English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 228 (15 milliseconds)
English Persian
overload speed سرعت بار زیاد
Search result with all words
jet جریانی که با سرعت زیاد از یک روزنه خارج شود
jets جریانی که با سرعت زیاد از یک روزنه خارج شود
jetted جریانی که با سرعت زیاد از یک روزنه خارج شود
jetting جریانی که با سرعت زیاد از یک روزنه خارج شود
blowing خروج هوا با فشار و سرعت زیاد
flutter کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
fluttered کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
fluttering کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
flutters کم و زیاد شدن سرعت نوار به علت مشکلات مدار یا مکانیکی که باعث اختلال سیگنال میشود
channel اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
channeled اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
channeling اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
channelled اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
channels اتصال مستقیم بین کانالهای اصل ورودی / خروجی در کامپیوتر تا ارسال داده با سرعت زیاد را ممکن کند
fast وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasted وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fastest وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasts وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
electrothermal printer چاپگری با سرعت زیاد بااستفاده از عناصر گرمازا چاپگر حرارتی
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
high velocity با سرعت ابتدایی زیاد
high velocity سرعت اولیه زیاد
high velocity سرعت دهانهای زیاد
high velocity drop بارریزی با سرعت سقوط زیاد
impingement برخورد گازهای با سرعت زیاد به ساختمان هواپیما
jet stream جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
to bolt با سرعت زیاد حرکت کردن
Other Matches
speed ring طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
combined speed indicator عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
inflow ratio نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
indicated airspeed سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
burning rate سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
drags وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
dragged وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
tachometer اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
machine number عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
rate of flame propagation سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
rate of pouring سرعت سیلان سرعت جاری شدن
muzzle velocity سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
input فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
inputted فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
support CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
accelerating سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate سرعت دادن سرعت گرفتن
subsonic با سرعت کمتر از سرعت صوت
accelerated سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerates سرعت دادن سرعت گرفتن
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
zero wait state که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
transonic سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
air plot wind velocity سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
cut off velocity سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
airspeed سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
declared speed سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
airspeeds سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
supersonic هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
command speed سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
sustained rate سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
aircraft block speed سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
dragway مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragstrip مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
isotach خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
calibrated air speed سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
fasted آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
decelerated از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerates از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerate از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
velocities سرعت
pace سرعت
speediness سرعت
velocity سرعت
paces سرعت
speeding سرعت
speeds سرعت
low velocity کم سرعت
low velocity با سرعت کم
haste سرعت
fleety به سرعت
promptitude سرعت
expeditiousness سرعت
souic do سرعت
liner velocity سرعت
speed سرعت
line speed سرعت خط
attack speed سرعت تک
seepage velocity سرعت زه اب
accelerate بر سرعت
accelerated بر سرعت
rapidity سرعت
accelerates بر سرعت
fastnesses سرعت
fastness سرعت
rate سرعت
paced سرعت
tilted سرعت
rates سرعت
accelerating بر سرعت
tilt سرعت
directly به سرعت
tilts سرعت
acceleration سرعت
swiftness سرعت
swiftly به سرعت
celerity سرعت
speedy سرعت
terminal velocity سرعت حد
highs زیاد
great- زیاد
greatest زیاد
plethoric زیاد
great زیاد
late زیاد
ranksack زیاد
heartbreak غم زیاد
rife زیاد
immane زیاد
much زیاد
heavily زیاد
highly زیاد
egregiously زیاد
vastly زیاد
copious زیاد
plaguily زیاد
widely زیاد
muckle زیاد
superabundant زیاد
effusively زیاد
intense زیاد
heart break غم زیاد
not a lettle زیاد
no end of زیاد
extortionate زیاد
quite a few <idiom> زیاد
over and above زیاد
highest زیاد
extortionary زیاد
populous زیاد
many زیاد
overmuch زیاد
for all the world بی کم و زیاد
high زیاد
mickle زیاد
overly زیاد
intensely زیاد
excessive زیاد
in quantities زیاد
greatly زیاد
profusely زیاد
profoundly زیاد
glaring زیاد
squeamishly زیاد
squeamishness زیاد
supererogatory زیاد
very زیاد
extensive زیاد
large adv زیاد
mickle or muckle زیاد
too زیاد
fulsome زیاد
too much زیاد
to a large extent زیاد
outrageously زیاد
numerous زیاد
thick زیاد
wider زیاد
thicker زیاد
thickest زیاد
swingeing زیاد
intensively زیاد
widest زیاد
immoderate زیاد
tremendously زیاد
wide زیاد
mortally زیاد
generous زیاد
hugely زیاد
in excess زیاد
scoots سرعت داشتن
expedite سرعت بخشیدن
expedites سرعت بخشیدن
deceleration کاهش سرعت
speed limit سرعت مجاز
speed limits سرعت مجاز
races مسابقه سرعت
raced مسابقه سرعت
race مسابقه سرعت
initial velocity سرعت اولیه
expediting سرعت بخشیدن
expedited سرعت بخشیدن
absolute velocity سرعت مطلق
collision rate سرعت برخورد
basic speed سرعت اولیه
base speed سرعت منتجه
cruising speed سرعت دریانوردی
base speed سرعت مبنا
average speed سرعت متوسط
cyclometer سرعت سنج
dashman دونده سرعت
apparent velocity سرعت فاهری
deceleration lane خط تقلیل سرعت
delivery speed سرعت تحویل
design speed سرعت مبنا
initial speed سرعت اولیه
input speed سرعت اولیه
critical velocity سرعت بحرانی
clock speed سرعت ساعت
circular velocity سرعت دایرهای
conduction velocity سرعت هدایت
speed variation تغییر سرعت
change of speed تغییر سرعت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com