Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
to choir a hymn
سرودی راباهم خواندن
Other Matches
to wed one quality to onether
دوصفت راباهم توام کردن
hymnals
سرودی
hymnic
سرودی
hymnal
سرودی
melic
سرودی
lyric
سرودی خواندنی
anthem
سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
anthems
سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
lilt
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilts
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
antiphon
سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دستهء دیگرخوانده میشود
parbasis
سرودی که دسته تهلیل خوانان بنام سازنده ان وبعنوان تماشاکنندگان میخواند
palinode
قطعه شعر یا سرودی که مطلب شعر یا سرود قبلی راانکار کند
read head
هد خواندن راس خواندن
head crash
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
extends
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
reads
خواندن
intone
خواندن
misread
بد خواندن
lip-reads
لب خواندن
lip-read
لب خواندن
intoned
خواندن
lip read
لب خواندن
misreading
بد خواندن
intones
خواندن
intoning
خواندن
read
خواندن
recitation
از بر خواندن
recitations
از بر خواندن
misreads
بد خواندن
rhapsodiz
خواندن
reading
خواندن
to take lessons
یا خواندن
reading age
سن خواندن
readings
خواندن
cite
به دادگاه خواندن
cited
به دادگاه خواندن
cites
به دادگاه خواندن
reading station
ایستگاه خواندن
r/w
خواندن- نوشتن
citing
به دادگاه خواندن
reading span
فراخنای خواندن
reading readiness
امادگی خواندن
reading speed
سرعت خواندن
quirister
باجمع خواندن
psalmodize
زبور خواندن
raw head
نوک خواندن
read head
نوک خواندن
read pulse
تپش خواندن
numerate
خواندن یاشمردن
read strobe
بارقه خواندن
read/write
خواندن- نوشتن
readability
قابلیت خواندن
reading disability
ناتوانی در خواندن
reading habit
عادت خواندن
reading quotient
بهر خواندن
readout
خواندن بازخواندن
reading rate
سرعت خواندن
rhapsodiz
از بر خواندن سرودن
bastardize
حرامزاده خواندن
nondestructive read
خواندن غیرمخرب
destructive read
خواندن مخرب
trills
با تحریر خواندن
trilled
با تحریر خواندن
trill
با تحریر خواندن
scans
با وزن خواندن
scanned
با وزن خواندن
spelled
پی بردن به خواندن
spells
پی بردن به خواندن
lull
لالایی خواندن
cantillate
با اواز خواندن
chitter
اواز خواندن
criminate
مجرم خواندن
criminiate
مرجم خواندن
lulls
لالایی خواندن
lulling
لالایی خواندن
lulled
لالایی خواندن
scan
با وزن خواندن
parallel reading
خواندن موازی
chortling
سرودوتسبیح خواندن
misreading
غلط خواندن
brags
رجز خواندن
bragging
رجز خواندن
bragged
رجز خواندن
brag
رجز خواندن
perusing
بدقت خواندن
peruses
بدقت خواندن
perused
بدقت خواندن
beatified
مبارک خواندن
beatifies
مبارک خواندن
beatify
مبارک خواندن
chortles
سرودوتسبیح خواندن
chortled
سرودوتسبیح خواندن
chortle
سرودوتسبیح خواندن
lullaby
لالایی خواندن
lullabies
لالایی خواندن
misreads
غلط خواندن
misread
غلط خواندن
beatifying
مبارک خواندن
peruse
بدقت خواندن
to bid d. to
بمبارزه خواندن
to read wrong
اشتباه
[ی]
خواندن
spell
پی بردن به خواندن
to song a song
سرود خواندن
boast
رجز خواندن
to throw down the glove
بمبارزه خواندن
boasted
رجز خواندن
boasts
رجز خواندن
readable
قابل خواندن
unreadable
نامستحق خواندن
rehearsals
تمرین از بر خواندن
rehearsal
تمرین از بر خواندن
unreadable
غیرقابل خواندن
To misread the facts . To infer wrongly .
کور خواندن
to fling down the gauntlet
بمبارزه خواندن
to glance
بشتاب خواندن
to go to school
درس خواندن
to read out
بلند خواندن
to call to witness
بگواهی خواندن
see through
<idiom>
فکر کسی را خواندن
bidden
خواندن پیشنهاد دادن
photodigital memory
خواندن چند بار
recite
با صدایی موزون خواندن
read restore cycle
چرخه خواندن و ترمیم
chanting
سرود یا اهنگ خواندن
chants
سرود یا اهنگ خواندن
invite
خواندن وعده گرفتن
chanted
سرود یا اهنگ خواندن
when reading a book
در حال خواندن کتابی
chant
سرود یا اهنگ خواندن
invited
خواندن وعده گرفتن
invites
خواندن وعده گرفتن
recited
با صدایی موزون خواندن
recites
با صدایی موزون خواندن
he took to books
پرداخت به کتاب خواندن
studies
درس خواندن خوانش
study
درس خواندن خوانش
studying
درس خواندن خوانش
direct read after write
خواندن مستقیم پس از نوشتن
vocal
اوازی ویژه خواندن
vocals
اوازی ویژه خواندن
to read over something
چیزی را کاملا خواندن
to read through something
چیزی را کاملا خواندن
skims
بطور سطحی خواندن
skimmed
بطور سطحی خواندن
skim
بطور سطحی خواندن
reciting
با صدایی موزون خواندن
psalm
سرود مذهبی خواندن
psalms
سرود مذهبی خواندن
sings
سرود خواندن سراییدن
sing
تصنیف اواز خواندن
sing
سرود خواندن سراییدن
sings
تصنیف اواز خواندن
paganize
کافرو زندیق خواندن
orate
نطق کردن خواندن
nonoverlap processing
روشی که به وسیله ان خواندن
nondestructive
خواندن غیر مخرب
speak one's piece
<idiom>
فکر کسی را خواندن
literacy
سواد خواندن ونوشتن
read/write head
نوک خواندن / نوشتن
to strike up
خواندن یازدن اغازکردن
to study for the bar
درس حقوق خواندن
to tune up
خواندن ونواختن اغازکردن
the three r's
خواندن ونوشتن وحساب
literacy
قادر به خواندن بودن
reemploy
دوباره بخدمت خواندن
To read someone s mind (thoughts).
فکر کسی را خواندن
read write cycle
چرخه خواندن و نوشتن
read write head
نوک خواندن و نوشتن
to get wise to someone
<idiom>
دست کسی را خواندن
read write privilege
امتیاز خواندن- نوشتن
to serve with a summons
با خواست برگ خواندن
image interpreter
متخصص خواندن عکس هوایی
machine readable
قابل خواندن توسط ماشین
monroe diagnostic reading test
ازمون تشخیص خواندن مونرو
ortorian
کسیکه شرکت در خواندن بنماید
rwm
حافظه خواندن و نوشتن emory
to pipe up
زدن یا خواندن اغاز کردن
sight-reads
بدون مطالعه قبلی خواندن
burn the midnight oil
<idiom>
تا دیر وقت درس خواندن
to spell out
بزحمت خواندن یا هجی کردن
he could read the future
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
prelect
سخنرانی کردن خطا به خواندن
he cannot read or write
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
sight read
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-read
بدون مطالعه قبلی خواندن
to read through something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
singsong
بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن
sight-read
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
t i. afauit to a person
کسی را خطا کار خواندن
sight-reading
بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-reading
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
To drum something into someones head .
مطلبی را به گوش کسی خواندن
sight read
بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-reads
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
praelect
سخنرانی کردن خطا به خواندن
to read over something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read off
از روی چیزی خواندن بلندخواندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com