Dictiornary-Farsi | سرهم پیوسته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (8 milliseconds)

English	Persian
end to end	سرهم پیوسته


Other Matches

away	پیوسته بطور پیوسته
patch	سرهم کردن
sequential <adj.>	پشت سرهم
successive <adj.>	پشت سرهم
consecutive <adj.>	پشت سرهم
tinkerer	سرهم بند
tandom	پشت سرهم
blow-by-blow	پشت سرهم
patches	سرهم کردن
blow by blow	پشت سرهم
consecutive	پشت سرهم
tinker	سرهم بندی
at a stretch	پشت سرهم
tinkered	سرهم بندی
tinkering	سرهم بندی
fiddle around <idiom>	سرهم بندی
botchery	سرهم بندی
tinkers	سرهم بندی
patchery	سرهم بندی
bursts	پشت سرهم
patching	سرهم بندی
seriate	پشت سرهم
burst	پشت سرهم
in quick succession	تندپشت سرهم
flimfalmmer	سرهم بند
successive	پشت سرهم
snow job	سرهم بندی
assembles	سرهم کردن
assemble	سرهم کردن
assembled	سرهم کردن
awkward	سرهم بند
patch panel	تابلوی سرهم بندی
shake-up	سرهم بندی دگرگونی
shake up	سرهم بندی دگرگونی
railroads	سرهم بندی کردن
patchboard	تخته سرهم بندی
tandem computers	کامپیوترهای پشت سرهم
railroad	سرهم بندی کردن
bungled	سرهم بندی کردن
bungle	سرهم بندی کردن
bungles	سرهم بندی کردن
bungling	سرهم بندی کردن
to knock together	سرهم بندی کردن
slub	سرهم بندی کردن
seriate	پشت سرهم اوردن
patch cord	سیم سرهم بندی
shake-ups	سرهم بندی دگرگونی
day and night <idiom>	شب وروز پشت سرهم
identikits	سرهم بندی شده
bunlge	سرهم بندی کردن
identikit	سرهم بندی شده
ersatz	سرهم بندی شده
arcade	طاقهای پشت سرهم
burst mode	وجه پشت سرهم
jerry build	سرهم بندی کردن
flimflam	سرهم بندی کردن
burst mode	وضعیت پشت سرهم
to patch up	خواباندن سرهم بندی کردن
chain-smoker	کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
chain smoker	کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
He is a chain smoker.	پشت سرهم سیگار می کشد
chain-smokers	کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
foozle	بدزدن سرهم بندی کردن
what a pretty mess he made	خوب سرهم بندی کرد
piece part	قطعه سرهم و جدا نشدنی
i wrote letter a letter	چندین کاغذ پشت سرهم نوشتم
slubber	نخ نیم تاب سرهم بندی کردن
fudging	نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudges	نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudged	نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudge	نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fugue	قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
fugues	قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
eternal	پیوسته
for ever and aday	پیوسته
continous	پیوسته
incessantly	پیوسته
on and on	پیوسته
on end	پیوسته
d. in	پیوسته
cursive	پیوسته
affined	پیوسته
alway	پیوسته
for evermore	پیوسته
coalescent	پیوسته
in connexion with	پیوسته به
legato	پیوسته
conjoint	پیوسته
everywhen	پیوسته
coadunate	پیوسته
attached	پیوسته
ceaseless	پیوسته
annexed	پیوسته
concomitant	پیوسته
continual	پیوسته
round-the-clock	پیوسته
non-stop	پیوسته
uninterrupted	پیوسته
married	پیوسته
continued	پیوسته
burst	پیوسته
bursts	پیوسته
continuous	پیوسته
contiguous	پیوسته
ceaselessly	پیوسته
never ceasing	پیوسته
cohesive	به هم پیوسته
allied	پیوسته
perpetually	پیوسته
proximate	پیوسته
syndetic	پیوسته
unremittingly	پیوسته
incessant	پیوسته
non procedural language	زبان برنامه سازی که دستورات را پشت سرهم اجرا نمیکند و نه توابع فراخوان را
nid nod	پیوسته جنباندن
collateral measures	اقدامت پیوسته
permanent water level	تراز پیوسته اب
ex post	بوقوع پیوسته
connected measures	اقدامت پیوسته
flow chip	براده پیوسته
continuous processing	پردازش پیوسته
continuous scrolling	حرکت پیوسته
continuous spectrum	طیف پیوسته
continuous tone	اهنگ پیوسته
continuous tone	ته رنگ پیوسته
continuous traffic line	خط پیوسته امد و شد
continuous variable	متغیر پیوسته
gamopetalous	پیوسته گلبرگ
gamophyllous	پیوسته برگ
symphsis	عضو پیوسته
inseparate	بهم پیوسته
without rest	پیوسته لاینقطع
thereunto	بضمیمیه ان پیوسته به ان
insobriety	شرب پیوسته
to be in a state of f.	پیوسته درتغییربودن
to whittle at	پیوسته بریدن
vicinal	در همسایگی پیوسته
sympetalous	پیوسته گلبرگ
indiscrete	بهم پیوسته
gamosepalous	پیوسته کاسبرگ
nid nod	پیوسته جنبیدن
linked list	لیست پیوسته
sustained yield	بازده پیوسته
incessant drinking	پیوسته گساری
without intermission	پیوسته لاینقطع
continuous process	فرایند پیوسته
adjoins	پیوسته بودن
conjunct	بهم پیوسته
contiguous	همجوار پیوسته
connecting arrangement	ترتیب پیوسته
peal	صدای پیوسته
continuate	پیوسته بهم
diligence	کوشش پیوسته
compacts	بهم پیوسته
compacting	بهم پیوسته
compacted	بهم پیوسته
compact	بهم پیوسته
collective	بهم پیوسته
burster	فرم پیوسته
adjoined	پیوسته بودن
adjoin	پیوسته بودن
peals	صدای پیوسته
pealing	صدای پیوسته
pealed	صدای پیوسته
haunt	پیوسته امدن به
haunts	پیوسته امدن به
whittle	پیوسته کم کردن
accrete	بهم پیوسته
burst mode	حالت پیوسته
diligency	کوشش پیوسته
continuous data	دادههای پیوسته
continuous paper	کاغذ پیوسته
full time	پیوسته کار
continuous function	تابع پیوسته
aggregates	بهم پیوسته
aggregate	بهم پیوسته
continuous form	ورقه پیوسته
continuous forms	ورقههای پیوسته
against	پیوسته مجاور
continuous error	خطای پیوسته
continuous phase	فاز پیوسته
forever	جاویدان پیوسته
accretion	رشد پیوسته
continuous distributions	توزیع پیوسته
continuous duty	کار پیوسته
assembly lines	دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly line	دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
zigzagged	خطوط جناغی پیوسته
steadies	پیوسته ویکنواخت کردن
zigzag	خطوط جناغی پیوسته
to chop and change	پیوسته تغییررای دادن
zigzagging	خطوط جناغی پیوسته
zigzags	خطوط جناغی پیوسته
steady	پیوسته ویکنواخت کردن
steadiest	پیوسته ویکنواخت کردن
so let us always be kind	پیوسته مهربان باشیم
steadying	پیوسته ویکنواخت کردن
to breed in and in	پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
statement with debate	بیانیه با بحث پیوسته
steadied	پیوسته ویکنواخت کردن

end to end

سرهم پیوسته