Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
recapitalize
سرمایه گذاری مجدد کردن
Other Matches
reinvestment
سرمایه گذاری مجدد
residential investments
سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
overcapitalization
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
desired investment
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
supply price of capital
قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
investing
سرمایه گذاری کردن
funded
سرمایه گذاری کردن
deposit
سرمایه گذاری کردن
fund
سرمایه گذاری کردن
deposits
سرمایه گذاری کردن
invest
سرمایه گذاری کردن
invests
سرمایه گذاری کردن
invested
سرمایه گذاری کردن
overcapitalize
بیش از حد سرمایه گذاری کردن
liquidity trap
سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
disinvestment
سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
To put money into somethings.
درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
pooled
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pool
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pools
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
multiplier principle
اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
finance
سرمایه گذاری
financed
سرمایه گذاری
finances
سرمایه گذاری
financing
سرمایه گذاری
invest
سرمایه گذاری
invested
سرمایه گذاری
investing
سرمایه گذاری
capitalization
سرمایه گذاری
investments
سرمایه گذاری
invests
سرمایه گذاری
enterprise
سرمایه گذاری
investment
سرمایه گذاری
enterprises
سرمایه گذاری
reloaded
گلوله گذاری مجدد
reloading
گلوله گذاری مجدد
reload
گلوله گذاری مجدد
repagination
صفحه گذاری مجدد
reloads
گلوله گذاری مجدد
capital investment
سرمایه گذاری ثابت
actual investment
سرمایه گذاری واقعی
real investment
سرمایه گذاری واقعی
autonomous investment
سرمایه گذاری مستقل
replacement investment
سرمایه گذاری جانشینی
social investment
سرمایه گذاری اجتماعی
share holding
سرمایه گذاری در سهام
rate of investment
نرخ سرمایه گذاری
opportunity to invest
فرصت سرمایه گذاری
over investment
سرمایه گذاری بیش از حد
primary investment
سرمایه گذاری اولیه
overinvestment
سرمایه گذاری بیش از حد
propensity to invest
گرایش به سرمایه گذاری
investment cost
هزینه سرمایه گذاری
gross investment
سرمایه گذاری ناخالص
yield of invested capital
بازده سرمایه گذاری
induced investment
سرمایه گذاری القائی
industrial investment
سرمایه گذاری صنعتی
malinvestment
سرمایه گذاری نامناسب
joint venture
سرمایه گذاری مشترک
investment banks
بانکهای سرمایه گذاری
joint adventure
سرمایه گذاری مشترک
investment plan
برنامه سرمایه گذاری
investment opportunities
امکانات سرمایه گذاری
investment mulliplier
ضریب سرمایه گذاری
investment function
تابع سرمایه گذاری
capital output ratio
ضریب سرمایه گذاری
investment institutions
موسسات سرمایه گذاری
net investment
سرمایه گذاری خالص
fixed investment
سرمایه گذاری ثابت
national investment
سرمایه گذاری ملی
financial investment
سرمایه گذاری مالی
foreign investment
سرمایه گذاری خارجی
capital outlay
ارزش سرمایه گذاری
capital program
برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
net foreign investment
خالص سرمایه گذاری خارجی
marginal return of investment
بازدهی نهائی سرمایه گذاری
investment multiplier
ضریب فزاینده سرمایه گذاری
useful life of an investment
عمر مفیع یک سرمایه گذاری
investment
مبلغ سرمایه گذاری شده
investment in human capital
سرمایه گذاری در نیروی انسانی
net fixed investment
سرمایه گذاری ثابت خالص
intended investment
سرمایه گذاری مورد انتظار
deeping of capital
پایه گذاری اساسی سرمایه
holding company
شرکت سرمایه گذاری درسهام
holding company
شرکت در سرمایه گذاری درسهام
investments
مبلغ سرمایه گذاری شده
investiture
سرمایه گذاری دادن امتیاز
marginal propensity to invest
میل نهائی به سرمایه گذاری
investitures
سرمایه گذاری دادن امتیاز
marginal efficiency of investment
کارائی نهائی سرمایه گذاری
margin efficiency of investment
بازده نهایی سرمایه گذاری
international investment
سرمایه گذاری بین المللی
capitalized value
درامد حاصله از سرمایه گذاری در یک سال
outlay
مبلغ سرمایه گذاری شده خرج
don't put all your eggs in one basket
<idiom>
[تمام منابعت رو یک جا سرمایه گذاری نکن]
marginal efficiency of investment schedu
نمودار کارائی نهائی سرمایه گذاری
planned investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
investments
مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
investment
مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
induced investment
سرمایه گذاری که پاسخگوی تغییرات و تحولات درامد ملی باشد
plow back
عایدات حاصله از کسب وکاررا برای سرمایه گذاری مجددکنار گذاردن
crowding out effect
نرخ بهره را بالامیبرد و سبب کاهش هزینههای سرمایه گذاری خصوصی در اقتصاد میشود
over capitalised
براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
acceleration principle
براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
redesignate
اسم گذاری مجدد یکانها یاتغییر دادن شماره یکانها
capitalization
تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
submarginal land
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
joint venture
سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
fuze
ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
capital stock
سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
capital consumption allowance
کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
re endorsement
پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
financier
سرمایه دار سرمایه گذار
financiers
سرمایه دار سرمایه گذار
capital gain
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
capitalism
کاپیتالیزم سیستم سرمایه داری سیستم سرمایه گرایی سرمایه داری
regenerates
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
hard
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
reload
پر کردن مجدد
reloads
پر کردن مجدد
reloaded
پر کردن مجدد
reloading
پر کردن مجدد
relay
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relays
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed
عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
invested
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invests
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
investing
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
fuzing
چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
subdevice
قسمت کردن مجدد
reproduction
تولید کردن مجدد
reprecipitation
رسوب کردن مجدد
remelt
ذوب کردن مجدد
reconditioning
شرطی کردن مجدد
reproductions
تولید کردن مجدد
redesign
طراحی مجدد کردن
subdevice
بخش کردن مجدد
capitalize
سرمایه جمع کردن
capitalized
سرمایه جمع کردن
capitalizes
سرمایه جمع کردن
capitalizing
سرمایه جمع کردن
capitalises
سرمایه جمع کردن
capitalised
سرمایه جمع کردن
capitalising
سرمایه جمع کردن
stripping
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
refers
مراجعه کردن بازدید مجدد
referred
مراجعه کردن بازدید مجدد
refer
مراجعه کردن بازدید مجدد
reflow
فروکش کردن جریان مجدد
deeping of capital
عمق پیدا کردن سرمایه
reworking
برای کاربرد مجدد آماده کردن
rework
برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworked
برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworks
برای کاربرد مجدد آماده کردن
retrieved
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieve
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieves
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
loads
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
synthesizing
هم گذاری کردن
synthesizes
هم گذاری کردن
synthesised
هم گذاری کردن
synthesized
هم گذاری کردن
synthesize
هم گذاری کردن
synthesising
هم گذاری کردن
synthesises
هم گذاری کردن
cost
قیمت گذاری کردن
christens
نام گذاری کردن
punctuate
نقطه گذاری کردن
punctuated
نقطه گذاری کردن
punctuates
نقطه گذاری کردن
load
ذخیره گذاری کردن
loads
خرج گذاری کردن
load
خرج گذاری کردن
christened
نام گذاری کردن
punctuating
نقطه گذاری کردن
christen
نام گذاری کردن
loads
ذخیره گذاری کردن
point
نقطه گذاری کردن
paragraph
فاصله گذاری کردن
paragraphs
فاصله گذاری کردن
paginate
صفحه گذاری کردن
tracklaying
شنی گذاری کردن
to lay the track
ریل گذاری کردن
marks
علامت گذاری کردن
mark
علامت گذاری کردن
primming
چاشنی گذاری کردن
to sow mines
مین گذاری کردن
mining
مین گذاری کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com