Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
vertiginous
سرگیجهای دوران کننده
Other Matches
business cycle
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
closed cycle reactor system
در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
Safavid period
دوران صفویه
[اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
rotation
دوران
vertigo
دوران
swimming
دوران
eras
دوران
circulations
دوران
circulation
دوران
era
دوران
periods
دوران
gyrations
دوران
gyration
دوران
period
دوران
cycles
دوران
cycle
دوران
cycled
دوران
revolutions
چرخش دوران
qyaternary
دوران چهارم
fulcrum
نقطه دوران
axis of rotation
محور دوران
sense of rotation
جهت دوران
revolution
چرخش دوران
revolution
دوران شورش
revolutions
دوران شورش
lucid interval
دوران افاقه
races
دوران مسیر
raced
دوران مسیر
race
دوران مسیر
life
دوران زندگی
rotation
چرخش دوران
rotate
دوران کردن
rotation about a line
دوران دور یک خط
rotated
دوران کردن
angle of rotation
زاویه دوران
rotates
دوران کردن
aftertime
دوران پیری
dizzy
دچار دوران سر
climacteric
دوران یائسگی زن
paleozoic
دوران اول
off season
در دوران کم کاری
the whirligig of fashion
دوران دایمی مد
stound
دوران درد
distance between centers
طول دوران
lives
دوران زندگی
till in old
[great]
age
تا در دوران سالمندی
plane of rotation
سطح دوران
circulation
دوران خون
off season
در دوران کسادی
peacetime
دوران صلح
space age
دوران کیهان
wifehood
دوران زوجیت
circulations
دوران خون
wartime
دوران جنگ
rotation about a point
دوران دور یک نقطه
geriatrist
امراض دوران پیری
off season
وابسته به این دوران
spinning
چرخش
[گردش]
[دوران ]
geriatrician
امراض دوران پیریgyrfalcon
revolution
دور دوران کامل
azoic
دوران ماقبل تاریخ
golden ages
دوران رونق و رفاه
obligated tour
دوران مشمولیت وفیفه
revolutions
دور دوران کامل
circulatory
مربوط یه دوران خون
golden age
دوران رونق و رفاه
seasoned
دوران چاشنی زدن
seasons
دوران چاشنی زدن
season
دوران چاشنی زدن
geocentric
دوران زمین مرکزی
instantaneous center of rotation
مرکز دوران لحظهای
rotational
دوران گردش بدور
rotation around
[about]
a point
دوران دور نقطه ای
jumped-up
تازه به دوران رسیده
rotation
دوران گردش بدور
iceman
یخی بستر دوران یخ
anthropic
مربوط به دوران پیدایش انسان
yaw
دوران هواپیما حول محورقائم
peripheral course
دوران پیش دانشگاهی نظامی
yawed
دوران هواپیما حول محورقائم
long run period
دوران محاسبه بلند مدت
protectorate
دوران حکومت کرامول درانگلستان
age earnings profile
برنامه درامد در دوران زندگی
Victoriana
وابسته به دوران ملکه ویکتوریا
retrograde
دوران در خلاف جهت معمول
protectorates
دوران حکومت کرامول درانگلستان
gyrate
چرخ زدن دوران داشتن
whirligig of something
دوران دایمی
[اصطلاح مجازی]
rotation about ...
دوران دور ...
[محوری یا جایی]
whirls
چرخش یا دوران جریان سیال
gyrating
چرخ زدن دوران داشتن
whirl
چرخش یا دوران جریان سیال
whirled
چرخش یا دوران جریان سیال
Early Christian architecture
سبک معماری دوران مسیحیت
whirling
چرخش یا دوران جریان سیال
unemployment benefit
کمک دریافتی در دوران بیکاری
The whirligig of time revolves.
دوران دایمی زمان می چرخد.
mesozoic era
دوران دوم زمین شناسی
Difficult times lie ahead.
دوران سختی درپیش است
gyrated
چرخ زدن دوران داشتن
gyrates
چرخ زدن دوران داشتن
periods
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
It reminds me of my schooldays .
مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
lathe center
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
vorticity
میزان برداری دوران موضعی سیال
lying in
دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
Pre-Raphaelite
هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
Pre-Raphaelites
هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
twist
دوران حول محور افقی پیچش
twisting
دوران حول محور افقی پیچش
twists
دوران حول محور افقی پیچش
paleontology
مبحث زیست شناسی دوران قدیم
paleocene
قسمتی از دوران سوم زمین شناسی
We are living in the age of mass communication.
ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
period
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
hallstatt
وابسته به دوران قبل از عصراهن اروپا
rolls
دوران حول محور طولی غلطش
rolled
دوران حول محور طولی غلطش
roll
دوران حول محور طولی غلطش
Edwardian
معماری دوران ادوارد اول و دوم وسوم
dog days
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
quadrangles
حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
quadrangle
حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
Edwardian
ادبیات و هنر و مد لباس دوران ادوارد هفتم
banks
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
paleontologist
ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
golden age
دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
golden ages
دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
rhythm method
روش تنظیم خانواده از راه شناخت دوران باروری زن
mastodon
پستانداری شبیه فیل که در دوران الیگوسن وپلیستوسن میزیسته
ornithopter
هواپیمایی که در ان بالهاحول محوری نوسان میکنندولی دوران نمیکنند
autumn
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
rotor incidence
زاویه بین سطوح عمود برمحور دوران و باد نسبی
shamanism
پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
lenten veil
پرده روی صلیب ومجسمه ها
[دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
inertia welding
جوشکاری توسط دوران سریع و فشار بین سطوح تماس
wheel mode
ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
autumns
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
pinning
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
disturbing moment
گشتاوری که در جهت دوران هواپیما حول یک محور بر ان اثر میکند
pin
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pinned
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
hunger cloth
پرده روی صلیب ومجسمه ها
[دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
pitch speed
حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
probation officer
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officers
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
dendrochronology
دوران شناسی و مطالعه قدمت محیط از روی حلقههای متشکله در چوب درختان
sabbatical year
در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
new deal
روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
pitch control
کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
wheel satellite
ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
vortex line
خطی که جهت ان در هر نقطه بر بردار دوران منطبق وخطوط مماس براین خط باجهت موضعی جریان موازی میباشند
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
gyro
برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
constant speed propeller
ملخی که سیستم کنترل ان دارای یک گاورنر و یک فیدبک بوده و گام ملخ را به منظورثابت نگه داشتن سرعت دوران تنظیم میکند
low cycle fatigue
خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
rate integration gyro
ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
combustion starter
مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
coriolis effect
پاسخهای فیزیولوژیکی شخصی که داخل یک محفظه در حال دوران در هر جهت بجز جهت موازی با محورهادرحال حرکت است
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
venerator
تکریم کننده ستایش کننده
coordinator
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
toasters
سرخ کننده برشته کننده
corruptor
فاسد کننده منحرف کننده
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
intermediary
وساطت کننده مداخله کننده
trimmer
دستکاری کننده صاف کننده
prosecutors
پیگرد کننده تعقیب کننده
intermediaries
وساطت کننده مداخله کننده
presenter
ارائه کننده معرفی کننده
hanger
اویزان کننده معلق کننده
the producer and the consumer
تولید کننده و مصرف کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com