English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
liner سرباز خط جبهه
liners سرباز خط جبهه
Other Matches
shock front جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
huygen's principle قانون عمومی مربوط به همه حرکتهای موجی : هر نقطه دلخواه در جبهه فاز یا جبهه موج میتواند خود منبع ثانویهای برای انتشار موجهای کروی باشد
sapper سرباز کلنگ دار سرباز حفار یا نقب زن متخصص خرابکاری
sappers سرباز کلنگ دار سرباز حفار یا نقب زن متخصص خرابکاری
frontage ملوان جبهه جبهه
frontages ملوان جبهه جبهه
rear echelon قسمت عقب جبهه عقب جبهه
flank جبهه
flanked جبهه
flanking جبهه
deploying جبهه
sinciput جبهه
fanades جبهه
vaward جبهه
deploy جبهه
front view جبهه
deploys جبهه
facades جبهه
facade جبهه
faces جبهه
face جبهه
fronting جبهه
front جبهه
line replacement تعویض خط جبهه
frontages عرض جبهه
front lines خط مقدم جبهه
penetration نفوذ در جبهه
front جبهه هوا
battle line خط جبهه ناوها
fronting جبهه هوا
tympanon جبهه کلیسا
frontage عرض جبهه
out of line خارج از خط جبهه
water front جبهه رطوبتی
lines جبهه جنگ
wave front جبهه موج
split از جبهه دورافتادن
warmfront جبهه گرم
tympanum جبهه کلیسا
line جبهه جنگ
tympan جبهه کلیسا
superficies نما جبهه
popular front جبهه ملی
pocket پیش رفتگی خط جبهه
pockets پیش رفتگی خط جبهه
wave front جبهه امواج رادیویی
popular front جبهه خلق ملی
warm fronts جبهه هوای گرم
in other sectors در قسمتهای دیگر جبهه
front lines خطوط جلو جبهه
frontogenesis ایجاد جبهه واحد
lateral control کنترل در عرض جبهه
warm front جبهه هوای گرم
cold fronts جبهه هوای سرد
linesman سربازخط جبهه خط بان
front منادی جبهه جنگ
fronting منادی جبهه جنگ
cold front جبهه هوای سرد
linesmen سربازخط جبهه خط بان
split end گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
strongside مربوط به جبهه قوی زمین
prevent defence جبهه دفاعی با استفاده از نفراضافی
limited objective هدف نزدیک به جبهه دشمن
lateral افقی راهرو زیرزمینی موازی جبهه
orthograph تصویر جبهه ساختمان با خط ها و گوشههای راست
split t نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
frontolysis زدودن یا معدوم ساختن جبهه هوایی
extended defense پدافند در جبهه عریض به طور منطقهای
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
d , top concept تدابیر مخصوص رساندن اماداز کارخانه یا سکو تا خط جبهه
rimrock صخره پیش امده فلات بشکل جبهه عمودی
strong side سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
guerillas جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrilla جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrillas جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
comrade in arms سرباز
sepoy سرباز
camper سرباز
conscript سرباز
comrades in arms سرباز
soldier سرباز
soldiers سرباز
linesmen سرباز صف
militiamen سرباز
conscripts سرباز
gl سرباز
conscripted سرباز
linesman سرباز صف
jacks سرباز
jack سرباز
enlistedman سرباز
ranker سرباز
trooper سرباز بر
troopers سرباز بر
militiaman سرباز
he is a private او سرباز
miliaman سرباز
lines man سرباز صف
man of war سرباز
court card سرباز
conscripting سرباز
man at arms سرباز
campers سرباز
tommy atkins سرباز انگلیسی
withdraw سرباز زدن
infantry man سرباز پیاده
legionary سرباز هنگ
legionary سرباز سپاهی
legionnaire سرباز هنگ
footsoldier سرباز پیاده
enlistee سرباز داوطلب
foot slugger سرباز پیاده
infantry سرباز پیاده
rifle man سرباز پیاده
redcoat سرباز انگلیسی
furlough مرخصی سرباز
ranksman سرباز صفی
ranko سرباز معمولی
soldiery یک دسته سرباز
paratroopers سرباز چترباز
paratrooper سرباز چترباز
conscripted سرباز وفیفه
stratocracy سرباز سالاری
private first class سرباز یکم
open hearth furnace کوره سرباز
caserne سرباز خانه
private مستور سرباز
recruited تازه سرباز
recruiting تازه سرباز
recruits تازه سرباز
recruitment سرباز گیری
refuse سرباز زدن
foreign volunteer [سرباز] مزدور
refused سرباز زدن
refuses سرباز زدن
sellsword [سرباز] مزدور
recruit تازه سرباز
defaulter سرباز مقصر
earls سرباز دلیر
earl سرباز دلیر
privates مستور سرباز
levied سرباز گیری
levies سرباز گیری
levy سرباز گیری
levying سرباز گیری
defaulters سرباز مقصر
withdraws سرباز زدن
refusing سرباز زدن
applicants سرباز داوطلب
conscripting سرباز وفیفه
draft سرباز وفیفه
conscripts سرباز وفیفه
drafted سرباز وفیفه
drafts سرباز وفیفه
mercenary سرباز مزدور
troopship کشتی سرباز بر
mercenaries سرباز مزدور
applicant سرباز داوطلب
grabby سرباز پیاده
veteran کهنه سرباز
veterans کهنه سرباز
conscript سرباز وفیفه
cavalier سرباز سوار
conscription سرباز گیری
airman سرباز نیروی هوایی
effective سرباز اماده به خدمت
A posse of police officers and soldiers یک دسته از پاسبان و سرباز
velite سرباز سبک اسلحه
miliaman سرباز حرفهای یاپیمانی
peltast سرباز سبک سپر
petarder سرباز بمب انداز
yankee doodle سرباز شمالی امریکا
recalcitrate سرباز زدن سر پیچیدن
soldier's manual کتاب راهنمای سرباز
pkeman سرباز نیزه دار
pistoleer سرباز طپانچه دار
pistoleer سرباز تپانچه دار
piker سرباز نیزه دار
infantrymen سرباز پیاده نظام
foreignlegion سرباز داوطلب در ارتش
limeys سرباز یا ملوان انگلیسی
airmen سرباز نیروی هوایی
reservist سرباز یا افسر ذخیره
gurkha سرباز اهل نپال
reservists سرباز یا افسر ذخیره
dogface سرباز پیاده نظام
blue jacket سرباز نیروی دریائی
gallowglass دستهای سرباز مزدور
dough boy سرباز پیاده نظام
foot soldier سرباز پیاده نظام
doughboy سرباز پیاده نظام
janizary سرباز پیاده نظام
limey سرباز یا ملوان انگلیسی
guardsman سرباز هنگ نگهبان
infantryman سرباز پیاده نظام
kit سطل توشه سرباز
levee en masse سرباز گیری عمومی
kits سطل توشه سرباز
fugitive سرباز فراری گریخته
fugitives سرباز فراری گریخته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com