English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
critical closing speed سرعت بحرانی پایین
Other Matches
critical velocity سرعت بحرانی
critical speed سرعت بحرانی
drafts چاپ با کیفیت پایین و سرعت بالا
drafted چاپ با کیفیت پایین و سرعت بالا
draft چاپ با کیفیت پایین و سرعت بالا
jitter خطایی که در آن حرکت سرعت بالا پایین نشانگر روی صفحه وجدو دارد و در یک ارسال فیش
critical coupling کوپلاژ بحرانی پیوست بحرانی
apple desktop bus باسهای سریال در کامپیوترهای Macintosh Apple که به وسایل با سرعت پایین مثل صفحه کلید و mouse اجازه ارتباط با پردازنده را می دهند
downhaul پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depresses پایین دادن لوله پایین اوردن
depress پایین دادن لوله پایین اوردن
speed ring طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
combined speed indicator عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
inflow ratio نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
burning rate سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
indicated airspeed سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
down سوی پایین بطرف پایین
dragged وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drags وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
rate of flame propagation سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
machine number عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
tachometer اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
muzzle velocity سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
rate of pouring سرعت سیلان سرعت جاری شدن
inputted فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
input فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
support CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
subsonic با سرعت کمتر از سرعت صوت
accelerating سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerates سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerated سرعت دادن سرعت گرفتن
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
climacteric بحرانی
critical limit حد بحرانی
marginal بحرانی
decretory بحرانی
critical بحرانی
decretive بحرانی
acute بحرانی
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
zero wait state که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
critical frequency فرکانس بحرانی
critical magnitude اندازه بحرانی
critical damping خفیدگی بحرانی
critical damping میرائی بحرانی
critical isotherm هم دمای بحرانی
critical height بلندی بحرانی
critical height ارتفاع بحرانی
juncture موقع بحرانی
exigent فشاراور بحرانی
critical density چگالی بحرانی
critical heat flux شارحرارتی بحرانی
critical depth عمق بحرانی
critical flow جریان بحرانی
critical period دوره بحرانی
critical mass جرم بحرانی
critical path مسیر بحرانی
critical region ناحیه بحرانی
critical region منطقه بحرانی
razor edge موقعیت بحرانی
critical valve مقدار بحرانی
critical resistance مقاومت بحرانی
critical pressure فشار بحرانی
nick موقع بحرانی
critical حیاتی بحرانی
critical point نقطه بحرانی
nicks موقع بحرانی
nicking موقع بحرانی
critical value ارزش بحرانی
nicked موقع بحرانی
critical temperature دمای بحرانی
critical current شدت بحرانی
critical coupling تزویج بحرانی
critical angle زاویه بحرانی
critical amplification تقویت بحرانی
critical pollution الودگی بحرانی
critical altitude ارتفاع بحرانی
critical activity فعالیت بحرانی
acritical غیر بحرانی
Critical Regonalism منطقه ی بحرانی
cretical flow جریان بحرانی
critical area ناحیه بحرانی
critical assembly ترتیب بحرانی
critical point نقطه بحرانی
critical temperature درجه حرارت بحرانی
critical resistance مقدار مقاومت بحرانی
cpm روش مسیر بحرانی
thermal critical point نقطه ی بحرانی حرارتی
critical molecular mass جرم مولکولی بحرانی
critcal fore pressure فشار حد خلاء بحرانی
critical path analysis تحلیل مسیر بحرانی
critical path method روش مسیر بحرانی
critical isotherm منحنی هم دمای بحرانی
flood stage تراز بحرانی طغیان
critical date مدت زمان بحرانی
critical concentration میزان تمرکز بحرانی
critically بطور بحرانی یا وخیم
critical deformation تغییر شکل بحرانی
critical degree of polymerization درجه بحرانی بسپارش
critical anode distance فاصله بحرانی اندی
critical angle of attack زاویه حمله بحرانی
critical grid current شدت بحرانی شبکه
critical grid current جریان بحرانی شبکه
critical grid voltage ولتاژ بحرانی شبکه
critical wave legth طول موج بحرانی
critical backing pressure فشار حد خلاء بحرانی
critical infinte cylinder قطر بحرانی استوانه
cut off velocity سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
air plot wind velocity سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
transonic سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
to recover from something ترمیم شدن [مثال از بحرانی]
to recover from something جبران کردن [مثال از بحرانی]
critical cooling rate میزان سرد کنندگی بحرانی
critical grid bias ولتاژ بایاس بحرانی شبکه
epitasis دوره بحرانی وشدت مرض
supercritical fluid chromatography کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی
critical heat flux ratio نسبت شار حرارتی بحرانی
fasted وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fastest وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasts وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
to recover from something به حالت اول درآمدن [مثال از بحرانی]
critical build up resistance مقاومت بحرانی برای تحریک خودی
airspeed سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
declared speed سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
airspeeds سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
s.f.c chromatography supercriticalfluid کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
supersonic هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
supercritical fluid chromatography/mass spectrometry کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی / طیف بینی جرمی
to turn the corner <idiom> بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی [اصطلاح روزمره]
command speed سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
aircraft block speed سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
sustained rate سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
critical path analysis استفاده از بررسیهای هر مرحله بحرانی یک پروژه بزرگ برای کمک به گروه مدیریت
s.f.c/m.s mass/fluidchromatography spectrometrysupercritical کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی / طیف بینی جرمی
dragway مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragstrip مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
curie point دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
fasted آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
calibrated air speed سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
fastest آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
isotach خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
fasts آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
decelerated از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
decelerate از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerates از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
zero hour لحظه شروع ازمایشات سخت لحظه بحرانی
underneath پایین
below پایین
flattest پایین
bal از مچ پا به پایین
lowering پایین تر
low پایین
infara پایین
lower پایین تر
lowered پایین تر
lowers پایین تر
bottoms پایین
infara پایین تر
low level پایین
flat پایین
beneath پایین تر
beneath پایین
dowm پایین
shortest پایین تر
shorter پایین تر
sub- یا پایین تر
short پایین تر
down stairs پایین
further down پایین تر
hypogenous پایین رو
bottom پایین
tailwater پایین اب
hereafter <adv.> در پایین
de- پایین
down پایین
shitu پایین
vide infara پایین
below <adv.> در پایین
subteen پایین تر از سن 31
lower most پایین تر
lower limit حد پایین
subatmospheric پایین تر از جو
submiss پایین
hereinafter [formal] <adv.> در پایین
neath or neath پایین
thereinafter [archaic or formal] <adv.> در پایین
lower پایین
neath or neath پایین تر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com