Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
run away with
<idiom>
سربودن ،بهتراز دیگران بودن
Other Matches
go (someone) one better
<idiom>
کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
one-upmanship
<idiom>
توانایی سر بودن از دیگران
to be the odd one out
<idiom>
نامشابه
[دیگران در گروهی]
بودن
better off
<idiom>
درموقعیتی بهتراز قبل قرارداشتن
Baldenfreude
[حس ارضایی که از کچل بودن یا کچل شدن دیگران به دست میاید]
encroachment
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachments
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
rests
دیگران
rest
دیگران
regard for others
ملاحظه دیگران
regard for others
رعایت دیگران
What do the others say?
دیگران چه می گویند؟
aside
جدااز دیگران
asides
جدااز دیگران
regrad for others
ملاحظه دیگران
et al
مخفف و دیگران
regard for others
واهمه از دیگران
individualised
از دیگران جدا کردن
individualising
از دیگران جدا کردن
individualize
از دیگران جدا کردن
individualized
از دیگران جدا کردن
individualises
از دیگران جدا کردن
to live at the expense of society
بار دیگران شدن
breached
تجاوز به حقوق دیگران
breach
تجاوز به حقوق دیگران
spoiler
محل عیش دیگران
spoilsman
محل عیش دیگران
to pull the strings
دیگران را الت قراردادن
mind readers
کاشف افکار دیگران
mind reader
کاشف افکار دیگران
dummies
الت دست دیگران
under one's belt
<idiom>
استفاده از تجارب دیگران
take after
<idiom>
مثل دیگران رفتارکردن
steal one's thunder
<idiom>
قاپیدن کلام دیگران
an outrage upon justice
پایمال سازی حق دیگران
as a warning to others
برای عبرت دیگران
dummy
الت دست دیگران
breaches
تجاوز به حقوق دیگران
vicarious saccifice
خودش به جای دیگران
infringement on others rights
تخطی به حقوق دیگران
infringer
متخطی به حقوق دیگران
prevenance
توجه باحتیاجات دیگران
prepotent
نیرومندتر از دیگران غالب
individualizing
از دیگران جدا کردن
draw away
دیگران را پست سرگذاشتن
individualizes
از دیگران جدا کردن
mind reading
کشف افکار دیگران
interlope
پادرمیان کار دیگران گذاردن
to mack i. about a person
در باره کسی از دیگران جویاشدن
scapegoats
کسیکه قربانی دیگران شود
scapegoat
کسی را قربانی دیگران کردن
to trespass
بحقوق دیگران تجاوز کردن
proportion
اندازه چیزی در برابر با دیگران
scapegoat
کسی که قربانی دیگران شود
scapegoats
کسی راقربانی دیگران کردن
john aleay jones
جان که نام دیگران جوتراست
draw away
جلوتر از دیگران حرکت کردن
ghost writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writers
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
Pry not into the affair of others.
<proverb>
در کار دیگران مداخله مکن .
to act independently of others
کاری به کار دیگران نداشتن
splurged
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
to break the ice
دیگران شکل ابتدائی رانداشتن
splurge
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
blazing star
هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
to i. upo other's rights
بحقوق دیگران تجاوز کردن
i do not know;try the others
من نمیدانم ببینید دیگران میمانند یا نه
competition clause
شرط ممانعت از دخول دیگران
To put ones nose into other peoples affairs .
درکار دیگران فضولی کردن
splurges
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
To pick other peoples brains.
از افکار دیگران استفاده کردن
splurging
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
plagiarised
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
copiers
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
plagiarizing
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarises
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarising
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizes
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
copier
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
claptrap
سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
plagiary
سارق اثار ادبی و هنری دیگران
plagiarized
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarize
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
sadistic
کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
have a way with
<idiom>
تحت نفوذ قرار دادن دیگران
plagiarist
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
to interject a remark
سخنی را در میان سخن دیگران گفتن
you said it/you can say that again
<idiom>
نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
swim against the tide/current
<idiom>
کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
oddball
<idiom>
کسی که رفتارش با دیگران فرق میکند
peeping Tom
<idiom>
کسی که به پنجره دیگران نگاه میکند
spoilsport
کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
spoilsports
کسی که عیش دیگران را منغص میکند
spoilsport
کسی که عیش دیگران را منغص میکند
poke
سکه زدن فضولی در کار دیگران
poking
سکه زدن فضولی در کار دیگران
poked
سکه زدن فضولی در کار دیگران
sadistically
کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
cool one's heels
<idiom>
به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
rain on someone's parade
<idiom>
برنامه های دیگران را مختل کردن
spoilsports
کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
Be quiet so as not to wake the others.
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
upstaged
توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstages
توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaging
توجه دیگران را به خود جلب کردن
sadist
کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد
pokes
سکه زدن فضولی در کار دیگران
To lay one self open to ridicule .
خودراآلت دست ومسخره دیگران قراردادن
to put in a piece of work
بخشی از کار دیگران را انجام دادن
to throw one's lot
با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
Schadenfreude
لذتی که شخصی از رنج کشیدن دیگران میبرد
cats paw
الت دست دیگران گره پنجه گربهای
His happiness consists in helping others.
خوشبختی او در این است که به دیگران کمک کند.
to herd with other people
با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
exclucivism
بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
bohemians
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
She is more culpable than the others.
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
self enforcing
دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
parrotry
بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
bohemian
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
ignored
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
totaquina
داروی ضد مالاریا مرکب ازگنه گنه وترکیبات دیگران
ignore
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
sports
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
noctule
یکجور شب کور در انگلستان که از همه شبکورهای دیگران کشوربزرگتراست
pestiferously
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
ignores
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignoring
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
totaquine
داروی ضد مالاریا مرکب ازگنه گنه وترکیبات دیگران
sport
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
echolalia
تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مرض میشود
interlopers
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
Eavesdrop
فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
livery stable
اصطبل مخصوص کرایه دادن اسب یا نگاهداری اسبهای دیگران
These pants do not look any different than the others.
به نظر نمی آید که این شلوار از دیگران متفاوت باشد.
misprision
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
interloper
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea.
من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
fast talker
<idiom>
گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to bring somebody into line
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
building blocks
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
to pound the filed
غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
Wise men learn by other mens mistakes;fools by the.
<proverb>
مردم عاقل از اشتباهات دیگران درس مى گیرند جاهلان از خطاهاى خود .
building block
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
filters
مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
filter
مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
lifemanship
متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com