Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English
Persian
bollix
سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
Other Matches
A complete shambles. Hotch -poych.
آش شله قلمکار (قاطی پاتی )
revamps
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
To do something slapdash.
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumbles
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
slub
سرهم بندی کردن
flimflam
سرهم بندی کردن
railroad
سرهم بندی کردن
bungled
سرهم بندی کردن
bungle
سرهم بندی کردن
to knock together
سرهم بندی کردن
railroads
سرهم بندی کردن
bungling
سرهم بندی کردن
bunlge
سرهم بندی کردن
jerry build
سرهم بندی کردن
bungles
سرهم بندی کردن
foozle
بدزدن سرهم بندی کردن
to patch up
خواباندن سرهم بندی کردن
vamp
وصله کردن سرهم بندی کردن
slubber
نخ نیم تاب سرهم بندی کردن
fudging
نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudge
نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudged
نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudges
نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
pasted
سر هم کردن سرهم بندی کردن
paste
سر هم کردن سرهم بندی کردن
pastes
سر هم کردن سرهم بندی کردن
pasting
سر هم کردن سرهم بندی کردن
to huddle up a piece of work
کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
scrambled
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
scrambles
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
scramble
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
scrambling
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
mix up
<idiom>
قاطی کردن
work in
<idiom>
قاطی کردن
botchery
سرهم بندی
patchery
سرهم بندی
snow job
سرهم بندی
tinkered
سرهم بندی
tinkering
سرهم بندی
tinker
سرهم بندی
tinkers
سرهم بندی
fiddle around
<idiom>
سرهم بندی
patching
سرهم بندی
shake up
سرهم بندی دگرگونی
identikit
سرهم بندی شده
patch cord
سیم سرهم بندی
patch panel
تابلوی سرهم بندی
patchboard
تخته سرهم بندی
identikits
سرهم بندی شده
shake-ups
سرهم بندی دگرگونی
ersatz
سرهم بندی شده
shake-up
سرهم بندی دگرگونی
what a pretty mess he made
خوب سرهم بندی کرد
patches
سرهم کردن
assemble
سرهم کردن
patch
سرهم کردن
assembled
سرهم کردن
assembles
سرهم کردن
assembly line
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly lines
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
grades
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
rating
طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings
طبقه بندی کردن درجه بندی
rig
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigs
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
laggin
اب بندی کردن اب بندی ناوها
overpacking
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
gaduate
درجه بندی کردن تغلیظ کردن
resort
جدا کردن طبقه بندی کردن
to put on
شرط بندی کردن تحمیل کردن
segregation
جدا کردن درجه بندی کردن
grade
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
portion
تسهیم کردن سهم بندی کردن
sorted
دسته کردن طبقه بندی کردن
typed
ماشین کردن طبقه بندی کردن
portions
تسهیم کردن سهم بندی کردن
resorted
جدا کردن طبقه بندی کردن
sorts
دسته کردن طبقه بندی کردن
type
ماشین کردن طبقه بندی کردن
break down
تجزیه کردن طبقه بندی کردن
types
ماشین کردن طبقه بندی کردن
grades
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
partitions
جدا کردن جزء بندی کردن
sort
دسته کردن طبقه بندی کردن
partition
جدا کردن جزء بندی کردن
resorts
جدا کردن طبقه بندی کردن
gradate
درجه بندی کردن مخلوط کردن
hodge-podge
قاتی پاتی
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
mixed bag
هرچیز قاتی پاتی
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
subdivides
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
to make a muddle of
سر هم بندی کردن
underpins
پی بندی کردن
batten down
اب بندی کردن
underpin
پی بندی کردن
lacevi
بندی کردن
to make a mess of
سر هم بندی کردن
to nails up
سر هم بندی کردن
to pin up
بی بندی کردن
to mull a mull of
سر هم بندی کردن
seal
اب بندی کردن
underpinned
پی بندی کردن
caulk
اب بندی کردن
seals
اب بندی کردن
to take a snack
ته بندی کردن
sealing
اب بندی کردن
partitions
جزء بندی کردن
compartmentalize
فصل بندی کردن
compartmentalises
فصل بندی کردن
compartmentalized
بخش بندی کردن
partition
جزء بندی کردن
graduate
تقسیم بندی کردن
packets
بسته بندی کردن
impost
تعرفه بندی کردن
packet
بسته بندی کردن
rationing
جیره بندی کردن
compartmentalising
فصل بندی کردن
groupage
دسته بندی کردن
compartmentalises
بخش بندی کردن
compartmentalised
بخش بندی کردن
compartmentalised
فصل بندی کردن
to erect into
دسته بندی کردن به
compartmentalising
بخش بندی کردن
compartmentalize
بخش بندی کردن
impone
شرط بندی کردن
compartmentalized
فصل بندی کردن
sort
دسته بندی کردن
to categorize
دسته بندی کردن
to categorize
طبقه بندی کردن
pack
بسته بندی کردن
packs
بسته بندی کردن
subsuming
رده بندی کردن
subsumed
رده بندی کردن
to lay out
باغچه بندی کردن
to categorize
رده بندی کردن
rally
دسته بندی کردن
to pay court
عرض بندی کردن
to provide against
پیش بندی کردن
to lay out
خیابان بندی کردن
subsume
رده بندی کردن
graduate
طبقه بندی کردن
aggroup
طبقه بندی کردن
grades
درجه بندی کردن
paginate
صفحه بندی کردن
subsumes
رده بندی کردن
parceling
بسته بندی کردن
paricle size analysis
دانه بندی کردن
to form into groups
دسته بندی کردن
group
دسته بندی کردن
to form into groups
گروه بندی کردن
grades
دسته بندی کردن
pigeonhole
طبقه بندی کردن
groups
دسته بندی کردن
grade
دسته بندی کردن
graduate
درجه بندی کردن
break down
تقسیم بندی کردن
graduating
تقسیم بندی کردن
graduating
درجه بندی کردن
graduating
طبقه بندی کردن
grade
درجه بندی کردن
graduates
تقسیم بندی کردن
layer
طبقه بندی کردن
graduates
درجه بندی کردن
layers
طبقه بندی کردن
graduates
طبقه بندی کردن
triangulation
مثلث بندی کردن
compartmentalizes
فصل بندی کردن
prioritized
اولویت بندی کردن
classifies
طبقه بندی کردن
classifies
دسته بندی کردن
wraps
بسته بندی کردن
classifies
رده بندی کردن
hoodwinking
چشم بندی کردن
wrap
بسته بندی کردن
rank
رتبه بندی کردن
echelonment
رده بندی کردن
phrases
کلمه بندی کردن
phrased
کلمه بندی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com