Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
fusileer
سربازی که تفنگ چخماقی داشت
fusilier
سربازی که تفنگ چخماقی داشت
Other Matches
fusee
تفنگ چخماقی
fusile
تفنگ چخماقی سرپر
fusil
تفنگ چخماقی سرپر
he rose from the ranks
از پایه سربازی باینجارسید از رتبه سربازی ترقی کرد
silicious
چخماقی
siliceous
چخماقی
flint lock
چخماقی
side whiskers
سبیل چخماقی
flinty
سنگ چخماقی
elf bolt
پیکان چخماقی
silica gel
سنگ چخماقی کلوئیدی
fowling piece
تفنگ پرنده زنی تفنگ شکاری
minute book
دفتر یاد داشت یاد داشت نامه
batholith
نوعی سنگ چخماقی وسنگ اتش فشانی
fowling piece
تفنگ شکاری تفنگ ساچمهای
rifle salute
احترام با تفنگ سلام با تفنگ
rifle shot
تیر تفنگ تیراندازی با تفنگ
sighting leaf
ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
soldierliness
سربازی
soldiery
سربازی
trade of war
سربازی
soldieing
سربازی
soldier ship
سربازی
military
سربازی
soldiership
سربازی
soliership
سربازی
soldiering
سربازی
the soldier's occupation
شغل سربازی
to bear arms
سربازی کردن
to go to the wars
سربازی کردن
soldiering
زندگی سربازی
veteran service
خدمت سربازی
to join the army
به سربازی رفتن
ammunition stocking
جوراب سربازی
rations
جیره سربازی
males of military age
مردان در سن سربازی
rationed
جیره سربازی
ration
جیره سربازی
ammunition shoes
کفش سربازی
to serve in the ranks
خدمت سربازی کردن
conscientious objection
خودداری از خدمت سربازی
soldiers
سپاهی سربازی کردن
enlisting
برای سربازی گرفتن
enlist
برای سربازی گرفتن
ranker
افسر سربازی کرده
enlists
برای سربازی گرفتن
call-up order
دستور به خدمت
[سربازی]
draft order
[American English]
دستور به خدمت
[سربازی]
soldier
سپاهی سربازی کردن
levies
نام نویسی ازداوطلبان سربازی
he was meant for a soldier
او برای سربازی در نظرگرفته بودند
to p a soldier to duty
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
levying
نام نویسی ازداوطلبان سربازی
levy
نام نویسی ازداوطلبان سربازی
levied
نام نویسی ازداوطلبان سربازی
to be reduced to the ranks
بپایه سربازی تنزل یافتن
general discharge
ترخیص عمومی از خدمت سربازی
certificate of service
برگ پایان خدمت سربازی
militarists
صاحب روح سربازی یانظامی گری
to sign on
برای سربازی اسم نویسی کردن
militarist
صاحب روح سربازی یانظامی گری
ranker
افسر سربازی کرده نظامی حرفهای
enlisted
داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
enlisted
داوطلب خدمت سربازی نام نویسی کرده
ensign
سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ
preatorian
وابسته به متعلق گارد ویژه سربازی که جزگاردویژه است
ensigns
سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ
conservation
داشت
article had two notes
داشت
dwelt
منزل داشت
talent
درون داشت
talented
درون داشت
note book
دفتریاد داشت
he loved her dear
اوبسیاردوست داشت
talents
درون داشت
when will women have the vote?
خواهند داشت
expectantly
با چشم داشت
without letted
باز داشت
apanage
اختصاص داشت
he adored that woman
ان زن رابسیاردوست می داشت
expectation
چشم داشت
expectations
چشم داشت
factum
یاد داشت
durst
زهره داشت
prospectiveness
چشم داشت به اینده
it had a europeanlook
نمود اروپایی داشت
he complained with reason
داشت که گله میکرد
i will note it down
یاد داشت میکنم
he kept me waiting
مرامنتظریامعطل نگاه داشت
marrige of convenience
پیوند با چشم داشت
to set down
یاد داشت کردن
He was looking for you.
داشت دنبالت می گشت
to take notes of
یاد داشت برداشتن از
to make a minute of
یاد داشت کردن
to make a note of
یاد داشت کردن
to minute down
یاد داشت کردن
to take down
یاد داشت کردن
block note paper
دسته کاغذیاد داشت
ephebe
شهری که از 81 تا 02 سال داشت
He looked well groomed . He had a tidy appearance .
سرووضع مرتبی داشت
the dog wasled
سگ بند در گردن داشت
outlook
منظره چشم داشت
annotator
یاد داشت کننده
disposure
نمایش عرضه داشت
writing pad
دسته یاد داشت
he would be sure to like it
یقینا انرادوست خواهد داشت
no song no supper
تانخوانی شام نخواهیم داشت
All his belongings were stolen .
هرچه داشت بردند (دزدیدند)
She was talking to (with ) a friend .
داشت با دوستش صحبت می کرد
prospect of success
چشم داشت یا امید کامیابی
durst
جرات داشت جسارت کرد
it weighed kilogrammes
بود سه کیلوگرم وزن داشت
He was running like a madman.
عین دیوانه ها داشت می دوید
that point was of p interest
ان نکته جالبیست ویژهای داشت
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ?
تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
The girl was penciling her eyebrows .
دخترک داشت ابروهایش را می کشید
he was in purpose to do it
در نظر داشت که ان کار رابکند
he sold the good ones
هرچه خوب داشت فروخت
There will be a delay of 8 minutes.
8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
marshalsea
دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
He tried to conceal the facts.
سعی داشت حقیقت را پنهان کند
notate
یادداشت برداشتن یاد داشت کردن
count palatine
قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
on old woman past sixty
پیرزنی بیش از شصت سال داشت
og
الفبای پیشین و ایرلندی که 02 حرف داشت
His request was in the nature of a command.
خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
he made me wait
مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
quinquereme
یکجورکرجی که پنج ردیف پاروزن داشت
to preach from notes
از روی یاد داشت وضع کردن
He wanted to incite the people.
قصد داشت مردم راتحریک کند
pistole
سکه زرکه بیشتردراسپانی رواج داشت
life is not worth an hour's p
ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
u.sings
[ and+]
با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
The bus stopped for fuel
[ to get gas]
.
اتوبوس نگه داشت تا بنزین بزند.
lostlabour
کارذوقی که کننده انراچشم داشت پاداش نیست
no paternosterŠno p
تادعای ربانی نخوانی پول نخواهی داشت
groschen
سکه سیم المانی که پیشتر رواج داشت
to serve a notice on some one
اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
She married a man old eonugh to be her father.
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
on shall from a quo rum
جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
She was crying over her misfortunes.
ازدست بدبختی هایش ناله وفریاد داشت
of livery
ایانوکر جامه ویژه داشت یاجامه ساده
The judge will have the final say on the matter.
قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
kreutzer
نام سکه مس وسیم که پیشتردرالمان واطریش رواج داشت
complete transaction
معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
He had the air of a frightened(scared)child.
حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
record prices
بهترین نرخ هائی که تاکنون یاد داشت یا ثبت شده
that book will immortalize him
ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
parnassian
نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
nestorianism
عقیده نسطوریان اعتقاد باینکه عیسی دو ذات جداگانه داشت
critical engine
موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
He was killed when his parachute malfunctioned.
بخاطر اینکه چترش کار نکرد
[عیب فنی داشت]
او
[مرد]
کشته شد.
paphian
وابسته PAPHOS شهرباستانی جزیره قبرس که اختصاص برب النوع عشق داشت
shot line
نخ تفنگ
breech
ته تفنگ
shotgun
تفنگ
gun butt
ته تفنگ
smoothbore
تفنگ
bottoms
کف تفنگ
bottom
کف تفنگ
guns
تفنگ
gun
تفنگ
shotguns
تفنگ
flint lock
تفنگ
musketry
تفنگ ها
musketry
تفنگ
rifle (rifled bore)
تفنگ
rifles
تفنگ
rifle
تفنگ
breechloader
تفنگ ته پر
breech loader
تفنگ ته پر
firer
تفنگ
rifle gun
تفنگ
dead
دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
matchlock
تفنگ فتیلهای
to miss fire
در نرفتن از تفنگ
To pull the trigger .
ما شه تفنگ را کشیدن
air rifles
تفنگ بادی
Load the gun.
تفنگ را پر از فشنگ کن
airguns
تفنگ بادی
The gun went off.
تفنگ دررفت
air rifle
تفنگ بادی
electron gun
تفنگ الکترونی
firelock
تفنگ فتیلهای
airgun
تفنگ بادی
gun stick
سنبه تفنگ
target rifle
تفنگ مشقی
rifle shot
تیررس تفنگ
rifle man
تفنگ دار
popgun
تفنگ خفیف
pop gun
تفنگ بچگانه
pop gun
تفنگ بادی
phiz
صفیرگلوله تفنگ
light gun
تفنگ نوری
percussion lock
ماشه تفنگ
lyle gun
تفنگ لیل
manubrium
قبضه تفنگ
percussion gun
تفنگ دنگی
peep sight
مگسک تفنگ
muzzle loader
تفنگ سرپر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com