Dictiornary-Farsi | سرنوشت تقدیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 85 (6 milliseconds)

English	Persian
allotment	سرنوشت تقدیر
allotments	سرنوشت تقدیر


Other Matches

destinations	تقدیر
commendation	تقدیر
fates	تقدیر
predetermination	تقدیر
destination	تقدیر
the weird sisters	تقدیر
appreciation	تقدیر
appreciations	تقدیر
foredoom	تقدیر
predestination	تقدیر
foreordainment	تقدیر
fate	تقدیر
predestinarian	معتقد به تقدیر
ordinace	مشیت تقدیر
cumlaude	با افهار تقدیر
fatally	به حکم تقدیر
commendatory	تقدیر امیز
appreciator	تقدیر کننده
dispensations	اعطا تقدیر
ordinances	مشیت تقدیر
dispensation	اعطا تقدیر
commendation	سفارش تقدیر
ordinance	مشیت تقدیر
foreordinate	تقدیر کردن
awarded	پاداش تقدیر
award	پاداش تقدیر
awards	پاداش تقدیر
awarding	پاداش تقدیر
predestination	سرنوشت
kismet	سرنوشت
the weird sisters	سرنوشت
destinies	سرنوشت
destiny	سرنوشت
lot	سرنوشت
die	سرنوشت
doom	سرنوشت بد
fate	سرنوشت
destinations	سرنوشت
destination	سرنوشت
fates	سرنوشت
inappreciable	غیرقابل تقدیر نامحسوس
tenant by sufferance	مستاجر به تقدیر موجر
inestimably	بطور تقدیر ناپذیر
to follow ones nose	کار رابدست تقدیر
destinies	تقدیر نصیب و قسمت
thank	تقدیر سپاسگزاری کردن
destiny	تقدیر نصیب و قسمت
thanking	تقدیر سپاسگزاری کردن
thanked	تقدیر سپاسگزاری کردن
fatalist	معتقد به سرنوشت
manifest destiny	سرنوشت ملی
parcae	سه خدای سرنوشت
portions	سرنوشت قسمت
portion	سرنوشت قسمت
fatalism	سرنوشت باوری
common fate	سرنوشت مشترک
fatalism	اعتقاد به سرنوشت
hold out <idiom>	حاصل شدن ،تقدیر کردن
palmary	شایسته ستایش و تقدیر برجسته
a fateful mistake	اشتباهی سرنوشت ساز
ice	امتیاز سرنوشت ساز
to turn the scales	سرنوشت ساختن [موقعیتی]
to be the clincher	سرنوشت ساختن [موقعیتی]
run off	مسابقه سرنوشت ساز
run-off	مسابقه سرنوشت ساز
deciding	امتیاز سرنوشت ساز
run-offs	مسابقه سرنوشت ساز
karma	سرنوشت مراسم دینی
law of common fate	قانون سرنوشت مشترک
depth	بازیگر سرنوشت ساز
depths	بازیگر سرنوشت ساز
heart of stone <idiom>	شخصیت با یک سرنوشت وخوی بی رحم
his fate is sealed	سرنوشت اوازقبل معلوم گردیده
take in stride <idiom>	خودرا به باد سرنوشت دادن
seal one's fate	سرنوشت کسی را به بدی معلوم کردن
inestimably	پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
dole	سرنوشت تقسیم پول یا غذا در فواصل معین
predestinate	قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
destine	مقدر کردن سرنوشت معین کردن
inappreciation	عدم تقدیر عدم درک
fate	پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fates	پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
he was otherwise ordered	جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود