Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
glide
سریدن اسان رفتن
glided
سریدن اسان رفتن
glides
سریدن اسان رفتن
Other Matches
coasts
سریدن سرازیر رفتن
coast
سریدن سرازیر رفتن
to roll by
اسان رفتن
to roll on
اسان رفتن
to sweep past
اسان رفتن
slides
سریدن
slip
سریدن
slide
سریدن
slipped
سریدن
slid
سریدن
slips
سریدن
illapse
سریدن
skidding
از سریدن بازداشتن
skids
به پهلو سریدن
skidding
به پهلو سریدن
skidded
از سریدن بازداشتن
skidded
به پهلو سریدن
glide ratio
نسبت سریدن
skid
از سریدن بازداشتن
skid
به پهلو سریدن
skids
از سریدن بازداشتن
to slide to the side
به آنطرف سریدن
slithered
سریدن خزیدن
slithering
سریدن خزیدن
slither
سریدن خزیدن
slithers
سریدن خزیدن
skidding
ترمز کردن سریدن
skid
ترمز کردن سریدن
skidded
ترمز کردن سریدن
skids
ترمز کردن سریدن
simpler
اسان
simplest
اسان
cushy
اسان
facile
اسان
cushiest
اسان
duck soup
اسان
degage
اسان
cushier
اسان
eath
اسان
easygoing
اسان
simple
اسان
potties
اسان
potty
اسان
easy
اسان
straightforward
اسان
easier
اسان
easiest
اسان
euthanasia
مرگ اسان
easy
پاس اسان
facilitating
اسان کردن
easiest
پاس اسان
facilitates
اسان کردن
permissiveness
اسان گیری
lollipop
ضربه اسان
permissive
اسان گیر
lenient
اسان گیر
laxity
اسان گیری
light handed
اسان راحت
easier
پاس اسان
easygoing
اسان گیر
soft loans
وام اسان
facilitate
اسان کردن
lollipops
ضربه اسان
facilitated
اسان کردن
soft loan
وام اسان
to ease off
اسان شدن
to take it easy
کار را اسان گرفتن
royal road
اسان ترین راه
in orders to make it easiter
برای اسان تر کردن ان
leniency
اسان گیری ارفاق
cushily
اسان وبی دردسر
duck soup
کار اسان وسهل
happy go lucky
اسان گذران بیمار
it promisews to be easy
چنین مینماید که اسان است
it promisews to be easy
امید میرود اسان باشد
it is very easily done
بسیار اسان انجام میگیرد
chippie
پرتاب اسان از زیر سبد
collars
کسب اسان امتیاز ضربه
mobility
انتقال اسان منابع تولید
laughter
مسابقه اسان برای بردن
collar
کسب اسان امتیاز ضربه
kickable
اسان برای ضربه زدن با پا
in orders that it may beeasier
برای اینکه اسان تر شود
holeable
گوی اسان برای به سوراخ انداختن
nothing great is easy
هیچ کاری بزرگی اسان نیست
pie alley
مسیر اسان برای گوی اندازی
pussyfoot
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
friendliness
میزان اسان بودن کار باکامپیوتر یا برنامه
pick a cherry
ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
cheesecakes
مسیری در بولینگ که امتیازبه دست اوردن در ان اسان است
break the wind
در نتیجه کنارزدن هوا کارنفر پشت سر را اسان کردن
cheesecake
مسیری در بولینگ که امتیازبه دست اوردن در ان اسان است
you have no option but to go
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
pedrail
اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
down line processor
پردازندهای که در ترمینال یک شبکه ارتباطات قرار دارد وانتقال داده را اسان میکند
setup
توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
setl
زبان سطح بالا که برای اسان کردن برنامه نویسی الگوریتم طراحی شده است
mouch
راه رفتن دولادولاراه رفتن
ten key pad
مجموعهای مجزا از کلیدهای شماره گذاری شده از 0 تا 9روی یک صفحه کلید که واردکردن عدد را اسان می سازد
slipe
باریکه باریکه کردن سریدن
smalltalk
یک سیستم زبان و نرم افزارکه برای هر چه بیشتر اسان نمودن استفاده از کامپیوترتوسط افراد عامی طراحی شده است اسمال تاک
trots
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
paraded
سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading
سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade
سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades
سان رفتن رژه رفتن محل سان
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
simplifying
اسان تر کردن مختصر کردن
simplifies
اسان تر کردن مختصر کردن
simplify
اسان تر کردن مختصر کردن
user freindly
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
to break loose
در رفتن
bleneh
پس رفتن
twiddles
ور رفتن
to pair off
رفتن
receding
پس رفتن
recedes
پس رفتن
receded
پس رفتن
recede
پس رفتن
snitching
کش رفتن
to make ones getaway
در رفتن
snitches
کش رفتن
snitched
کش رفتن
twiddling
ور رفتن
snitch
کش رفتن
to hang back
پس رفتن
betake
رفتن
twiddled
ور رفتن
retracting
تو رفتن
to peter out
پس رفتن
to whisk away or off
رفتن
go over
به ان سو رفتن
to take to ones heels
در رفتن
go off
در رفتن
pullback
پس رفتن
to sleep fast
رفتن
to skirt along the coast
رفتن
glom on to
کش رفتن
retracted
تو رفتن
retract
تو رفتن
to run off
در رفتن
twiddle
ور رفتن
pilfers
کش رفتن
pilfering
کش رفتن
to go to the bottom
ته رفتن
to get one's monkey up
از جا در رفتن
to get away
رفتن
sink
ته رفتن
to foot it
رفتن
sinks
ته رفتن
to fly off
در رفتن
to boil over
سر رفتن
to flow over
سر رفتن
crawls
رفتن
to fall short
کم رفتن
to fall away
پس رفتن
to fall away
رفتن
crawled
رفتن
fribble
ور رفتن
to d.deep in to
فر رفتن در
crawl
رفتن
to get over
رفتن از
swipe
کش رفتن
pilfered
کش رفتن
to go to mess
رفتن
pilfer
کش رفتن
snook
کش رفتن
to do out of
کش رفتن
fall into a rage
از جا در رفتن
break loose
در رفتن
goes
رفتن
to go bang
در رفتن
to go backward
پس رفتن
to go back ward
پس رفتن
go
رفتن
swiping
کش رفتن
swiped
کش رفتن
to do a guy
در رفتن
puttering
ور رفتن
hang around
ور رفتن
admit
رفتن
admits
رفتن
abstract
کش رفتن
jauk
ور رفتن
abstracts
کش رفتن
admitting
رفتن
regress
پس رفتن
regressed
پس رفتن
regresses
پس رفتن
regressing
پس رفتن
make off
در رفتن
gangs
رفتن
retire
پس رفتن
going
رفتن
filch
کش رفتن
niggle
ور رفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com