing
<idiom>
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
for peanuts
[and for chicken feed]
<idiom>
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
concerted action
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
offices
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
manning the rail
گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
verification fire
تیرازمایشی تیراندازی که برای تشخیص خطای توپ انجام میشود
to sign up for something
نام خود را درفهرست نوشتن
[برای انجام کاری اشتراکی]
chord keying
عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
office
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
predisposing
مستعد کردن
incline
مستعد شدن
susceptibility
مستعد بودن
inclines
مستعد شدن
predisposed
مستعد کردن
predispose
مستعد کردن
presentient
قبلا مستعد
predisposes
مستعد کردن
susceptible of change
مستعد تغییر
unpregnant
غیر مستعد
cursorial
مستعد دویدن
insusceptible
غیر مستعد
reclines
برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
reclined
برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
recline
برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
keystroke
شمارش انتخابهای کلید انجام شده برای محاسبه هزینه تایپ
yaght club
باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا
crunches
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
electronic
توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص
sergeanty
انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول
crunch
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
consortia
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortium
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
consortiums
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
elapsed time
زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
size
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
sizes
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
crunched
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
susceptible
حساس مستعد پذیرش
fluctuable
مستعد ترقی و تنزل
it threatens to rain
هوا مستعد باریدن
damageable
مستعد خراب شدن
She is prone to it . She is itching for it .
ماده اش مستعد است
cell
ثباتی که حاوی محل مرجع یک خانه مخصوص برای انجام عمل است
two man rule
قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
introduce
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
cut corners
<idiom>
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
introduces
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
introducing
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
cells
ثباتی که حاوی محل مرجع یک خانه مخصوص برای انجام عمل است
introduced
شبکه کامپیوترهای خصوصی در یک شرکت که توابع یکسانی را برای اینترنت انجام می دهند.
sidehiller
ضربهای که گوی از شیب درچمن نرم سرازیر میشود
firetrap
ساختمان مستعد اتش سوزی
board of conciliation
هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
printed
حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
prints
حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
print
حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
device
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
austempering
تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
devices
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
gallium arsenide
ماده جدید برای ساختار قطعه که عملیات را سریع تر از قط عات سیلیکف انجام میدهد
counter revolution
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
euryhaline
مستعد زندگی درابهای خیلی شور
fluctuable
مستعد بالا و پائین رفتن مواج
bluest
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluer
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
programs
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
instructions
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
jcl
دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
language
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
instruction
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
program
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
tout temps prist
تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
languages
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com