Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (36 milliseconds)
English
Persian
spot check
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
Other Matches
to verify the accounts
رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
hying
عجله کردن
to make a hurry
عجله کردن
busked
عجله کردن
hurrying
عجله کردن
busking
عجله کردن
busks
عجله کردن
get a move on
<idiom>
عجله کردن
get one's rear in gear
<idiom>
عجله کردن
hie
عجله کردن
festinate
عجله کردن
step on the gas
<idiom>
عجله کردن
hurries
عجله کردن
step on it
<idiom>
عجله کردن
busk
عجله کردن
haste
عجله کردن
hurry
عجله کردن
to make haste
عجله کردن
get cracking
<idiom>
عجله کردن
hotfoot
عجله کردن
rush
حمله کردن هجوم با عجله
to shake a leg
<idiom>
عجله کردن
[اصطلاح روزمره]
rushed
حمله کردن هجوم با عجله
rushing
حمله کردن هجوم با عجله
get a wiggle on
<idiom>
عجله کردن با شتاب رفتن
perigraph
خط سرسری
perfunctory
سرسری
cursory
سرسری
perfunctorily
سرسری
dilettantish
سرسری
to skive off early
[British English]
با عجله و پنهانی
[جایی را]
ترک کردن
to decamp
با عجله و پنهانی
[جایی را]
ترک کردن
superficial
سرسری فاهری
in a perfunctory manner
بطور سرسری یا سطحی
to do for
رسیدگی کردن به
look into
رسیدگی کردن
auditing
رسیدگی کردن
to go into
رسیدگی کردن
investigate
رسیدگی کردن
audits
رسیدگی کردن
to look in to
رسیدگی کردن
investigated
رسیدگی کردن
examines
رسیدگی کردن
examines
با into رسیدگی کردن
examining
رسیدگی کردن
examining
با into رسیدگی کردن
audited
رسیدگی کردن
audit
رسیدگی کردن
attends
رسیدگی کردن
attend
رسیدگی کردن
examined
با into رسیدگی کردن
examined
رسیدگی کردن
examine
با into رسیدگی کردن
investigates
رسیدگی کردن
investigating
رسیدگی کردن
examine
رسیدگی کردن
attending
رسیدگی کردن
to see about
رسیدگی کردن
inspects
رسیدگی کردن
inspect
رسیدگی کردن
consider
رسیدگی کردن
verify
رسیدگی کردن
verified
رسیدگی کردن
to see to
رسیدگی کردن
verifies
رسیدگی کردن
deal with
رسیدگی کردن
inspected
رسیدگی کردن
considers
رسیدگی کردن
tries
رسیدگی کردن
go into
رسیدگی کردن
inspecting
رسیدگی کردن
try
رسیدگی کردن
to llok
رسیدگی کردن
verifying
رسیدگی کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
verifies
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifying
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
think over
<idiom>
با دقت رسیدگی کردن
auditing
ممیزی رسیدگی کردن
look into
<idiom>
رسیدگی یا وارسی کردن
to go through
رسیدگی کردن گذشتن از
attend
توجه یا رسیدگی کردن
audited
ممیزی رسیدگی کردن
attends
توجه یا رسیدگی کردن
attending
توجه یا رسیدگی کردن
audits
ممیزی رسیدگی کردن
audit
ممیزی رسیدگی کردن
make a push
کوشش کردن عجله کردن
scrabbling
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbled
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabble
سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbles
سرسری چیز نوشتن دست مالی
trifles
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
trifle
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
prejudging
بدون رسیدگی قضاوت کردن
to w up a company
امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
prejudges
بدون رسیدگی قضاوت کردن
cut both ways
<idiom>
به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
to go into the matter
به این مطلب رسیدگی کردن
to go to
رسیدگی کردن انجام دادن
prejudged
بدون رسیدگی قضاوت کردن
to check up
درست رسیدگی یاحساب کردن
prejudge
بدون رسیدگی قضاوت کردن
slapdash
کاری که سرسری یا از روی بی پروایی انجام دهند
dabble
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbles
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbled
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
perfunctoriness
چگونگی کاری که سرسری انجام داده باشند
dabbling
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
enquires
باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquire
باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquires
باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquired
باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquired
باز جویی کردن رسیدگی کردن
check up
رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
appose
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to revisit a criminal case
[judicial proceedings]
یک پرونده جنایی
[رسیدگی قضائی]
را بازدید کردن
to check off
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
defferential assets
هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
indagate
تجسس کردن رسیدگی کردن
mind
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
supervising
برنگری کردن رسیدگی کردن
check
سرزنش کردن رسیدگی کردن
checked
سرزنش کردن رسیدگی کردن
supervised
برنگری کردن رسیدگی کردن
checks
سرزنش کردن رسیدگی کردن
supervises
برنگری کردن رسیدگی کردن
minding
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
supervise
برنگری کردن رسیدگی کردن
minds
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
speed
عجله
speeding
عجله
forwardness
عجله
unhurried
بی عجله
unhurriedly
بی عجله
posts
عجله
hastiness
عجله
speeds
عجله
post-
عجله
snaps
عجله
snapping
عجله
snapped
عجله
snap
عجله
posted
عجله
post
عجله
hurrying
عجله
hustled
عجله
hustles
عجله
hasty
با عجله
hurries
عجله
in a hurry
در عجله
hustling
عجله
hurry
عجله
hustle
عجله
hurriedness
عجله
haste
عجله
shuffle off
به عجله برداشتن
I'm in a hurry.
من عجله دارم
in a rush
<idiom>
عجله داشتن
take your time
عجله نکن
make a hurry
عجله کنید
stour
کشمکش عجله
expedience
عجله کارمهم
I'm in a hurry.
من عجله دارم.
in a hurried state
در حال عجله
in a hurry
<idiom>
عجله داشتن
expeditious
از روی عجله
to be under deadline pressure
عجله داشتن
expediency
عجله کارمهم
birr
عجله وسرعت
precipitous
از روی عجله
hurry up
عجله کنید
speeder
عجله کننده
hold hard
عجله نکنید
to be pressed for time
عجله داشتن
sketchiest
از روی عجله ناقص
snatchy
با عجله انجام شده
sketchy
از روی عجله ناقص
make a beeline for something
<idiom>
با عجله به جایی رفتن
Hurry up !Step on it ! Come on!
یا الله عجله نکن !
one-two
<idiom>
عجله کار شیطونه
sketchily
از روی عجله ناقص
I am in a great hurry . I am pressed for time .
خیلی عجله دارم
he is in a hurry to go
عجله دارد برفتن
Why all this rush ?
عجله ات برای چیست ؟
sketchier
از روی عجله ناقص
We rushed ( hurried ) back to the train station.
با عجله بر گشتیم ایستگاه قطار
jotting
چیزیکه با عجله نوشته شده
throw together
<idiom>
عجله داشتن ومراقب نبودن
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
slap together
<idiom>
به عجله وبی مراقبت واداشتن
i am in a hurry for it
عجله دارم یا در شتاب هستم
Come on, shake a leg!
عجله بکن!
[اصطلاح روزمره]
I'll get there when I get there.
<proverb>
حالا امروز نه فردا
[عجله ای ندارم]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com