English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
To make a racket. سروصدا راه انداختن ( جنجال )
Other Matches
raved جار و جنجال راه انداختن
rave جار و جنجال راه انداختن
raves جار و جنجال راه انداختن
tumult اغتشاش کردن جنجال راه انداختن
hell سروصدا راه انداختن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
tumult جنجال
bobbery جنجال
donnybrook جنجال
dirdum جنجال
jangled جنجال
jangles جنجال
kerfuffles جنجال
kerfuffle جنجال
termagancy جنجال
hubbub جنجال
rowdiness جنجال
brawl جنجال
brawled جنجال
brawling جنجال
brawls جنجال
jangling جنجال
jangle جنجال
garboil جنجال
scuffle جنجال مشاجره
scuffled جنجال مشاجره
scuffles جنجال مشاجره
scuffling جنجال مشاجره
jangling جنجال کردن
hoop-las جار و جنجال
hoop-la جار و جنجال
whoopla جنجال و سر وصدا
pother سر وصدا جنجال
rumbustious <adj.> جنجال آفرین
brabble جنجال کردن
jangles جنجال کردن
jangle جنجال کردن
hot <adj.> جنجال آفرین
jangled جنجال کردن
brannigan داد و بیداد جنجال
stramash خرد کردن جنجال
zippy طر سروصدا
fussing سروصدا
slumb بی سروصدا
small-town کم سروصدا
slumbery بی سروصدا
fusses سروصدا
fuss سروصدا
slumbrous بی سروصدا
fussed سروصدا
noise سروصدا
brabble سروصدا
insidiously بی سروصدا
slumberous بی سروصدا
blatancy سروصدا
vociferous پر سروصدا
vociferance سروصدا
vociferant پر سروصدا
romps سروصدا
romped سروصدا
romping سروصدا
stramash سروصدا
romp سروصدا
noises سروصدا
bruit گزارش سروصدا
high jinks سروصدا و شادی
rave-up مهمانی پر سروصدا
The noise died down. سروصدا ها خوابید
clamor غوغا سروصدا
swash سروصدا جریان اب
rave-ups مهمانی پر سروصدا
clamouring غوغا سروصدا
eclat سروصدا زیاد
messan ادم پر سروصدا
clamours غوغا سروصدا
clamoured غوغا سروصدا
clamour غوغا سروصدا
rave-ups کنسرت پر سروصدا و پرهیجان
razzamatazz سروصدا [اصطلاح روزمره]
hoopla سروصدا [اصطلاح روزمره]
razzmatazz سروصدا [اصطلاح روزمره]
explosions بیرون ریزی سروصدا
doodle فریفتن سروصدا کردن
rave-up کنسرت پر سروصدا و پرهیجان
doodled فریفتن سروصدا کردن
The noise kept me awake . سروصدا نگذاشت بخوابم
shivaree سروصدا [اصطلاح روزمره]
funfair سروصدا [اصطلاح روزمره]
explosion بیرون ریزی سروصدا
carnival [American E] سروصدا [اصطلاح روزمره]
doodling فریفتن سروصدا کردن
doodles فریفتن سروصدا کردن
hustle and bustle سروصدا [اصطلاح روزمره]
I wI'll achieve my purpose (goals) quietly. بی سروصدا منظورم راعملی خواهم کرد
What are those strange noises? این سروصدا های عجیب وغریب چیست ؟
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down پایین انداختن انداختن
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
omits انداختن
emplace جا انداختن
hewing انداختن
to fire off a postcard انداختن
blob لک انداختن
brush finish خط انداختن
to hew down انداختن
hitched انداختن
blobs لک انداختن
hitches انداختن
hitch انداختن
jaculate انداختن
hitching انداختن
spill انداختن
omitted انداختن
spilling انداختن
thrusting انداختن
floriate گل انداختن در
thrusts انداختن
throw انداختن
sling انداختن
spilled or spilt انداختن
retroject پس انداختن
run home جا انداختن
slinging انداختن
slings انداختن
lash vt انداختن
throwing انداختن
throws انداختن
spills انداختن
hewed انداختن
to draw lots انداختن
omitting انداختن
hew انداختن
thrust انداختن
lay away انداختن
leave out انداختن
deracination بر انداختن
let fall انداختن
souse انداختن
to lay by the heels بر انداختن
felling انداختن
felled انداختن
relegating انداختن
line خط انداختن در
lines خط انداختن در
relegates انداختن
relegated انداختن
relegate انداختن
fell انداختن
spilled انداختن
hurls انداختن
hurled انداختن
fells انداختن
stagger از پا انداختن
prostrate از پا انداختن
pilling تل انداختن
launch به اب انداختن
launched به اب انداختن
string زه انداختن به
launches به اب انداختن
launching به اب انداختن
hurl انداختن
bottom ته انداختن
bottoms ته انداختن
deleting انداختن
to pick off تک تک انداختن
to leave out انداختن
hewn انداختن
to let fall انداختن
to let drop انداختن
benite به شب انداختن
hews انداختن
omit انداختن
to put back پس انداختن
ruts خط انداختن
to play a searchlight انداختن
rut خط انداختن
deletes انداختن
flinging انداختن
flings انداختن
fling انداختن
to skips over انداختن
overthrows بر انداختن
delete انداختن
overthrown بر انداختن
overthrowing بر انداختن
overthrow بر انداختن
overthrew بر انداختن
deleted انداختن
wharfs لنگر انداختن
risking به خطر انداختن
wharves لنگر انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com