Dictiornary-Farsi | سرکش گذاردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
stroke	سرکش گذاردن
stroked	سرکش گذاردن
strokes	سرکش گذاردن
stroking	سرکش گذاردن


Other Matches

randy	سرکش
turbulent	سرکش
contumacious	سرکش
froward	سرکش
indomitable	سرکش
hard mouthed	سرکش
stroppy	سرکش
unyielding	سرکش
malcontent	سرکش
rebellous	سرکش
malcontents	سرکش
stiff hearted	سرکش
recalcitrant	سرکش
naughtier	سرکش
naughtiest	سرکش
naughty	سرکش
irrepressible	سرکش
disobedient	سرکش
refractory	سرکش
insubordinate	سرکش
inelastic	شق سرکش
indocile	سرکش
rebels	سرکش
rebelled	سرکش
malignant	سرکش
unruly	سرکش
rebelling	سرکش
wanton	سرکش
rowdy	سرکش
rebellious	سرکش
rebel	سرکش
restive	بیقرار سرکش
never say die	سرکش سر سخت
mettlesome	اتش مزاج سرکش
undaunted	رام نشده سرکش
to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
rogues	حیوان عظیم الجثه سرکش
rogue	حیوان عظیم الجثه سرکش
invested	گذاردن
investing	گذاردن
invests	گذاردن
invest	گذاردن
instate	گذاردن
skews	کج گذاردن
tables	تو گذاردن
tabled	تو گذاردن
table	تو گذاردن
skew	کج گذاردن
tabling	تو گذاردن
impone	گذاردن
skewing	کج گذاردن
repose	گذاردن
set	گذاردن
to leave out	جا گذاردن
sets	گذاردن
lay	گذاردن
to lay it on with a trowel	گذاردن
lays	گذاردن
to lay it on thick	گذاردن
reposal	گذاردن
setting up	گذاردن
assessed	خراج گذاردن بر
encapsulates	درکپسول گذاردن
encapsulate	درکپسول گذاردن
encapsulating	درکپسول گذاردن
interpose	پا به میان گذاردن
interposed	پا به میان گذاردن
interposes	پا به میان گذاردن
tables	معوق گذاردن
tabled	معوق گذاردن
to join in	پامیان گذاردن
table	معوق گذاردن
bestows	امانت گذاردن
bestowing	امانت گذاردن
bestowed	امانت گذاردن
bestow	امانت گذاردن
interposing	پا به میان گذاردن
exposing	روباز گذاردن
exposing	بی حفاظ گذاردن
put-up	در فرف گذاردن
endorsing	صحه گذاردن
put up	در فرف گذاردن
shelved	در قفسه گذاردن
assess	خراج گذاردن بر
exposes	روباز گذاردن
exposes	بی حفاظ گذاردن
expose	روباز گذاردن
expose	بی حفاظ گذاردن
adopt	نام گذاردن
endorses	صحه گذاردن
endorsed	صحه گذاردن
endorse	صحه گذاردن
assessing	خراج گذاردن بر
assesses	خراج گذاردن بر
shelve	در قفسه گذاردن
put away	کنار گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
interlay	در میان گذاردن
to step in	پامیان گذاردن
to strike in	پامیان گذاردن
underdo	از کار کم گذاردن
incase	در جعبه گذاردن
work on/upon <idiom>	تفثیر گذاردن
imburse	درکیسه گذاردن
leave alone	تنها گذاردن
to leave unsaid	نا گفته گذاردن
pyx	درجعبه گذاردن
pt down	کنار گذاردن
placing at disposal	در دسترس گذاردن
reposit	ودیعه گذاردن
novelize	بدعت گذاردن
to d. up	خوراک گذاردن
to leave behind	باقی گذاردن
to leave behind	درپس گذاردن
leave alone	بحال گذاردن
gage	وثیقه گذاردن
award	امانت گذاردن
imprints	گذاردن زدن
imprinted	گذاردن زدن
imprint	گذاردن زدن
pouches	درجیب گذاردن
pouch	درجیب گذاردن
suspends	معوق گذاردن
suspending	معوق گذاردن
suspend	معوق گذاردن
embowel	در روده گذاردن
demark	نشان گذاردن
contradistinguish	فرق گذاردن
bulid	بنیان گذاردن
thwarted	بی نتیجه گذاردن
thwart	بی نتیجه گذاردن
tabling	معوق گذاردن
impressed	نشان گذاردن
check	نشان گذاردن
leaving	باقی گذاردن
leave	باقی گذاردن
schedules	دربرنامه گذاردن
scheduled	دربرنامه گذاردن
reverence	احترام گذاردن
checked	نشان گذاردن
place	در محلی گذاردن
impress	باقی گذاردن
demarcate	نشان گذاردن
innovating	بدعت گذاردن
innovates	بدعت گذاردن
innovated	بدعت گذاردن
impressing	نشان گذاردن
impresses	نشان گذاردن
consign	امانت گذاردن
placing	در محلی گذاردن
places	در محلی گذاردن
impressed	باقی گذاردن
consigned	امانت گذاردن
consigning	امانت گذاردن
impress	نشان گذاردن
innovate	بدعت گذاردن
demarcated	نشان گذاردن
demarcates	نشان گذاردن
collocated	پهلوی هم گذاردن
collocates	پهلوی هم گذاردن
consigns	امانت گذاردن
silo	در سیلو گذاردن
skew	اریب گذاردن
collocating	پهلوی هم گذاردن
awarded	امانت گذاردن
skewing	اریب گذاردن
awards	امانت گذاردن
skews	اریب گذاردن
collocate	پهلوی هم گذاردن
awarding	امانت گذاردن
demarcating	نشان گذاردن
procrastinate	معوق گذاردن
procrastinated	معوق گذاردن
procrastinates	معوق گذاردن
procrastinating	معوق گذاردن
sash	پنجره گذاردن
schedule	دربرنامه گذاردن
impresses	باقی گذاردن
checks	نشان گذاردن
impressing	باقی گذاردن
sashes	پنجره گذاردن
degenerated	روبه انحطاط گذاردن
degenerates	روبه انحطاط گذاردن
degenerate	روبه انحطاط گذاردن
degenerating	روبه انحطاط گذاردن
inserting	در جوف چیزی گذاردن
thole	گذاردن اجازه دادن
diaphragm	حجاب یاپرده گذاردن
diaphragms	حجاب یاپرده گذاردن
shuffle off	بدوش دیگری گذاردن
insert	در جوف چیزی گذاردن
crates	صندوقه درجعبه گذاردن
disremember	درطاق نیسان گذاردن
deposit in the bank	در بانک به ودیعه گذاردن
tick	خطنشان گذاردن خط کشیدن
overindulge	زیاد ازاد گذاردن
overprice	بیش از حد قیمت گذاردن
ticked	خطنشان گذاردن خط کشیدن
ticks	خطنشان گذاردن خط کشیدن
deposit with the bank	در بانک ودیعه گذاردن