Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 224 (16 milliseconds)
English
Persian
wander
سرگردان بودن
wandered
سرگردان بودن
wanders
سرگردان بودن
to be on tenter hooks
سرگردان بودن
to be on tenters
سرگردان بودن
Search result with all words
moon
سرگردان بودن اواره بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
straggle
هرزه روییدن سرگردان بودن
straggle
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggled
هرزه روییدن سرگردان بودن
straggled
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggles
هرزه روییدن سرگردان بودن
straggles
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling
هرزه روییدن سرگردان بودن
straggling
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
traipse
سرگردان بودن ول گشتن
traipsed
سرگردان بودن ول گشتن
traipses
سرگردان بودن ول گشتن
traipsing
سرگردان بودن ول گشتن
strangle
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
to knock about
سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
Other Matches
erratic
سرگردان
adrift
سرگردان
wanderer
سرگردان
runabouts
سرگردان
runabout
سرگردان
straggler
سرگردان
mazed
سرگردان
strafes
سرگردان
strays
سرگردان
dp
سرگردان
straying
سرگردان
stray
سرگردان
strayed
سرگردان
discursive
سرگردان
stragglers
سرگردان
strafe
سرگردان
forlorn
سرگردان
strafed
سرگردان
vortices
سرگردان
vortexes
سرگردان
gadabout
سرگردان
wandering
سرگردان
vortex
سرگردان
wanderings
سرگردان
astray
سرگردان
straggles
سرگردان اواره
derelict
ناو سرگردان
wander
سرگردان شدن
wandered
سرگردان شدن
straggled
سرگردان اواره
to lead a
سرگردان کردن
wanders
سرگردان شدن
straggle
سرگردان اواره
straggling
سرگردان اواره
to go a
سرگردان شدن
straying
گم شده یا سرگردان .
to be
[left]
stranded
سرگردان شدن
stragglers
فراری سرگردان
strays
گم شده یا سرگردان .
stray
گم شده یا سرگردان .
straggler
فراری سرگردان
stray current
جریان سرگردان
errantly
بطور سرگردان
eddy current
جریان سرگردان
extravagate
سرگردان شدن
divagate
سرگردان شدن
errant
سرگردان حادثه جو
to be in a quandery
سرگردان یامتحیرشدن
frustrated cargo
کالای سرگردان
dodger
دور سرگردان جاخالی کن
dodgers
دور سرگردان جاخالی کن
ghost signals
علایم راداری سرگردان
erratically
بطور سیاریا سرگردان
awash
سرگردان بر روی امواج دریا
roil
مخلوط کردن سرگردان شدن
chaining
اتصال اجزا با استفاده از روش زنجیره سرگردان
loose
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
looser
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
loosest
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
spasur
سیستم اکتشاف فضایی که مخصوص کشف اشیاء سرگردان در فضای جو زمین است
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
teleran system
نوعی سیستم ناوبری که بااستفاده از رادارهای زمینی و سیستم تلویزیونی هواپیماهای سرگردان دراطراف محوطه فرودگاه را به باند هدایت میکند
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
consist
شامل بودن عبارت بودن از
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
agrees
متفق بودن همرای بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
To be stranded.
دربدر شدن ( سرگردان شدن )
strays
سرگردان شدن منحرف شدن
stray
سرگردان شدن منحرف شدن
straying
سرگردان شدن منحرف شدن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
stand
بودن واقع بودن
profiteer
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
to think ill of any one
بودن
teems
پر بودن
teeming
پر بودن
teem
پر بودن
stink
بد بودن
incompactness
ول بودن
stinks
بد بودن
dubiosity
در شک بودن
to bargain for
بودن
judders
لق بودن
exists
بودن
existed
بودن
exist
بودن
ween
بودن
put one's cards on the table
<idiom>
رک بودن
to hold water
ضد آب بودن
juddering
لق بودن
juddered
لق بودن
judder
لق بودن
concentricity
بودن
To be all adrift.
سر در گم بودن
consecutiveness
پی در پی بودن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate.
دو دل بودن
to chop and change
دو دل بودن
be adequate
بس بودن
sufficed
بس بودن
suffice
بس بودن
to kick the beam
کم بودن
wobble
لق بودن
to be
بودن
to find oneself
بودن
suffices
بس بودن
justness
حق بودن
reach
بس بودن
teemed
پر بودن
to be in two minds
دو دل بودن
suffice
بس بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com