Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (7 milliseconds)
English
Persian
lead
سرمشق تقدم
leads
سرمشق تقدم
Other Matches
background processing
کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
migration
انتقال داده بین وسیله با تقدم بالا یا line-on با تقدم پایین یا line-off
foreground program
برنامهای که تقدم بالایی داشته و بنابر این بر برنامههای فعال جاری در یک سیستم کامپیوتری که ازروش چند برنامهای استفاده میکند تقدم دارد
pattern
سرمشق
patterns
سرمشق
fugle
سرمشق
copyslip
سرمشق
exemplar
سرمشق
exemplars
سرمشق
paragon
سرمشق
pacemakers
سرمشق
pacemaker
سرمشق
model
سرمشق
modeled
سرمشق
modelled
سرمشق
models
سرمشق
paragons
سرمشق
example
سرمشق عبرت
examples
سرمشق عبرت
modeling
سرمشق دهی
modeling
سرمشق گیری
give an example
سرمشق شدن
to give an example
سرمشق شدن
to serve ad an example
سرمشق شدن
typical
سرمشق بارز
to take example
سرمشق گرفتن
to set a good example
سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
pattern lady
بانویی که سرمشق بانوان دیگر باشد
patterns
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
pattern
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
right of priority
حق تقدم
priorities
تقدم
preference
تقدم
preemimence
تقدم
precedence
حق تقدم
precedency
حق تقدم
precession
تقدم
preferences
تقدم
priorship
حق تقدم
priorship
تقدم
preferment
حق تقدم
antecedence
تقدم
anteriority
تقدم
better hand
تقدم
priority
تقدم
priority
حق تقدم
priorities
حق تقدم
precedence
تقدم
right of way
تقدم
right of way
حق تقدم
rights of way
حق تقدم
rights of way
تقدم
primacy
تقدم
pas
حق تقدم
lead
تقدم
leads
تقدم
emergency priority
تقدم فوری
priority of check
تقدم کیش
emergency priority
تقدم اضطراری
priority of fires
تقدم اتشها
to give place to
تقدم دادن
preexistence
تقدم وجود
law of primacy
قانون تقدم
major road
راه با حق تقدم
precession of the equinoxes
تقدم اعتدالین
pre existence
تقدم وجود
precendence rules
قواعد تقدم
priority intersection
تقدم باراهفرعی
to give priority to
تقدم دادن به
to give preference to
تقدم دادن بر
valve lead
تقدم سوپاپ
burdened
فاقد حق تقدم
precedence
ترتیب تقدم
precedence
تقدم پیامها
urgent priority
تقدم حیاتی
time priority
تقدم زمانی
urgent priority
تقدم فوری
rating
ترتیب تقدم
ratings
ترتیب تقدم
law of prior entry
قانون تقدم ورود
preempt
حق تقدم پیدا کردن
issue priority
ترتیب تقدم توزیع
transposition
تقدم و تاخر جابجاشدگی
issue priority
تقدم توزیع اماد
rights of way
حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
prolepsis
تقدیم یا تقدم امری
background
کار با حق تقدم پایین
preexistent
دارای تقدم در وجود
right of way
حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
system priorities
تقدم های سیستم
primacy recency effect
اثر تقدم - تاخر
priority targets
هدفهای دارای تقدم
backgrounds
کار با حق تقدم پایین
freight route order
ترتیب تقدم استفاده از جاده ها
privilegium
حق تقدم در شکار حیوانات اهلی
backgrounds
برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
preemptor
شریک دارای حق تقدم در خرید
background
برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
to follow any ones example
سرمشق کسیراپیروی کردن بکسی تاسی کردن
to put somebody on the back burner
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
The pedestrain has the right of way.
حق تقدم در عبور با عابر پیاده است
to shunt somebody aside
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
interrupt
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupts
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupting
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
foreground
برنامه با تقدم بالا در سیستم چندکاره
alphameric
مرتب کردن حروف و اعدادبترتیب تقدم
pre audience
ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
background
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
backgrounds
که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
transpostion
پس و پیش سازی تقدم وتاخر تغییر مایه
dispatching priority
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
foreground
کار با تقدم بالا که توسط کامپیوتر اجرا شود
maskable
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود
democratic network
شبکه همان که همه ایستگاهای آن حق تقدم یکسان دارند
key
مهمترین ترمینال در سیستم کامپیوتری یا آنکه بیشترین تقدم را دارد
to marshal one's creditors
صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
absolute address
تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
ladder tournament
مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
machine address
تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
onion skin architecture
طراحی سیستم کامپیوتری به صورت لایهای طبق کارایی یا حق تقدم
interrupting
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupt
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupts
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
foregrounding
اجرای کارهای با حق تقدم بالا برای برنامه ها در سیستم عامل چند منظوره
foreground
فضایی در سیستم عامل چند منظوره که کارهای با حق تقدم بالا و برنامه ها اجرا می شوند
signature
کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد.
signatures
کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد.
case
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
cases
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
away
بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
background
فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
backgrounds
فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
background
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
backgrounds
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
service rating
تقدم پرسنلی رتبه بندی پرسنلی
master
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
masters
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
mastered
ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
hierarchies
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchy
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
interrupt
سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
interrupting
سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
interrupts
سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com