English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
bank capital requirement سرمایه مورد نیاز بانک
Other Matches
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
rediscount rate نرخ بهره در مورد وامی که بانک تجارتی از بانک مرکزی می گیرد
bankroll سرمایه بانک
capital requirement نیاز سرمایه
desired investment سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
requirement مورد نیاز
lime requirement اهک مورد نیاز
floor space occupied فضای مورد نیاز
reserve requirements ذخائر مورد نیاز
capital employed سرمایه مورد استفاده
required supply rate نواخت مهمات مورد نیاز
demand satisfaction تحویل اماد مورد نیاز
demand paging صفحه بندی مورد نیاز
common goods کالای مورد نیاز عموم
combat essential مورد نیاز حتمی رزمی
requirements آنچه مورد نیاز است
intended investment سرمایه گذاری مورد انتظار
supplying تامین چیزی که مورد نیاز است .
supply تامین چیزی که مورد نیاز است .
supplied تامین چیزی که مورد نیاز است .
materials requirements planning برنامه ریزی مواد مورد نیاز
You are needed . They need you . وجود شما مورد نیاز است
discard خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarded خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discards خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarding خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
logical گرافیکی که حاوی اطلاعات رنگ مورد نیاز است
equipment وسایل مورد نیاز برای کار در یک کارخانه یا شرکت
end item وسیله عمده دستگاه کامل کالای مورد نیاز
public information اطلاعات مورد نیاز عامه مردم وافکار عمومی
overlaying و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
thin روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thins روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thinnest روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
overlay و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
thinners روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
overlays و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
thinned روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
extracts دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extract دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extracted دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
store ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
storing ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
process نموداری که هر مرحله از توابع کامپیوتری مورد نیاز سیستم را نشان میدهد
processes نموداری که هر مرحله از توابع کامپیوتری مورد نیاز سیستم را نشان میدهد
extracting دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
In regard to the proposed changes I think we need more information. در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
monofuel سوختی که بتنهایی و بدون نیاز به هوا یا اکسیدکننده دیگر مورد استفاده قرارمیگیرد
mastered رسانه مغناطیسی که حاوی تمام برنامههای مورد نیاز یک برنامه کاربردی است
master رسانه مغناطیسی که حاوی تمام برنامههای مورد نیاز یک برنامه کاربردی است
condition 1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
logic seeking چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند
hard hyphen خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
masters رسانه مغناطیسی که حاوی تمام برنامههای مورد نیاز یک برنامه کاربردی است
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
MIDI setup map فایلی که حاوی تمام داده مورد نیاز برای بیان تنظیم MIDI Mapper باشد
hit on the fly printer چاپگری که در ان کاغذ و یامکانیزم چاپ در حالت ثابتی هستند به نحوی که شروع وتوقفی مورد نیاز نمیباشد
null cycle زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
cards تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
inherent addressing دستوری که حاوی تمام داده مورد نیاز برای آدرس ی که باید دستیابی شود است بدون عمل اضافی
card تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
subschema زیرمجموعه با تغییر شکل دیدگاه منطقی از شمای پایگاه داده که مورد نیاز برنامه کاربردی استفاده کننده بخصوصی میباشدزیرشمای
running spare قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
random processing پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
resource یکی از دو انشعاب فایل . شاخه منبع حاوی منابع مورد نیاز فایل است
extracted حذف داده مورد نیاز یااطلاع از پایگاه داده ها
extract حذف داده مورد نیاز یااطلاع از پایگاه داده ها
extracting حذف داده مورد نیاز یااطلاع از پایگاه داده ها
extracts حذف داده مورد نیاز یااطلاع از پایگاه داده ها
machine کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machined کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machines کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
mismatch ناتوانی سیستم مکش توربین گاز برای تامین جریان هوای مورد نیاز موتور به هنگام دور زدن یا سایر حالات اشفته
reserve requirement مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
giro روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
giros روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
world bank بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
logogriph نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
demands جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
demanded جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
demand جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
available cash موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
supply price of capital قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
over capitalised براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
capital stock سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
LUT مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند توسط برنامه بدون نیاز به محاسبه هر نتیجه در صورت نیاز
capital consumption allowance کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
liquidity trap سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
capitalization تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
disinvestment سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
multiplier principle اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
financiers سرمایه دار سرمایه گذار
financier سرمایه دار سرمایه گذار
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
capitalism کاپیتالیزم سیستم سرمایه داری سیستم سرمایه گرایی سرمایه داری
residential investments سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
overcapitalization سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
capital program برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
registered capital سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
marginal utility of capital مطلوبیت نهائی سرمایه فایده نهائی سرمایه
collapse capitalism فروپاشی سرمایه داری سقوط سرمایه داری
marxist economics نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
cobb doglas production function ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
banks بانک
checks چک بانک
bank بانک
checked چک بانک
check چک بانک
bank rate نرخ بانک
clearing bank بانک پس انداز
loan bank بانک وامی
clearing banks بانک پس انداز
loan bank بانک استقراضی
data bank بانک داده ها
state bank بانک استان
authorized bank بانک مجاز
merchant bank بانک بازرگانی
merchant banks بانک بازرگانی
data banks بانک اطلاعاتی
data banks بانک اطلاعات
data banks بانک داده ها
data bank بانک اطلاعاتی
world bank بانک جهانی
bank asset دارائی بانک
bank bill برات بانک
banks بانک ضرابخانه
bankers بانک دار
bank در بانک گذاشتن
bank بانک ضرابخانه
piggy bank <idiom> بانک کوچک
development bank بانک توسعه
central bank بانک مرکزی
banker بانک دار
germplasm bank بانک گونه ها
state bank بانک دولتی
bank failures ورشکستگی بانک
bank of deposit بانک پس انداز
bank overdraft بدهی به بانک
bank stock سهام بانک
bankbill برات بانک
bankbook کتابچه بانک
data bank بانک اطلاعات
banks در بانک گذاشتن
monopoly bank بانک انحصاری
memory bank بانک حافظه
shroff بانک دار
saving bank بانک پس انداز
mortgage bank بانک رهنی
remitting bank بانک واگذارنده
national bank بانک ملی
intermediary bank بانک میانجی
federal reserve bank بانک فدرال رزرو
croupier کمک صاحب بانک
bankable نقد شدنی در بانک
croupiers کمک صاحب بانک
account حساب داشتن در بانک
paying bank بانک پرداخت کننده
issuing bank بانک گشاینده اعتبار
bankable قابل پذیرش در بانک
stakeholder نگهدارنده بانک در قمار
approved bank بانک تایید شده
presenting bank بانک ارائه کننده
bank balance sheet تراز نامه بانک
Where is the nearest bank? نزدیکترین بانک کجاست؟
issuing bank بانک صادر کننده
bank of issue بانک ناشر اسکناس
deposit به حساب بانک گذاشتن
German Central Bank بانک مرکزی آلمان
deposit with the bank در بانک ودیعه گذاردن
negotiating bank بانک معامله کننده
deposits به حساب بانک گذاشتن
deposit in the bank در بانک به ودیعه گذاردن
advising bank بانک ابلاغ کننده
confirming bank بانک تائید کننده
collecting bank بانک وصول کننده
export import bank بانک صادرات واردات
to place money in the bank پول در بانک گذاشتن
drawen on the national bank عهده بانک ملی
to pay in بحساب بانک گذاشتن
accepting bank بانک قبول کننده
accepting bank بانک قبولی نویس
bank رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
stop payment دستور عدم پرداخت چک به بانک
banks رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
blood banks بانک جمع اوری خون
bankbook دفترحساب بانک دفترچه بانکی
blood bank بانک جمع اوری خون
I have entangled myself with the banks . خودم را گرفتار بانک ها کردم
accepting bank بانک پذیرنده حواله یابرات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com