Dictiornary-Farsi | سریع عاجل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
prompt	سریع عاجل
prompted	سریع عاجل
prompts	سریع عاجل


Other Matches

pressing	مصر عاجل
rollover	استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
marine express	کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
dma	اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
dma	CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
snap pass	پاس سریع با پیچش سریع مچ
speediness	سریع السیر سریع
speedy	سریع السیر سریع
prompts	سریع
prompted	سریع
rapid	سریع
spankings	سریع
spanking	سریع
wing footed	سریع
sweepy	سریع
swift	سریع
swifter	سریع
swifts	سریع
rather	سریع تر
accelerator	سریع
swiftest	سریع
galloping	سریع
gleg	سریع
accelerators	سریع
snell	سریع
sudden	سریع
prompt	سریع
accelerated depreciation	استهلاک سریع
speed	سریع کارکردن
high speed printer	چاپگر سریع
high speed traffic	ترافیک سریع
high speed traffic	امد شد سریع
high velocity drop	بارریزی سریع
fasts	سریع السیر
fastest	سریع السیر
fasted	سریع السیر
fast	سریع السیر
converts	پاسکاری سریع
accelofilter	صافی سریع
continuate	سریع الاتصال
converting	پاسکاری سریع
converted	پاسکاری سریع
convert	پاسکاری سریع
fast neutron	نوترون سریع
high speed	سریع السیر
fast moving depression	کمفشاری سریع
high speed	دنده سریع
pirouette	چرخ سریع
pirouettes	چرخ سریع
rapid access	با دستیابی سریع
fast access	با دستیابی سریع
quickstep	گام سریع
speeds	سریع کارکردن
speeding	سریع کارکردن
fleets	عبور سریع
courier	پیک سریع
quickest	جلد سریع
scampers	پرواز سریع
scampering	پرواز سریع
scampered	پرواز سریع
scamper	پرواز سریع
riposting	ضربت سریع
riposte	ضربت سریع
precipitate	خیلی سریع
precipitated	خیلی سریع
ripostes	ضربت سریع
riposted	ضربت سریع
slap	ضربت سریع
quicker	تند و سریع
quicker	جلد سریع
slapped	ضربت سریع
quick	تند و سریع
quick	جلد سریع
slapping	ضربت سریع
slaps	ضربت سریع
precipitates	خیلی سریع
precipitating	خیلی سریع
slash	ضربه سریع
raiding	تک نفوذی سریع
raided	تک نفوذی سریع
raid	تک نفوذی سریع
quickest	تند و سریع
braid	حرکت سریع
braided	حرکت سریع
braids	حرکت سریع
fleet	عبور سریع
raids	تک نفوذی سریع
glimpsing	نگاه سریع
slashed	ضربه سریع
slashes	ضربه سریع
glimpse	نگاه سریع
glimpsed	نگاه سریع
glimpses	نگاه سریع
fleetingly	سریع الزوال
fleeting	سریع الزوال
rough and ready	سریع العمل
couriers	پیک سریع
highflier	دلیجان سریع
rathe	زود رس سریع
rath	زود رس سریع
rapid transit	شطرنج سریع
rapid scanning	تقطیع سریع
despatched	انجام سریع
despatches	انجام سریع
despatching	انجام سریع
repost	ضربت سریع
dispatch	انجام سریع
dispatched	انجام سریع
dispatches	انجام سریع
progressive chess	شطرنج سریع
rapid flow	جریان سریع
rapid fire	تیر سریع
bullets	توپ سریع
bullet	توپ سریع
accelerated depreciation	استهلاک سریع
prompt	سریع کردن
prompted	سریع کردن
prompts	سریع کردن
windstorm	باد سریع
winder	دویدن سریع
wind sprint	تمرین دو سریع
sneak raid	دستبرد سریع
snapback	بهبودی سریع
skitter	حرکت سریع
quick recovery	بهبود سریع
quick recovery	رونق سریع
hotshot	بارکشی سریع
expresses	سریع السیر
expresses	سریع صریح
hypernoea	تنفس سریع
lightning chess	شطرنج سریع
posthaste	سریع السیر
operation immediate	اقدام سریع
expressing	سریع السیر
expressing	سریع صریح
polypnea	تنفس سریع
expressed	سریع صریح
express	سریع السیر
express	سریع صریح
quick fire	تیر سریع
highflyer	دلیجان سریع
expressed	سریع السیر
tide race	جذر و مد سریع اب دریا
yerk	حرکت سریع و شدید
scuds	حرکت سریع ابر
fruit clipper	کشتی سریع میوه بر
snick	ضربت سریع زدن
goods of perishable nature	اموال سریع الفساد
wind sprint	دوهای سریع و کوتاه
promptitude	سریع العملی زرنگی
streamliner	قطار سریع وشیک
whizzbang	خمپاره سریع الانفجار
whizbang	خمپاره سریع الانفجار
umbilical cords	سیم سریع الاتصال
umbilical cord	سیم سریع الاتصال
scudded	حرکت سریع ابر
Making fast progress.	سریع ترقی کردن
high speed trafic	رفت و امد سریع
honker	نوعی اتومبیل سریع
line surge	جریان سریع و غیرعادی خط
zonk out <idiom>	سریع به خواب رفتن
stop dead/cold <idiom>	سریع توقف کردن
keep pace <idiom>	سریع السیر رفتن
make flush	شستن با جریان سریع
bring something on <idiom>	دلیل افزایش سریع
scud	حرکت سریع ابر
pattered	بطور سریع وردخواندن
quicksort	مرتب کردن سریع
skiff	قایق سریع السیر
sallies	جواب سریع و زیرکانه
sally	حرکت سریع شلیک
sally	جواب سریع و زیرکانه
jerk	تکان سریع دادن
jerked	تکان سریع دادن
jerking	تکان سریع دادن
jerks	تکان سریع دادن
fast break	حمله سریع به دروازه
swoop	حرکت سریع نزولی
swooping	حرکت سریع نزولی
swoops	حرکت سریع نزولی
perishable	کالای سریع الفساد
dispatch order	سفارش حمل سریع
speedway	جاده سریع السیر
quick access memory	حافظه دستیابی سریع
quick break switch	کلید قطع سریع
flying	پردار سریع السیر
sallies	حرکت سریع شلیک
rapid transit	حمل و نقل سریع
patters	بطور سریع وردخواندن
scatback	توپدار سریع و فراری
whirl	چرخیدن گردش سریع
rubdown	مالش سریع بدن
whirled	چرخیدن گردش سریع
whirling	چرخیدن گردش سریع
swooped	حرکت سریع نزولی
whirls	چرخیدن گردش سریع
flip	پاس سریع و کوتاه
quick break fuse	فیوز قطع سریع
flipped	پاس سریع و کوتاه
flips	پاس سریع و کوتاه