Dictiornary-Farsi | سر رسید برات منقضی شده است | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
the bill is overdraw	سر رسید برات منقضی شده است


Other Matches

clearing a bill	محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
the bill has come to maturity	موعد پرداخت برات منقضی شده است
date of grace	مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
retour sans protet	اعلامی که برات کش به دارنده برات میکند مبنی براین که در صورت نکول برات از طرف محال علیه ان رابدون پروتست به وی بازگرداند و به این ترتیب برات کش نمیتواند به عذراین که اعتراض نکول به عمل نیامده است از پرداخت وجه سرباز زند
to pay against receipt	در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
drawer	محال علیه برات برات کش
drawers	محال علیه برات برات کش
elasped	منقضی
overdue	منقضی
elapsed	منقضی
expired	منقضی
terminated	منقضی شدن
elapse	منقضی شدن
expiring	منقضی شدن
expires	منقضی شدن
expire	منقضی شدن
terminate	منقضی کردن
terminate	منقضی شدن
terminated	منقضی کردن
terminates	منقضی کردن
terminates	منقضی شدن
elapses	منقضی شدن
expired	منقضی شده
overdue	منقضی شدن
out of date	منقضی شده
lapsing	منقضی شدن
lapses	منقضی شدن
elapsing	منقضی شدن
lapse	منقضی شدن
overdue	از موعد گذشته منقضی
loses	منقضی شدن باختن
lose	منقضی شدن باختن
The prescribed time - limit expires tomorrow .	مهلت مقرر فردا منقضی می شود
quittance	رسید
receipt statement	رسید
maturity	سر رسید
when it came to a push	رسید
receipts	رسید
due date	سر رسید
receipt	رسید
debit note	رسید بدهکار
world came that	خبر رسید که
chitty	یادداشت-رسید
receipt	قبض رسید
It crossed my mind.	به نظرم رسید.
It occurred to me.	به نظرم رسید.
It crossed my mind.	به فکرم رسید.
binders	رسید بیعانه
receipts	قبض رسید
summer is in	تابستان رسید
the post has come	پست رسید
What time do we arrive?	کی خواهیم رسید؟
warehouse receipt	رسید انبار
dock receipt	رسید لنگرگاه
dock warrant	رسید لنگرگاه
to fall due	سر رسید شدن
to a receipt	رسید گرفتن
hand receipt	رسید دستی
matured	سر رسید شده
certificate of receipt	گواهی رسید
It occurred to me.	به فکرم رسید.
It came home to me.	به فکرم رسید.
quittance	رسید مفاصا
It's over.	به پایان رسید.
scrip	رسید موقتی
vouchers	قبض رسید
it crossed my mind	بنظرم رسید
It came home to me.	به نظرم رسید.
official receipt	رسید رسمی
binder	رسید بیعانه
voucher	قبض رسید
dock warrant	رسید انبار بارانداز
mate's receipt	رسید کاپیتان کشتی
data fright receipt	رسید اماری حمل
We just received word that . . .	هم اکنون اطلاع رسید که …
point of intersection	نقطه بهم رسید
i am through with my work	کارم به پایان رسید
the hour has struck	موقع بحران رسید
he thought out a plan	فکری بنظرش رسید
data freight receipt	رسید اماری حمل
it was signed by his majesty the shah	به توشیح همایونی رسید
i am in receipt of your letter	نامه شما به من رسید
he was overtake by a storm	طوفانی باودر رسید
railway receipt	رسید راه اهن
appropriation receipt	رسیدسپرده رسید اعتبار
appropriation receipt	رسید سپرده قانونی
air mail receipt	رسید پست هوایی
it received royal assent	به توشیح ملوکانه رسید
mate's receipt	رسید معاون ناخدا
clean receipt	رسید بی قید و شرط
At this point of the conversation.	صحبت که به اینجا رسید
receipt	دریافت رسید دادن
receipts	دریافت رسید دادن
receipt	رسید پیام دریافت شد
acknowledgments	اعلام وصول رسید
acknowledgement	اعلام وصول رسید
acknowledgements	اعلام وصول رسید
receipts	رسید پیام دریافت شد
He was sick to death . He was fed up to the back teeth .	جانش به لب آمد ( رسید )
At that point [stage] , ...	وقتی که موقعش رسید...
cheques	برات
cheque	برات
honored	برات
bill of exgchange	برات
draft	برات
drafts	برات
bill of exchange	برات
drafted	برات
honors	برات
honouring	برات
drawers	برات کش
bills	برات
bill	برات
honoring	برات
drawer	برات کش
honours	برات
honour	برات
bill exchange	برات
bill of e.	برات
honoured	برات
found shipment	کالای بدون بارنامه یا رسید
forwarder's receipt	رسید متصدی حمل و نقل
The negotiations were successful ( inconclusive ) .	مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
It changed hands a few times before I got it.	چند دست گشت تا به من رسید
The train was 10 minutes late.	قطار 10 دقیقه دیر رسید
The train came in on time .	قطار به موقع رسید ( سروقت )
He arrived in the nick of time .	درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
I heard a sound .	صدائی به گوشم خورد( رسید )
now and then a guest w come	گاه گاهی میهمانی می رسید
offenders will be punished	متخلفین بکیفر خواهند رسید
re exchange	برات رجوعی
bank bill	برات بانک
agiotage	دلالی برات
accommodation bill	برات دوستانه
accommodation acceptance	برات دوستانه
trade acceptance	برات قبولی
usance bill	برات به وعده
drawers	برات دهنده
drawers	برات گیر
drawer	برات دهنده
drawer	کشنده برات یا چک
holders	دارنده برات
drawer	برات گیر
retired draft	لاشه برات
bill exchange	برات بازرگانی
short bill	برات کم مدت
sight bill	برات دیداری
sight draft	برات به رویت
sight draft	برات دیداری
bill broker	دلال برات
bankbill	برات بانک
bank draft	برات بانکی
holder	دارنده برات
draws	برات کشیدن
draw	برات کشیدن
papering	سفته برات
drafts	برات سفته
drafts	برات کشی
drafts	حواله برات
drafted	برات سفته
drafted	برات کشی
drafted	حواله برات
draft	برات سفته
draft	برات کشی
draft	حواله برات
premiums	صرف برات
papers	سفته برات
kite	برات صوری
paper	سفته برات
dishonours	نکول برات
drawers	کشنده برات یا چک
dishonouring	نکول برات
dishonoured	نکول برات
dishonour	نکول برات
dishonors	نکول برات
dishonoring	نکول برات
dishonored	نکول برات
kites	برات دوستانه
kites	برات صوری
kite	برات دوستانه
premium	صرف برات
currency of a bill	مدت برات
due bill	برات پرداختنی
dishoner	نکول برات
enfacement	رونویسی برات
exequatur	برات قونسول
on sight bill of exchange	برات عندالمطالبه
foreign bill	برات ارزی
foreign bill	برات خارجی
papered	سفته برات
make a draft for	برات کردن
indorsee	برات گیر
cambist	دلال برات
clean bill	برات ساده
honor	پذیرفتن برات
drawn on	برات کشیدن
bill pay able at sight	برات رویت
drawer of a bill of exchange	برات دهنده
draft at sight	برات به رویت
bill of exchange	برات ارزی